درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقل سخن بهمنیار درباره تکوّن جنین در تأیید نظریه ملا صدرا

و الثاني: لا يخلو إما جوهر عقلي من العقول الصريحة و الملائكة الرفيعة أو جوهر نفساني.
و الأول: أيضا محال بمثل ما مر من حيث إن فعلها لا يتغير و لا يتكثر تكثيرا بالأعداد و الأزمنة فإن تلك الجواهر ليست مباينة الذوات عن ذات الحق الأول- و إنما هي أشعة شمسه و أضواء نوره يفنى ذواتهم في ذواته تندرج أنوارهم في نوره.
و الثاني: و هو كون فاعل البدن هو النفس لا يخلو إما أن يكون فعلها للبدن فعلا اختياريا مسبوقا بقصد و إرادة و علم زائد على ذاتها أو لا يكون.
و الأول: باطل فإنا الآن مع كمال علومنا لا نعلم كيفية الأعضاء في أشكالها- و مقاديرها و أوضاعها و طبائعها إلا بعد ممارسة التشريح فكيف يمكن أن يقال إنا كنا عالمين في ابتداء تكوننا لهذه الأمور و قادرين عليها بالقصد و الاختيار فيبقى الشق الأخير و هو أن فاعل البدن و الأعضاء هو النفس و هو أيضا لا يخلو من أحد الأمرين- و هو أن فعلها للبدن على سبيل الاستقلال أو على ضرب من الطاعة و الخدمة لأمر من الله و ملكوته و الأول محال لأن النفس غير مستقلة في الوجود فكيف في الإيجاد كيف و النفس الإنسانية عند تشكل الأعضاء و حدوث صورها في غاية العجز و النقصان لا يملك‏ الإنسان حينئذ لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حياة و لا نشورا و فاعل هذه التشكيلات و التصويرات و الترتيبات لا بد أن يكون صانعا حكيما و مدبرا عليما فلم يبق من الشقوق و الاحتمالات إلا أن خالق هذه الأبدان و مشكلها و مصورها و غاذيها و منميها و مولدها هو أمر من أمر الله باستخدام النفس و قواها المطيعة لإرادة الله و حكمته و هذه النفس تتقلب في أطوار الكون كيف يشاء الله بأمره ففي بعض الأطوار شأنها تصوير المواد و الأجسام بصورها المناسبة لاستعدادها كما في الأرحام و في بعض النشئات شأنها- تصوير القوى الحساسة بصورها المناسبة لجوهر الحس من المحسوسات الحاكية لعالم النور في عالم الظلام و في طور آخر شأنها تصوير المدارك الباطنة بصور الخيالات و الأوهام.
و في نشأة أخرى شأنها تصوير الذوات بصور الحقائق و المعاني الإلهية و العلوم الربانية- و على ما ذكرناه يحمل كلام بعض المحققين من اتباع الحكماء في كيفية تكون الجنين.

خالق و مصور و مولد ابدان چه موجودی است؟ در این مورد ملا صدرا احتمالاتی را بیان فرمودند فطرت سلیم نمی پذیرد که خالق موجودی بی شعور باشد پس خالق موجودی باشعور است و آن نیز حق تعالی است حال یا بی واسطه و یا با واسطه. شق اول نه موید برهان است و نه نقل
برهان: ابدان این قابلیت را ندارند تا خدا بدون واسطه خالق آن ها باشد چون خدا قدیم است و ابدان حادث و در این فرض حدوث قدیم و یا قدم حادث پیش می آید
نقل: در روایات ملائکه ای را به عنوان وسائط ایجاد معرفی کرده است « و المدبرات امرا » فرشتگان پشت و تدبیرگر امر ایجاد اند و اگر ایجادگری و وساطت فرشتگان نباشد عبث می شود و تعطیل در وجود لازم می آید که« لا معطل فی الوجود». پس خدا با واسطه علت ابدان و موجودات مادی است و وسائط هم اسماء حسنا و صفات علیا و عقول اند که به اصطلاح شریعت همان فرشتگان می باشند بعد هم نفوس و قوای نفس وسائط حق تعالی برای علیت برای ابدان و اجسام است.
