درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریه ملا صدرا در اثبات قوه مصوره

و مما لا بد لك من معرفته قبل الخوض في تحقيق هذا المقام‏ و إثبات المصورة لأجساد النباتات و الحيوان أن المنسوب إلى المادة و استعدادها لم يجز أن يكون إلا أمورا جزئية شخصية من خصوصيات الأزمنة و الأمكنة و الأوضاع و أما الأمور الدائمة الوقوع و خصائص الأنواع فلا بد أن ينسب إلى أسباب فاعلية على الوجه الكلي- فإذا تقررت هذه الأمور فثبت أن اختلاف أشكال الأعضاء و خلقها و مقاديرها و أوضاعها- و كذلك كون كل عضو من الأعضاء على صورة خاصة ينتفع بها الإنسان و الحيوان من التشكيلات و التصويرات سيما ما في أعضاء الرأس من العين و طبقاتها و الأنف و الفم و الأسنان و اللسان و الشفتين و غيرها و ما في كل منها من المنافع التي بعضها للضرورة و بعضها للراحة و الفضيلة و الزينة كأشفار العينين و سواد الحاجبين- و تقعير أخمص القدمين لا يمكن أن تكون منسوبة إلى المادة المنوية لما علمت من الوجوه المذكورة و لا إلى قوة سفلية كالطبائع الجسمانية لأن فعل الطبيعة لا يكون إلا على نمط واحد و نحو غرض واحد أو غرضين و لا يمكن فيها فنون الأغراض و صنوف الدواعي و القصود بل لا بد و أن ينسب إلى أمور نفسانية منبعثة من أغراض علوية مؤدية إلى عالم عقلي و سر سبحاني بل نقول من رأس قولا كليا إن السبب الفاعلي لبدن الحيوان إما أن يكون أمرا عديم العلم و الإدراك كالطبائع و ما في حكمها و أما أن يكون أمرا ذا علم و إدراك.
و الأول: محال لشهادة كل فطرة سليمة على أن فاعل هذا الترتيب العجيب و النظم المحكم يستحيل أن تكون قوة عديمة الشعور.
و الثاني: لا يخلو إما أن يكون هو الباري بلا واسطة أم لا.
و الأول: محال بالبراهين القطعية و الأدلة النقلية لأن ذاته تعالى أجل أن يفعل فعلا جزئيا متغيرا مستحيلا كائنا فاسدا و من نسب إليه تعالى هذه الانفعالات و التجددات- فهو من الذين لم يعرفوا حق الربوبية و معنى الإلهية وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ* أو لم يعرفوا معنى الفاعلية و التأثير و أن وجود كل معلول من فاعله القريب كوجود الضوء من المضي‏ء و الكلام من المتكلم لا كوجود البناء من البناء و لا شك لمن له قدم راسخ في العلم الإلهي و الحكمة التي هي فوق العلوم الطبيعية أن الموجودات كلها من فعل الله بلا زمان و لا مكان و لكن بتسخير القوى و النفوس و الطبائع و هو المحيي و المميت و الرازق و الهادي و المضل و لكن المباشر للإحياء ملك اسمه إسرافيل و للإماتة ملك اسمه عزرائيل يقبض الأرواح من الأبدان و الأبدان من الأغذية و الأغذية من التراب و للأرزاق ملك اسمه ميكائيل يعلم مقادير الأغذية و مكائيلها و للهداية ملك اسمه جبرئيل و للإضلال «1» دون الملائكة جوهر شيطاني اسمه عزازيل و لكل من هذه الملائكة أعوان و جنود من القوى المسخرة لأوامر الله- و كذا في سائر أفعال الله سبحانه و لو كان هو المباشر لكل فعل دني لكان إيجاده للوسائط النازلة بأمره إلى خلقه عبثا و هباء تعالى الله أن يخلق في ملكه عبثا أو معطلا- و ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا.

