درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه جواب ها و توضیح نظریه ملا صدرا
متن درس:
إما تعدد القوى المتخالفة أو تحقق درجات متفاوتة لذات واحدة و كل طبقة وجودية حقيقتها و ما يترتب عليها متفقة سواء كانت منفصلة عن غيرها أو متصلة به فالغاذية على اختلاف أنواعها حقيقة واحدة سواء كانت نفسا على حدة أو قوة من قوى نفس أو جزءا من أجزاء نفس و كذا اللامسة على اختلافها طبيعة واحدة سواء كانت مستقلة كنفس الدود و الخراطين فإن نفسها الحيوانية هي اللامسة بعينها أو قوة وجودية من قوى النفس الحيوانية أو الإنسانية أو جزءا من أجزائها المعنوية و هكذا الحكم في جميع القوى المدركة و المحركة فكما أن قوة الإبصار و إن فرض أنها متخالفة الأنواع في أنواع الحيوان لكنها مشتركة في حقيقة واحدة فكذا قوة السمع و الشم و الذوق و التغذية و التنمية و غيرها من القوى الحيوانية سواء وجدت مجتمعة في قوة جامعة لها أو متفرقة مثال اجتماع القوى في قوة واحدة كاجتماع الحواس الخمس الظاهرة في الحس المشترك المسمى في لغة اليونان بنبطاسيا و كذلك النفس الناطقة التي للإنسان- جامعة مع بساطتها لجميع القوى المدركة و المحركة لا بمعنى أن تلك الآلات هي المبادي للإدراكات و الحركات بالحقيقة دون ذات النفس إلا على وجه التوسيط و الاستخدام- بل النفس هي حس الحواس كلها و المباشرة للمحركات الفكرية و الطبيعية و الاختيارية- لأنها ذات مقامات و عوالم ثلاثة العقل و الخيال و الحس و سيرد عليك إيضاح في مستقبل الكلام.
و ليس لقائل أن يقول: «1» إن التغذي و النمو لو كانا من أفعال النفس لكانت النفس شاعرة بما يصدر عنها من الإحالة و الهضم فكان يجب أن تكون النفس عالمة بجميع مراتب الاستحالة للغذاء و جميع الأعضاء على التفصيل علما بديهيا و التالي باطل- فعلمنا أن الفاعل لهذه الأفاعيل قوة عديمة الشعور بهذه الآثار.
لا لما قيل: يجوز أن يكون للنفس شعور بهذه الأمور إلا أنه ليس لها شعور بذلك الشعور ما يبقى و يستمر لأجل أن كثرة تغيرات هذه الأفاعيل سبب لنسيان النفس لها- كما أن الإنسان إذا سمع كلمات كثيرة متوالية سريعة الانقضاء لم يبق في حفظه شي‏ء منها فكذا هاهنا لأن ذلك يؤدي إلى السفسطة فإن جاز كوننا عالمين بجميع الاستحالات- و التغيرات التي تقع للمواد الغذائية و المواد العضوية التي يستحيل إليها الغذاء مع أنا لانجد الشعور بها من أنفسنا فجاز أن يقال إن العامي عالم بجميع الدقائق و إن كان لا يجد من نفسه ذلك.
به نام ایزد پاک
ملا صدرا در جواب فخر فرمود: جنس و فعل قوه غاذیه واحد است حال چه منفصل از قوای دیگر باشد چنان چه در نبات چنین است و چه همراه با قوای دیگر باشد مانند حس و حرکت چنان که در حیوان این گونه است اما در هر صورت جنس و فعل قوه غاذیه یکی است.
 با توجه به این که فعل و جنس قوه غاذیه یکی است در هر جا غاذیه باشد، اگر چنان چه قوه غاذیه و قوه حس و حرکت مختلف نبودند باید همان طور که حیوان قدرت بر حرکت ارادی دارد نبات هم قادر بر حرکت ارادی می بود که چنین نیست. این خلاصه جواب بود.
سپس ملا صدرا بحث دیگری را پیش کشیدند که بعدها این بحث به تفصیل مطرح می شود؛ این که آیا قوای انسان و حیوان با تعدد و اختلافی که دارند، به وجود واحد موجوداند یا این که به وجودات متعدده و گوناگون موجود اند؟
صورت دوم باز خود دو صورت می شود:
اول: اگر قوا انسان و حیوان متعدد شد آیا موجب می شود که دو تا نفس در حیوان و سه تا نفس در انسان وجود داشته باشد؟
دوم:یا این که یک نفس در انسان و حیوان است و دارای قوای متعدد و گوناگون می باشد.
حاصل این اختلافات سه قول می شود:
1-نظریه ملا صدرا: قوای انسان به وجود واحد و جامع نفس موجود اند نفس انسان و حیوان یک وجود واحد جمعی دارد که جامع همه قوای انسانی و حیوانی است.
