درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی وجوه توقف قوه غاذیه
أقول: هذا الوجه أيضا ضعيف إقناعي لوجوه؛
الأول: أنا لا نسلم أن مزاج المني أقوى و أشرف من أمزجة المواد الحيوانية التي تكونت بعده إذ لو كان مزاجه أعدل و أشرف لكانت الكمالات النفسانية فائضة عليه في الابتداء فيكون ذا حياة و نطق و اللازم ظاهر البطلان.
الثاني: أن  مادة المني غير موجودة في بدن الحيوان بالجزئية حتى يكون الممتزج بعضه على مزاج المني و بعضه على مزاج الوارد بدلا عما يتحلل حتى يقال إن مزاج المني أقوى في الكيف و مزاج الوارد عليه أضعف.
الثالث: أنا لا نسلم أن مبنى جودة النضج و التخمر و قوة المزاج أن يكون حصوله في تلك الأوعية إذ رب مزاج اتفق وجوده في غير تلك المواضع و يكون أحكم و أقوى مما يكون فيها كما يشاهد في الحيوانات التي يحصل بعضها لا بالتوالد بل بالتولد و مع ذلك يكون مزاج كثير مما يتكون بهذا الوجه أقوى من الذي يتكون بطريق التوالد فعلى هذا يجوز أن يكون مزاج ما يورده القوة الغاذية من البدل أقوى و أحكم من مزاج ما ينقص بالتحليل من المبدل منه فلم يقم حجة على ضرورة الموت.
فهذه هي وجوه ثلاثة ذكروها في ضرورة الموت مع ما يقدح لها و قد أشار الشيخ إلى هذه الوجوه الثلاثة في كليات القانون بقوله ثم يجب أن يعلم أن الحرارة بعد سن الوقوف يأخذ في الانتقاص لانتشاف الهواء المحيط بمادتها التي هي الرطوبة و معاونة الحرارة الغريزية من داخل و معاضدة الحركات البدنية و النفسانية الضرورية في المعيشة- و عجز الطبيعة عن مقاومة ذلك دائما فإن جميع القوى الجسمانية متناهية كما برهن عليه في العلم الطبيعي فلا يكون فعلها في الإيراد دائما و لو كانت هذه القوة غير متناهية و كانت دائمة الإيراد لبدل ما يتحلل على السواء لا بمقدار واحد لكن لما كان التحلل ليس بمقدار واحد بل يزداد دائما كل يوم لما كان البدل تقاوم المتحلل و لكان التحلل يفني الرطوبة فكيف و الأمران متظاهران على تهيئة النقصان و التراجع و إذا كان كذلك فواجب ضرورة أن تفنى المادة فتنطفى‏ء الحرارة و خصوصا إذ يعين على إطفائها بسبب عوز المادة سبب آخر و هي الرطوبة الغريبة التي تحدث دائما لعدم الهضم فتعين على انطفائها من وجهين أحدهما بالخبو و الغمر و الآخر لمضادة الكيفية لأن تلك الكيفية بلغمية باردة و هذا هو الموت الطبيعي انتهى فقوله ثم يجب أن يعلم إلى قوله و معاضدة الحركات البدنية و النفسانية الضرورية في المعيشة إشارة إلى الوجه الثاني و قوله و عجز الطبيعة إلى قوله فلا يكون فعلها في الإيراد دائما- إشارة إلى الوجه الأول و قوله و لو كانت هذه القوة إلى قوله و خصوصا إذ يعين على إطفائها إلى آخر الكلام إشارة «1» إلى ثالث الوجوه الثلاثة.

نقد وجه سوم: ملا صدرا می فرماید این وجه جدلی و اقناعی است و برهانی نمی باشد و بر این وجه سه اشکال می گیرد؛
اشکال نخست: اگر کیفیت منی و رطوبت غریزی و طبیعی از کیفیت رطوبت غذایی که جزء بدن انسان و حیوان می شود قوی تر باشد پس باید از همان اول کمالاتی مانند حیات و نطق به منی افاضه شود.
اشکال دوم: ماده منی به نحو جزئیت و بدون تغییر در بدن حیوان باقی نمی ماند تا این که بگویی یک قسمت از این ماده منی که قسمت اصلی است مزاج و کیفیتش قوی تر است و بخشی که بعد به عنوان بدل ما یتحلل است و از طریق تغذیه انجام می دهد، کیفیفتش پایین تر نیست تا چنین حرفی را ادعا کنید، مقداری از آن که همان رطوبت غریزی اصلی است مزاجش قوی تر و بالاتر است و قسمت فرعی آن که از طریق تغذیه وارد بدن می شود و بر آن اضافه می گردد مزاجش پایین تر است.
