درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد نظریه فخر رازی
و أما ما ذكره الخطيب الرازي في المباحث قائلا أن المني مختلف الأجزاء بحجة زعم أنها أقوى من الأدلة المذكورة و هي أن المني لا شك أنه الفضل الهضم الأخير و ذلك إنما يكون عند نضج الدم و صيرورته مستعدا استعدادا تاما لأن يصير جواهر الأعضاء و لذلك كان الضعف الذي يحصل عقيب استفراغ المني أزيد من الضعف- الذي يحصل من استفراغ عشر مرات من الدم مثله فإنه يورث الضعف في جوهر الأعضاء الأصلية و إذا كان كذلك كان المني مركبا من أجزاء كل واحد منها قريب الاستعداد من أن يصير عضوا مخصوصا و ذلك يقتضي أن لا يكون المني متشابه المزاج- بل متشابه الامتزاج انتهى.
أقول: و هذه الحجة أيضا ضعيفة من وجوه‏؛
أحدها: أنك قد علمت أن ما يتغذى بالفعل ليس هي من المطعومات الداخلة في بدن الحيوان و غيره و لا التي وقعت لها الاستحالات و الانهضامات من الأغذية بالقوة- بل لا يغتذي الحيوان بالحقيقة إلا من عند نفسه و لا يتقوى إلا بقوة باطنة و هذه المسماة  عند القوم بالأغذية و الأدوية هي أسباب معدة لأن ينفعل مادة البدن من مبدإ نفسه بما يناسبه على قياس ما ذكرناه في المعقول بالفعل و المعقول بالقوة و إن الذي سمي معقولا بالقوة لا يصير معقولا بالفعل أبدا بل يعد لأن تحصل للنفس حالة هي معقولة و عاقلة بالفعل فكذا في الغذاء و النمو و ليس كون اللحم لحما و العظم عظما و الرباط رباطا إلا من جهة ما تقتضيه هيئات النفوس و أوصافها و أجزاؤها المعنوية و مقوماتها النفسانية فيظهر آثارها في الأجساد و الأبدان فينزل إلى عالم الأشباح الصورية من عالم الأرواح المعنوية بإعداد هذه الحركات و الانفعالات و تحريكات مواد الأغذية و غيرها.
و ثانيها: أنك هب أن المني هو الحاصل من فضلة الهضم الرابع فمن أين يلزم  أن يكون فضلة الشي‏ء لا بد أن يكون مثله أو قريبا منه في الاستعداد فهل سرجين الحيوان مثله أو عرق الإنسان مثل الإنسان
و ثالثها: هب أن المني عند كونه متصلا بواضع الأعضاء كان مثلها أو قريب الاستعداد فبعد الانفصال عنها و الخروج منها إلى مواضع أخرى لا نسلم أنه قد بقي ما كان عليه فمن الحافظ  عليه تلك الأجزاء على ترتيبها و وضعها و كيفيتها فإن كان‏ الحافظ نفس الأبوين فالنفس الواحدة كيف يدبر و يحفظ أزيد من بدن واحد تدبيرا و حفظا طبيعيا و لا يسري فعل النفس في غير بدن واحد و لو سرى فعل النفس في نطفة لم يكن النطفة نطفة بل كان حيوانا ذا نفس و أما حصول الضعف عند إنزال المني في جواهر الأعضاء فذلك لا يدل على كونه مختلف الأجزاء أصلا بل منشأ  الضعف أمر نفساني من انفعال يطرأ على النفس بحصول اللذة البدنية فيسري ذلك الوهن و الانكسار في سائر أجزاء البدن كما عند الخوف و الخشية و كثير من الأمور النفسانية المورثة اضطرابا في البدن و وهنا في قواه و أعضائه الأصلية و بالجملة المني جوهر قابل الأعضاء- و قابل الشي‏ء لا بد و أن يكون خاليا عن ذلك الشي‏ء و ضده جميعا حتى لا يلزم تحصيل الحاصل أو اجتماع المتضادين و كلاهما محالان.
و أيضا: المني رطوبة سيالة و الرطوبة السيالة لا يمكن فيها اختلاف الهيئات و الصفات و الأوضاع على الوجه الذي يمتاز بعضها عن بعض حتى يصلح أن يكون وسيلة لاختلاف الصور و الآثار و قد مر أن اختلاف الاستعداد و اللااستعداد من باب القوى و الإمكانات و النسب التي لا وجود لها إلا على سبيل التبعية دون الاستقلال.