بحث راجع به قوه مصوره بود ملا صدرا بیانی برای اثبات قوه مصوره دارد که نسبتا طولانی است محل قوه مصوره منی واقع در رحم است و کارش تصویر و تشکیل اعضاء می باشد صورت و شکل اعضاء مستند به قوه مصوره است قبل از بیان ملا صدرا در اثبات قوه مصوره مقدمه ای را ایشان متذکر می شود و پس از آن، بیان طولانی خود در اثبات مصوره را می فرماید.
مقدمه: خصوصیات زمان ها و مکان ها و اوضاع می توانند به ماده و استعداد ماده استناد داشته باشند این که ماده در این زمان خاص و یا در این مکان خاص این صورت را پیدا کرده یا وضع خاص و ترتیب خاصی که بین اعضاء صورت است و با همین وضع خاص صورتی زیبا و صورت دیگری نازیبا می شود این ها می تواند استناد به ماده داشته باشد. این که به عنوان مثال ماده در این زمان این صورت خاص زید را پیدا کرد، به گفته پیشینیان بر اثر گردش افلاک در این زمان خاص، ماده استعداد پذیرش صورت زیدی را پیدا کرده است یا به خاطر استعداد ماده در این مکان، استعداد صورت زید را پیدا کرده است و یا وضع صورت زید به گونه ای است که او زیبا و یا نازیبا باشد، می تواند مربوط و مستند به ماده باشد اما امور کلی - نه امور خاص و جزئی مانند زمان و مکان و وضع که بیان شد - در امور کلی مقدار و وضع و شکل کلی که اعضاء صورت انسانی در هر زمان و مکانی دارد این ها نمی توانند به ماده و استعداد ماده مربوط باشند این که مثلا همیشه دهان زیر بینی قرار گرفته و چشم زیر ابرو است مقدار و شکل و وضع کلی که اعضاء صورت انسانی در هر زمان و مکانی دارد این امور کلی نمی تواند به ماده و استعداد آن مستند و مربوط باشد بلکه باید به یک موجود کلی ثابت مجرد مستند باشد و یک فاعل کلی می خواهد فاعلی که ثابت  مجرد و در همه زمان ها و مکان ها موجود باشد بلکه فوق زمان و مکان باشد. منافع کلیه اعضاء هم فاعل کلی می خواهد هر عضوی منفعتی دارد که در هر زمان و مکانی برای آن عضو ثابت است  منافع کلیه هم مانند شکل و وضع و مقدار کلی است.
بعضی از منافع ضروری است و برخی هم برای زینت است مثلا منفعت بینی و چشم و زبان ضروری و الزامی است و برخی دیگر از منافع برای راحتی و فضلیت و زیبایی است مانند پلک که برای خواب مانند پرده ای است که بر روی چشم کشیده می شود یا گودی کف پا برای راحتی راه رفتن است و رنگ ابرو برای زیبایی است.
اثبات قوه مصوره: با توجه به این مقدمه ملا صدرا می فرماید: اختلاف اشکال اعضاء و اوضاع اعضاء که هر یک از اعضاء شکل و ترتیب و نسبت معینی دارد نمی تواند مربوط به ماده منی باشد به خاطر وجوه چهار گانه ای که در اوائل همین فصل گذشت  و به دلیل همان 4 وجه نمی توانیم اختلاف اعضاء را مربوط به ماده منی بدانیم.
وجه نخست: ماده فاقد شعور نمی تواند این نظم عجیب و غریب و این وضع شگرف بین اعضاء را مدیریت کند این وجه در کلام محقق طوسی گذشت.