اشکال سوم: ما قبول نداریم که ملاک قوت رطوبت غریزیه عبارت از این باشد که در سه ظرف پخته شود:
1-ظرف غذای والدین
2-ظرف منی
3-رحم
این سخن مردود است چون برخی از حیوانات از طریق تولد تحقق پیدا می کنند نه از طریق تولید مانند انسان و اسب و ... مذکر و مؤنث این ها با تولید موجود زنده را بوجود می آورند اما حیواناتی مانند ماهی فقط از طریق مادر بوجود می آید و به طریق تولید تکون و تحقق و وجود می یابد و در این دسته حیواناتی هستند که مزاجشان قوی تر است از حیواناتی که به طریق توالد و تناسل وجود پیدا می کند مانند نهنگ و تمساح و ... که انسان را هم می خورد و مزاجش قوی تر است هر چند به طریق تولد است نه به وسیله تولید و مزاجش از سه ظرف غذا پخته نشده است در ظروف غذا و منی و رحم بوجود نیامده است
سپس ملا صدرا سخنی را از کلیات قانون ابن سینا نقل می کند که در این عبارت به همین سه وجه مذکور اشاره شده است منتها نه به ترتیبی که سه وجه بیان شد در عبارت ابن سینا ابتدا وجه 2 و بعد وجه نخست و در آخر هم وجه 3 بیان شده است.
وجه نخست: این وجه که در سبب وقوف غاذیه و ضرورت موت گذشت این بود که چون غاذیه قوه ای بدنی و مادی است متناهی التأثیر و الفعل است و نمی تواند فعلش همیشه ادامه داشته باشد
وجه دوم: رطوبت غریزی بعد از سن وقوف رو به نقصان می رود و به خاطر مجففات سه گانه؛
1-گرمای محیط و اطراف
2-حرارت غریزی
3-حرارت حاصله بوسیله حرکات بدنی و فکری
با نقصان یافتن رطوبت غریزی بوسیله این حرارات ثلاث، کم کم رطوبت غریزی از بین می رود لذا حرارت غریزی هم که قائم بر این رطوبت غریزی است خاموش می شود وبه سردی می گراید و قوه غاذیه متوقف می گردد.
وجه سوم: ابن سینا این وجه را به صورتی دیگر بیان می نماید که بیانی متفاوت با بیان پیشین این وجه است و اضافه ای هم در این بیان وجود دارد یعنی در این بیان غیر از آن سببی که در وجه سوم گذشت سبب دیگری هم دارد.
 سبب در وجه سوم این بود که کیفیت رطوبت غذایی نمی تواند کیفیت رطوبت غریزی را تدارک کند لذا این بیان ابن سینا را برای وجه سوم باید مورد توجه قرار داد؛
بیان ابن سینا از وجه سوم: بر فرض که قوه غاذیه غیر متناهی التأثیر باشد و همیشه هم به لحاظ کمیت به همان اندازه ای که از بدن به تحلیل می رود بدل ما یتحلل را وارد بدن کند لکن ایشان می فرماید: چون تحلل رطوبت غریزی روز افزون است و هر روز که می گذرد این تحلل و این فنا و به تحلیل رفتن، زیادتر می شود -اگر چه غاذیه جبران می کند- اما چون تحلل روز افزون است و به لحاظ کیفی غاذیه نمی تواند غذا را جایگزین کند لذا غاذیه عقب می ماند و نمی تواند به لحاظ کیفی این تحلل و فرسایش بدن را تدارک و جبران کند و این تحلل رطوبت غریزی را از بین می برد و به دنبال آن حرارت غریزی که قائم به رطوبت غریزی است رو به سردی می رود و خاموش می شود.
ابن سینا سبب دومی غیر از ناکارآمدی کیفی غاذیه در جبران فرسایش بدن، برای وقوف غاذیه و حصول موت طبیعی بیان می کند که این سبب نیز حرارت غریزی را خاموش می کند و مرگ رخ می دهد:
مقدمه: قبلا بیان شد که وقتی ماده بدن تحلل یافت و قحطی به آن رسید نوبت به رطوبت بلغمی می رسد رطوبت بلغمی یکی از کیموسات اربعه ای است که در هضم کبدی پیدا می شود در واقع نتیجه هضم کبدی 4 چیز است:
1-شیئ ایی پخته که خون است
2-یک شیئ خام که بلغم است
3-کفکی که مانند سرشیر بالا می آید و آن صفراء است و به مراره می رود
4-دُردی که ته نشین می شود و آن سوداء است و به طحال می رود
سوداء و صفراء از فضولات هضم کبدی است ولی بلغم را از زمره فضولات به حساب نمی آوردند چون وقتی بدن با قحطی مواجه می شود بلغم مورد استفاده قرار گیرد و دیگر این که بلغم با رطوبت خود نمی گذارد بواسطه حرکات خشک شود.
سبب دوم: حال سبب دوم که ابن سینا می افزاید این است که وقتی بدن با قحطی مواجه شد این رطوبت بلغمی از دو جهت حرارت غریزری را خاموش می کند:
1-حرارت را فرا گرفته و روی آن را می پوشاند
2-کیفیت رطوبت بلغمی با کیفیت حرارت ضد است چون این رطوبت سرد و بارد است
و این دو عامل سبب به سردی گراییدن حرارت غریزی می شود. این بیانی بود که ملا صدرا از قانون ابن سینا نقل فرمود.