با توجه به مباحث گذشته تذکری لازم به نظر می آید و خالی از فایده نیست؛ این بحث اختلافی بین ارسطو و پیروانش با بقراط و پیروانش است ارسطو معتقد به تشابه اجزاء منی است بقراط هم به تغایر و اختلاف این اجزاء باور دارد و این دو نظر مقابل هم است مبنای این دو نظر این است که ارسطو معتقد است نطفه فقط از اُنثیین جدا می شود ولی بقراط بر این باور است که نطفه از تمام اعضاء خارج می شود و هر جزئی از هر عضوی که خارج می شود شبیه همان عضو است.
حال نتیجه این دو نظریه چیست؟ اگر نظر ارسطو و تشابه اجزاء منی را بگیریم این اختلاف صور اعضاء سببی غیر از ماده منی و نطفه می خواهد که همان قوه مصوره است که از قوای نفس است و اختلاف صور اعضاء نفس به وسیله قوه مصوره صورت می گیرد البته اشکال ملا صدرا هم هست که  قوه مصوره فاعل واحد است که در ماده واحد یک فعل و اثر دارد و این اشکال اصلی در قوه مصوره بود.
اگر هم کسی به نظر بقراط قائل شود که اختلاف صور اجزاء نطفه باشد این اختلاف صور اجزاء به خود منی و ماده نطفه مستند می شود و قوه مصوره ای در کار نخواهد بود.
نظریه فخر رازی: وی پیرو نظر بقراط و قائل به اختلاف اجزاء منی است و این که منی از تمام اجزاء جدا می شود و هر جزئی که از هر عضوی جدا می شود شبیه همان عضو است و اختلاف اعضاء به منی منتقل می شود و دلیلی برای حرف خود اقامه کرده که بر این باور است این دلیل قوی ترین دلیل هاست.
دلیل فخر رازی: منی از زیاده هضم رابع ساخته می شود هضم رابع روی غذا در اعضاء صورت می گیرد پس از هضم معده و کبد و رگ ها، از فضله هضم در اعضاء منی ساخته می شود فخر گوید: در مرحله هضم رابع مرحله ای است که غذا مثل اعضاء است یا قریب الاستعداد به اعضاء است و منی از فضله این هضم گرفته می شود علت ضعفی هم که با جدا شدن منی و انزال برای انسان حاصل می شود همین است و فخر گوید: اگر ده برابر همین مقداری که از بدن منی جدا می شود خون جدا شود این ضعف حاصل از جدا شدن منی و نطفه از بدن بیشتر از خون ریزی ده برابر مقدار منی است چون این ضعف در اعضاء اصلی در هضم رابع است و غذا در این مرتبه رابع به مرحله ای رسیده است که یا مثل اعضاء است و یا قریب الاستعداد به اعضاء می باشد وقتی منی مثل اعضاء شد مختلف الاجزاء می شود چون این جزء استعداد تمام دارد برای عضوی که قلب است و دیگری استعداد عضو کبد و دیگری عضو دماغ را می سازد و ... پس اجزاء منی متخالف و متغایر المزاج اند گرچه مختلفة الامتزاج نمی باشند مزاج یعنی کیفیت و استعداد که در منی مختلف است حس ما نمی تواند اختلاف اجزائ منی را تشخیص دهد لذا در واقع اجزاء مختلف است و لو ما این اختلاف اجزاء را در منی و نطفه نبینیم و در این صورت نیازی به قوه مصوره نیست.
ملا صدرا از فخر به "خطیب رازی" تعبیر می کند و این حرف ها را کار منبری فخر تلقی می کند نه سخن یک فیلسوف. لذا گوید: این سخن فخر ضعیف است و سه وجه ضعف برایش بیان می دارد؛
وجه ضعف نخست: غذای بالفعل که با آن عضو ساخته می شود و جزء عضو می شود، همان غذای بالقوه مانند نان و گندم نیست در فصل 5 از باب 2 هم این مطلب گذشته است. نانی که انسان می خورد مُعد برای این است که نفس که موجود مجردی است باذن الله تعالی کار تغذیه و نمو و کار بدن سازی را انجام دهد همین غذای گندم و نان عضو نمی شود و موجب نمو و رشد نمی گردد تغذیه کار نفس در مرحله جسمانیت و نباتی است و نمو کار نفس باذن الله تعالی است و غذای خورده شده مُعد برای فعل نفس باذن الله تعالی است.
تمثیل: مَثَل غذای بالقوه مثل معقول بالقوه است و مثَل غذای بالفعل مثَل معقول باللفعل است. زید در خارج معقول بالقوه است یعنی قابلییت این را دارد تا مورد تعقل ما قرار گیرد اما معقول بالفعل با ارتباط با عالم غیب و تجرد در ذهن پیدا می شود و ادراک جزئیاتی مانند زید مُعد برای ادراک و زمینه ساز برای ارتباط با عالم تجرد است لذا این که مشّائیان ادراک کلی را به انتزاع کلی از محسوسات می دانند را ملا صدرا قبول ندارد و گوید: از ادراک جزئیات معقول و مدرک کلی بدست نمی آید ادراک کلی فقط از عالم غیب بدست می آید.