پس خدا خالق ابدان است اما با واسطه. اما این واسطه چیست؟
1-عقول: خیر این فرض غلط است چون عقول به جهت کلیت و تجرد و ثباتی که دارند می توانند خالق و علت انواع و کلیات باذن الله باشند نه خالق افراد. فعل عقول مانند خود عقول واحد و کلی و ثابت و فرا زمانی و فرا مکانی است لذا فعل عقول نمی تواند کثرت عددی و فردی و زمانی و مکانی داشته و مختص زمان و مکانی بوده و ایجادشان مربوط به یک فرد خاصی باشد حکم عقول در این معنا حکم خود حق تعالی است همان طور که خدا فاعل بدون واسطه مادیات و جسمانیات و حادثات و زمانیات و مکانیات نمی باشد ملائکه هم که قرب درگاه دارند و به نظر ملا صدرا از صقع ربوبی حق تعالی اند حکم ایشان هم همان حکم حق تعالی است.
2-نفوس: فرض دیگر این است که نفس واسطه باشد و حق با وساطت نفس ابدان را ایجاد کند.در این فرض آیا نفس با قصد و اراده و علم و آگاهی است یا بدون آن؟ (اینجا مراد علم زاید و افزون بر وجود نفس است)
شق نخست: این فرض باطل است که نفس با آگاهی واسطه باشد چون ما اکنون هم اطلاعی از رخداد های درون خود نداریم پس چطور در ابتدای تکوّن از افعال و کارهای بدن خبر داشته باشیم؟ فقط عده ی معدودی که با علم تشریح اعضاء سر و کار دارند می دانند که در بدن انسان و حیوان چه می گذرد.
البته علمی که عین وجود نفس باشد را بدن به خود و افعال خود دارا می باشد.
شق دوم: فرض دیگر این است که نفس واسطه باشد اما بدون قصد و اختیار و علم که این خود دو صورت دارد:
-مستقلا: نفس در ایجاد بدن و جسم مستقل باشد.
 این فرض باطل است به دوجهت؛
وجه نخست: نفس در وجودش مستقل نیست پس چطور می تواند در ایجادش مستقل باشد در حال که ایجاد فرع وجود است «الشیئ ما لم یُوجَد لم یُوجِد»
وجه دوم: نفس بعد از تشکل تمامیت اعضاء هم در نهایت ضعف و نقصان است و مالک نفع و ضرر و موت و حیات خود نیست چه برسد به ابتدای تکوّن و پیش از تشکل اعضاء. الان هم که تشکل اعضاء تمام شده است باز هم نفوس « لایملکون لانفسهم نفعا و ضرا و لا یملکون حیاة و لا نشورا »
-خادما: نفس به عنوان اطاعت و خدمت به موجود برتر از خود فاعل و مصور ابدان و مشکِّل اعضاء باشد فاعل اصلی حق تعالی است « هو الله الخالق البارئ المصور » اما با واسطه نفسی که خادم و مطیع امر الهی است حق با واسطه اسماء و صفات وعقول و فرشتگان و نفوس و قوای نفس را در راستای تصویر و خلقت اعضاء و تنمیه و تولید و تشکیل اعضاء به خدمت می گیرد.
بنابراین خالق ابدان به طور کلی با تصویر و تشکیل ابدان و اعضاء و تولید و تنمیه بدن امری الهی است و با واسطه اسماء و صفات و کمالاتی که با استخدام نفس و قوای آن صورت می گیرد و نفس هم علم زائد بر ذات خود ندارد.
نکته مهم: نفس مراتب و دراجاتی دارد قرآن فرماید: « و لقد خلقکم اطورارا »
اول: در یک مرتبه نفس ابدان و اعضاء را در ماده منی که در رحم است تصویر می کند و در این مرتبه نفس قوه مصوره می شود. در یک مرتبه؛ « هو الذی یُصورکم فی الارحام کیف یشاء » خدا با کمالات و اسماء و صفات و ملائک خود و کارگزاران در امر ایجاد نفس در مرتبه قوه مصوره را به کار می گیرد و استخدام می کند. که کار آن صورت گری ماده منی در رحم است و صورت اعضاء را به ماده منی می دهد قوه مصوره پایین ترین مرتبه نفس است و صورت گری را با توجه به استعداد ماده منی انجام می دهد که با این تناسب صورتی زیبا و یا نازیبا می شود.