2-نظریه دوم: این که قوای انسان و حیوان به وجودات متعدده موجود اند این خود دو قسم است:
1- نظر کسانی که قصور در معرفت نفس دارند: ایشان بر این باورند که در حیوان دو نفس موجود است، نفس نباتی و نفس حیوانی. و در انسان سه نفس موجود است؛ نفس نباتی و نفس حیوانی و نفس انسانی؛ قوه غاذیه برای خودش نفس جداگانه ای دارد و قوه حس و حرکت برای خود نفس جدا و قوه تعقل نیز برای خود نفس جدایی دارد.
2- نظریه مشّاء: حیوان و انسان یک نفس دارند منتها این نفس دارای ابزار و آلاتی است که همان قوای نفس می باشد. و پس از تحقق قوا به عنوان آلات برای نفس پیدا می شوند بدون این که در اصل و حقیقت آن دخالت و تأثیری داشته باشند بعد از وجود و تحقق و پیدایش نفس قوای گوناگون بر نفس عارض می گردد. این قوا هیچ نقشی در اصل تحقق و وجود نفس ندارند مثَل این قوا مانند صاحب آلات و ابزار صاحبان فرقه ها و حرفه هاست نفس مَثَل انسان نجار است و مَثَل قوای او هم مثَل تیشه و اره نجاری است تیشه هم دخلی در وجود و حقیقت نجار ندارد نجار فقط با تیشه کارهای خود را انجام می دهد و نفس هم این طور با قوا فقط کارهای خود را از سر می گذراند.
نظریه ملا صدرا در باب رابطه نفس وقوا: ایشان بر این باور است که قوا به وجود واحدی که همان وجود نفس است موجوداند.
 ایشان می فرماید: این نظر منافاتی ندارد با این که نفس برخی از افعال خود را بوسیله قوا انجام دهد. با این که همه قوا به وجود واحد و جامع نفس موجوداند ولی ایرادی ندارد که بگوییم نفس افعال خود را -غیر از تعقل و ادراک کلیات که بدون واسطه انجام می دهد- با واسطه قوا انجام می دهد مثلا فعل تغذیه را با قوه غاذیه و فعل تنمیه را با قوه نامیه و فعل تولید را با قوه مولده و ادراکات جزئی را بوسیله قوای مدرکه ظاهره و باطنه و فعل تحریک را با قوه شوقیه و با واسطه دو شعبه ای که شوقیه دارد، که همان شهوت و غضب است، انجام می دهد.
این قوا؛
-برخی مادی و جسمانی اند؛ مانند قوه عامله
-و برخی مجرداند؛ مانند شوقیه
-و برخی تجرد غیر تام و برزخی و مثالی دارند؛ مانند قوه مدرکه ظاهره و باطنه
-و بعضی هم تجرد تام دارند؛ مانند قوه تعقل.
این که قوا به وجود واحد و جامع نفس موجوداند منافاتی ندارد که نفس افعال خود را به وسیله قوا انجام دهد از طرفی این که بگویی: افعال از قوا صادر می شود و نفس هیچ دخالت و تأثیری در این افعال ندارد، خیر این گونه هم نیست با این که نفس این افعال را بوسیله قوا انجام میدهد باز این افعال قوا، همه فعل نفس است یعنی فعل تغذیه ای که قوه غاذیه آن را انجام می دهد در واقع فعل نفس است و هکذا بقیه افعال دیگر قوا در واقع فعل نفس است.
 این نظر ملا صدرا است. قبل تر هم این نظر را به مناسبتی بیان فرمودند و اما اینجا مختصر توضیحی ذکر می شود.
توضیح نظر ملا صدرا در باب رابطه نفس با قوا: ایشان بر این باور است که نفس جسمانیّة الحدوث و روحانیّة البقا است و نفس در آغاز پیدایش جسم است و بعد با حرکت جوهری تکامل ذاتی پیدا می کند و به مرحله و منزل تجرد می رسد،
النفسُ فی الحدوث جسمانیّة*****و فی البقا تکون روحانیّة
بنابرین که نفس از مرحله جسمانی با حرکت جوهری به مرتبه روحانی می رسد، جسم و بدن مرتبه نازله نفس می باشد و نفس بر حسب تثلیث عوالم -عالم طبیعت و مثال و عقل- نفس نیز یک موجود سه طبقه است و در واقع دارای سه نشأه و سه عالم است؛
 اول: یک طبقه وجود نفس، طبیعی و مادی و حسی است که همین بدن فیزیکال می باشد.
دوم: طبقه دیگر وجود نفس، مثالی و برزخی است.
سوم: که طبقه عقلی وجود نفس است.