مانور دادن های فخر رازی روی غذا صزف خطابه است و قرار نیست این غذای بالقوه به تعبیر عوامانه گوشت شود و به بدن بنشیند!
وجه ضعف دوم: هر چیزی که زیاده هضم رابع شد مثل و مانند انسان نمی شود تا بگویی قریب الاستعداد به انسان است و الا سرگین هم باید شبیه انسان شود که زایده هضم اول در معده است و یا عرق که فضله هضم چهارم است.
وجه ضعف سوم: سلمنا، که منی چون فضله هضم رابع غذا است مانند اعضاء و یا قریب الاستعداد به اعضاء است اما این را تا وقتی قبول داریم که منی از بدن جدا نشده باشد اما وقتی منی جدا شد از کجا معلوم که این استعداد حفظ شود؟ حافظ این استعداد کیست؟ این استعداد حافظی می خواهد آیا حافظ استعداد نفس پدر و مادر است؟ یا نفس خود نطفه و منی؟
هیچ کدام نیست؛ اول از این جهت که یک نفس به طور طبیعی در یک زمان نمی تواند دو بدن را حفظ و اداره کند و نمی تواند در دو ماده و جسم تصرف کند نفس والدین در بدن خود تصرف می کند و کاری با نطفه جدا شده ندارد.
و اگر حافظ، نفس نطفه باشد لازم می آید خود نطفه حیوانی باشد و نفسی داشته باشد در حالی که چنین نیست.
بعد ملا صدرا می فرماید: علت ضعف بعد از انزال، انفعالی است که نفس از لذتی که بدن می برد پیدا می شود انفعالی برای نفس حاصل می شود و به تمام بدن سرایت کرده و تمام بدن سست می شود مانند این که نفس از چیزی بترسد اضطرابش به تمام بدن منتقل می شود.
در پایان ملا صدرا می فرماید: به دو دلیل اختلاف اجزائ منی که نظر فخر و بقراط است درست نمی باشد؛
دلیل نخست: منی جوهری است که قابل اعضاء است و صورت اعضاء را می پذیرد و قابل شیئ باید از خود شیئ و از ضد آن خالی باشد و الا در صورت اول تحصیل حاصل است و اگر از 
ضدش خالی نباشد و بخواهد قابل شیئ باشد، اجتماع ضدین لازم می آید.
این دلیل تقریبا همان دلیلی است که تا کنون سه بار بیان شده است در « و البرهان افاد ازید من ذلک » که "ذلک" اشاره به نظر معلم اول است بو رهان افزون بر تشابه اجزاء منی را که ارسطو می گوید را افاده می کند و آن اضافه این است که ماده بدون صورت، تحصلی ندارد تا سبب اشکال صور و اختلاف اعضاء شود حتی در همان صورت منویّت هم باز تحصل منی به صورت است و باید اندک اندک صورت معدنی و صورت نباتی بیاد تا نوبت قوه مصوره برسد تا نفس بعدا بوسیله قوه مصوره اعضاء را صورت بندی کند و گرنه این ماده بدون صورت طبیعی و معدنی و نباتی و حیوانی و انسانی تحصلی ندارد. ماده باید به صورت تبدیل شود تا نوع پدید آید.
دلیل دوم: منی یک رطوبت سیال است و در این چند قطره آب هیچ اختلاف کیفیتی نیست اگر بقراط و فخر می گویند: اجزاء منی مختلفة المزاج اند گرچه مختلفة الامتزاج نمی باشند، مزاج کیفیت و استعداد و قوه و امکان است و بدون موضوع وجودی ندارد در موضوع هم که اختلافی دیده نمی شود چون منی یک رطوبت سیال است و اختلافی ندارد.
مزاج قوه مصوره نیست البته در دلیل 7 ارسطو مزاج دومی را قوه مصوره گفتیم آن جا که کسی فرزندانش پسر باشد و بعد دختر شود به دلیل تغییر مزاجی که در والدین رخ داده است و غیر ذکوریت و انوثیت یعنی اختلاف صور اعضاء هم مربوط به مزاج باشد یعنی اگر این بخواهد مربوط به مزاج باشد باید ماده منی با صورتی که نفس نباتی است تحصل پیدا کند و بعد یک مزاج و کیفیتی به آن قائم شود و این سبب اختلاف صور اعضاء می شود.
سپس ملا صدرا می فرماید: برای اثبات قوه مصوره مقدمه ای لازم است.