وجه دوم: با توجه به تشابه اجزاء منی اگر شکل اعضاء بخواهد مستند به اجزاء منی باشد باید شکل همه اعضاء یکسان باشد چون منی متشابه الاجزاء است کما این که ارسطو به آن قائل است
وجه سوم: بنا بر اختلاف اجزاء منی که مبنای نظریه بقراط است و بر خلاف نظر ارسطو ماده منی از یک عضو که اُنثیین است جدا نمی شود بلکه ماده منی از تمام اعضاء بدن انفصال می یابد و هر جزئی از ماده منی شبیه همان عضو است که از آن جدا می شود لذا ایشان قائل به اختلاف اجزاء منی بود و طبق این وجه اگر اختلاف اشکال اعضاء و اوضاع اعضاء مربوط به ماده منویه باشد لازم می آید ماده منی یک حیوان تام الاعضاء و الاجزاء و بالفعل باشد و این مستلزم دور و تسلسل است چون اختلاف اجزاء منی مستند به اختلاف اعضاء و اختلاف اعضاء  مستند به اختلاف اجزاء است.
وجه چهارم: به طور کلی اختلاف صورت نمی تواند مربوط به ماده باشد یعنی چه اختلاف صور اعضاء به ماده منی و چه اختلاف صور موجودات عالم و صور اجسام به هیولای عالم عناصر مستند به ماده نیست چون ماده قبول محض است و هیچ گونه فعلیتی در ماده نیست.
همچنین اختلاف اشکال و اوضاع اعضاء نمی تواند مربوط به طبیعت و صورت و جسم باشد کما این که این اختلاف نمی توانست مربوط به ماده باشد. صورت حالّ در ماده هم نمی تواند منشاء اختلاف باشد یعنی اختلاف اعضاء و اوضاع نمی تواند مستند به جسم باشد چون فعل طبیعت علی وتیرة واحدة و علی نمط واحد است و نحو غرض واحد او غرضین است یعنی فعل طبیعت همیشه یکسان است و یک یا دو هدف و غایت بیشتر ندارد مثلا طبیعت سنگ به خودی خود و با صرف نظر از قاسر رو به پایین می آید و هرگز دیده نشده طبیعت سنگ رو به بالا حرکت کند و همیشه غایت طبیعت سنگ وصول به مرکز عالم است که مکان طبیعی ثقیلین است و مکان هوا و آتش وصول به مکان طبیعی خود که جهت فوق است به طور طبیعی خفیفان رو به جهت سطح محدب فلک الافلاک حرکت می کنند.
فعل طبیعت همیشه یک یا دو غایت دارد یکی غایت بالذات و دیگری غایت بالعرض؛ سنگی که از بالا به طرف پایین حرکت می کند طبیعت آن حرکت هبوطی و رو به پایین است و غایت بالذات آن وصول به مکان طبیعی خود است که مرکز عالم می باشد و در طی این مسیر اگر به سر کسی بخورد سر آن شخص هم می شکند و این غایت بالعرض برای فعل این طبیعت است. این اعضائی که افعال و منافع گوناگون دارند چطورمی تواند به طبیعت و جسم مستند باشد با توجه به این که فعل طبیعت علی نمط واحد و دارای  یک غرض می باشد بنابرین اختلاف اشکال اعضاء و اوضاعی که بین اعضاء است  مربوط به ماده منویه نیست و مربوط به صورت و طبیعت و جسمیت منی هم نمی تواند باشد.
بعد می فرماید: ما این بیان را دوباره از سر می گیریم الا این که این بار بیان اخصاص به قوه مصوره و به تصویر و تشکیل اعضاء که مربوط به قوه مصوره است ندارد این یک بیان کلی است که مربوط به فعل تنمیه و تولید و تشکیل و تسویه و تغذیه و اعضاء بدن می شود و به طور کلی به اصل خلقت و ایجاد بدن مربوط می شود تا ببنیم این ها کار کدام فاعل است آیا فاعل این افعال یک قوه عدیم الشعور است؟ یا یک قوه با شعور این افعال را انجام می دهد؟ عقل سلیم صورت نخست را نمی پذیرد که خلقت اعضاء با این نظم شگرفی که در آن حاکم است نمی تواند کار یک قوه بی شعور باشد و اگر قوه باشعور این افعال را انجام دهد آن کدام است؟ آیا آن قوه خداوند و با واسطه است یا خداوند و بدون واسطه است؟
اما صورت اول که این افعال را کار خداوند بدون واسطه بدانیم غلط است چون خدا موجودی ثابت و مجرد و قدیم و کلی است؛ کلی به معنای کلیت عرفانی است و این ابدان و اجساد موجوداتی حادث و متغیر و مادی جزئی و محسوس اند و خدا بدون هیچ واسطه ای نمی تواند فاعل این ها باشد اشکال این است که در این صورت یا این افعال قدیم باشد و یا باید خدا حادث باشد و هردو شق آن محال است .