دوم: در مرتبه بالاتر نفس قوای احساسی را برای صوَر محسوسات تصویر می کند صور محسوساتی که نمونه ای از موجودات است مانند قوه باصره و سامعه در این مرتبه نفس کار تصویر قوای احساسی را دارد که نمونه ای از موجودات مثالی است.
سوم: در یک مرتبه بالاتری نفس کار تصویر قوه خیال و تخیل را برای صوَر خیالیه انجام می دهد.
چهارم: در مرتبه بالاتر نفس کار تصویر واهمه را به اوهام و معانی جزئیه انجام می دهد.
پنجم: در نهایت در بالاترین مرتبه، نفس کار تصویر ذات و حقیقت انسان - نه قوه - را به معانی کلیه و معقولات و معانی کلیه و حقایق اسماء و صفات و کمالات حق تعالی انجام می دهد.
این ها مراتب و درجات نفس است. بنابرین بیان ملا صدرا قوه مصوره به عنوان یک مرتبه از مربتب نفس اثبات می گردد گرچه محقق طوسی منکر وجود قوه مصوره است اما صدرا فرمودند: از بیان حق شرم و حیائی نداریم و این بیان ملا صدرا در اثبات قوه مصوره بود.
سپس ملا صدرا کلامی را از بهمنیار از کتاب التحصیل نقل می کند و می گوید: این سخن همان است که ما گفتیم که قوه مصوره یکی از مراتب نفس است. گرچه کلام بهمنیار مطلب کوتاهی است و ما آن را در 5 بند بیان می کنیم ولی توضیح ملا صدرا چندین صفحه طول می کشد تا روشن شود چطور سخن بهمنیار بر سخن ملا صدرا حمل می گردد.
کلام بهمنیار: سخن وی درباره تکوّن جنین است و در 5 بند بیان می شود:
بند نخست: ماده منی و نطفه استعداد یک امر واحدی را دارد که نفس است یعنی ماده منی پذیرای یک نفس است مثلا ماده منی پدر زید پذیرای نفس واحدی است که نفس زید است.
بند دوم: نفس درجات و مقامات و مراتبی دارد که همه این درجات در وجود نفس جمع اند در همان وجود واحد نفس که در بند نخست بیان شد.
بند سوم: ماده منی استعدادات بالقوه مختلفی دارد  که؛
-ما به الاستعداد این استعدادات مختلفه یا آن چه به واسطه آن این ماده منی است کیفیت واحدی است که مزاج می باشد مزاج همان کیفیتی است که از اختلاط و امتزاج عناصر اربعه حاصل می شود.
-ما فیه الاستعداد هم همان ماده منی است
بند چهارم: قوای نفس یا مراتب آن مشتمل بر جهات و حیثیاتی اند که مناسب با افعال و کارهایشان است. مثلا قوه مصوره مشتمل بر حیثیت و جهتی است که مناسب با صورت گری اعضاء است برای این بند 4 بهمنیار تمثیلی می آورد؛
تمثیل بهمنیار: چنان چه عقول که واسطه ایجاد موجودات مادون خود باذن الله می باشند مشتمل بر صور علمیه آن موجودات مادون اند « الا یعلم من خلق؟ و هو اللطیف الخبیر » موجود خالق قبلا باید عالم باشد عقول که واسطه ایجاد موجودات مادون خود اند مشتمل بر صوَر معقوله موجودات مادون خود می باشند همین طور قوا و مراتب نفس هم باید مشتمل بر حیثیاتی باشند که متناسب با آن افعالی که می خواهند انجام بدهند.
بند پنجم: اختلاف ترتیب قوای نفس سبب اختلاف اوضاع اعضاء بدن است قوای نفس خود ترتیبی دارند مثلا قوه مدرکه بالاتر از محرکه است این اختلاف سبب می شود که مثلا سر و دست و پا یک وضعی متناسب خود پیدا کنند.
ملا صدرا در چندین صفحه این سخنان بهمنیار را توضیح می دهند.