این عوالم حس و خیال و عقل در نفس وجود دارد و در هر کدام از این طبقات و نشاءات نفس، یک فعل خاص دارد:
اول: در طبقه مادی و حسی  نفس، فعل تغذیه و تنمیه و تولید را انجام می دهد
دوم: در طبقه مثالی، نفس، فعل تشویق و ایجاد شوق و ادراک جزئیات و تحریک بدن را انجام می دهد. البته ایجاد شوق در طبقه مثالی و برزخی است و تحریک آن که بواسطه قوه عامله منبثّه در عضلات است در طبقه طبیعی و مادی نفس است.
سوم: ادراک کلیات و تعقل را هم نفس در طبقه عقلی وجود خود انجام می دهد.
این معنای جامعیت نفس نسبت به قوا است و همین معنای وساطت قوا در افعال نفس است و همین معنای این است فعل قوا، همان فعل نفس است؛
النفس فی وحدته کل القوی*****وفعلها فی فعله قد انطوی
این خلاصه نظر ملا صدراست.
سپس ملا صدرا می فرماید: همین جوابی که برای اختلاف و تعدد قوه غاذیه از قوه حس وحرکت در جواب فخر دادیم در مورد تعدد قوای حیوانی هم ساری و جاری است مثلا قوه لامسه غیر از قوه باصره است چون طبیعت جنسیه و جنس قوه لامسه و فعل لمس که از این قوه صادر می شود واحد است، هرجا که باشد.
لمس یک شیئ است حال چه؛
- این قوه لامسه منفصل و جدا و تنها از دیگر قوا باشد چنان چه در کرم ها این گونه است،
-یا این که قوه لامسه متصل به سایر قوا باشد چنان چه در دیگر حیوانات این طور است.
اما به هر حال فعل و جنس قوه لامسه یکی است. و گرنه بایستی سایر قوای حیوانی هم در مانند کرم موجود می بود که نیست پس معلوم می شود که قوای انسانی و حیوانی متعدد اند.
به نظر ملا صدرا این قوا به وجود واحد جامع جمعی نفس موجود اند و به نظر مشّائین این قوا به عنوان آلات نفس موجود اند.
قوه ابصار هم همین طور است جنس و فعل آن یکی است هر جا و در هر موجودی که باشد و این قوه با سایر قوا یا به وجود جامع نفس موجود است بنابر نظر ملا صدرا یا به عنوان آلت نفس موجود است بنا بر نظر مشّاء.
شاهد مثال: برای نظر ملا صدرا که همه قوا به وجود واحد در نفس موجوداند  شاهد مثالی بیان می شود؛ "اجتماع حواس ظاهره برای حس مشترک"
 حس مشترک مانند حوضی است که از 5 حس ظاهره در آب ریخته می شود تمام حواس در حس مشترک جمع است و حس مشترک است که می بیند و می شنود و استشمام و لمس می کند و می چشد.
 اشکال: اگر فاعل همه افعال قوا، نفس است یعنی تغذیه و تنمیه و تولید کار نفس است و غاذیه با خوادم اربعه؛ جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه، و همه این افعال هضم و جذب و دفع و امساک فعل نفس است، نفس باید به این افعال خود علم داشته باشد در حالی که ما به افعال خود علم نداریم ما چه می دانیم که فعل تغذیه چه فرآیندی را در بدن ما انجام می دهد؟ چطور همه افعال قوا فعل نفس است و نفس از افعال خود بی خبر است؟ در حالی که نفس باید از افعال خود با خبر باشد همان طور که از خودش خبر دارد.
ملا صدرا می فرماید: بعضی دو جواب به این ایراد داده اند که آن جواب ها درست نیست؛
جواب نخست: نفس به افعال خود علم دارد اما علم به علم ندارد نفس توجه به افعال قوا دارد اما توجه به توجه خود و شعور به علم خود ندارد.
جواب دوم: نفس به این افعال علم دارد منتها این علم استمرار ندارد و حفظ نمی شود و این به خاطر کثرت افعال است مانند این که کسی تند و سریع سخن بگوید و کلماتی را پشت سر هم ردیف کند مخاطب آن کلمات را می شنود اما به جهت کثرت کلمات و تند سخن گفتن متکلم، شنونده قادر به ضبط و حفظ کلمات نیست.
ردیه ای بر جواب ها: ملا صدرا می فرماید: این جواب ها درست نیست چون سر از سفسطه در می آورد و طبق این جواب ها باید بگوییم: آدم جاهل و عامی هم به دقایق علمی، علم دارد اما توجهی به علم خود ندارد یا از بس این علوم زیاد است نمی تواند آن ها را حفظ کند و این انکار واقعیت جهل است و حال این که جهل جاهل یک واقعیت است و سوفسطی واقعیت را انکار می کند و این جواب ها هم سر از انکار واقعیت در می آورد.
جواب ملا صدرا: ایشان قبل از بیان جواب سه مقدمه را می آورد.