ملا صدرا می فرماید: کسی که این متغیرات و متجددات و زمانیات و مکانیات و مادیات و محسوسات را  فعل بدون واسطه خدا می داند یا خدا را نشناخته و یا علیت و ایجاد را نمی شناسد و نمی داند که واجب و قدیم و ازلی و ابدی و سرمدی و ثابت و مجرد چیست و در واقع از جمله کسانی است که ما قدر الله حق قدره و یا معنا علیت را نمی داند که معیت علت و معلول است نمی شود یکی از علت و یا معلول باشد و آن دیگری نباشد مثَل این ها مانند ضوء و به مُضیء و کلام به متکلم است نه نسبت بنا به بنّا.
البته بنا بر آموزه های حکمت الهی خداوند فاعل محسوسات و جزئیات و مادیات و زمانیات و مکانیات است اما با وسائطی و نه مستقیم لذا خدا فاعل همه چیز است «الله خالق کل شیء» اما ایجاد و فعلی که نسبت به مادیات دارد با وسائطی است که اول صفات و اسماء و کمالات حق تعالی است بعد عقول و بعد نفوس و بعد قوا و در آخر طبایع و صوَر و اجسام وسائطی است که بین خداوند و ماده است مثلا خداوند به واسطه صفت مُحیی کار حیات بخشی را به واسطه اسرافیل انجامی دهد و با صفت مُمیت کار میراندن را بواسطه عزرائیل انجام می دهد و با صفت رازق با واسطه فرشته مقرب میکائیل انجام می دهد و با صفت هادی فعل هدایت را به واسطه گری جبرئیل انجام می دهد و به واسطه صفت مُضل اضلال پاداشی و مجازاتی و نه اضلال ابتدائی را به واسطه عزیزائیل که مرتبه پایین تری از ملاک دارد انجام می دهد و هر کدام از این فرشته ها خدمه و سدنه ای دارند که نفوس و قوای آنها می باشد و بین فعل ماده و حق تعالی وسائطی است که اسماء و صفات و عقول و نفوس و قوا و طبایع و صور و اجسام واسطه اند پس این صورت هم که کار خلق ابدان و تغذیه و تنمیه و نمو ابدان که فعل مستقیم خداوند باشد باطل است.
پس باید این افعال با واسطه، کار خداوند باشند آیا آن واسطه عقول اند بدون این که نفوسی در کار باشد؟ و یا آن وسائط نفوس است؟ نمی توان گفت فقط عقول بدون وساطت نفوس واسطه است چون فعل عقول نمی تواند کثرت عددی و زمانی باشد فعلی که از عقول صادر می شود مانند خود عقول کلی است و در همه زمان ها است نه این که جزئی و خاص و فرد و عدد و در یک زمانی خاصی باشد چون موجودات مجرده در این که کلی و مجرد و ثابت و قدیم اند حکم آن  ها حکم واجب است زیرا موجودات مجرده قرب وجودی به حق تعالی دارند و ملا صدرا ایشان را از صقع ربوبی به شمار می آورد نه از زمره ماسوا و عالم.
پس باید این ابدان مادی و متغیر و جزئی و محسوس فعل حق باشد با واسطه ای که نفوس است.
این نفوس واسطه آیا نفوس با قصد و اختیار و علم اند؟ یا بدون قصد و اختیار اند؟ مراد علمی است که زاید بر ذات و افزون بر وجودشان باشد نه آن علم حضوری که نفوس به خودشان دارند.
نمی توان گفت با قصد و اختیار و علم است. البته این بحث همچنان ادامه دارد که بعد می آید.