درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قوای نفس حیوانی
انواع قوای نفس: ملا صدرا به نقل از کتاب نفس شفای ابن سینا قوای نفس نباتی حیوان را بیان می کند و در تقسیم اولی قوای نفس حیوانی را به دو دسته تقسیم می کند:
1- قوه محرکه
2- قوه مدرکه
قوه محرکه خود دو قسم است:
1- قوه عامله یا فاعله: این قوه موجب و فاعل بر حرکت است.
2- قوه باعثه یا شوقیه: این قوه متصل به قوه خیال است و وقتی صورت مطلوبی را تصور می کند خیال که آن صورت برایش ضروری و نافع است لذا به سوی آن کشش و میلی می یابد و اگر صورتی که از آن گریزان است را تصور کند می پندارد این صورت برای نفس مضر است لذا آن را پس می زند و از آن گریزان می شود بنابرین قوه شوقیه بر دو قسم می باشد:
اول:غضبیه: که دفع ضرر و آسسیب از نفس می کند.
دوم: شهویه: که جذب منفع و سود می کند.
به این بیان که وقتی قوه خیال تصور مفید بودن صورتی یا مضر و مفسده بودن آن را تشخیص داد قوه باعثه یا شوقیه به کار می افتد و قوه عامله که عامل حرکت است را وا می دارد تا حیوان را به سوی مطلوب خود نزدیک کند و آن را جذب نماید و از آنچه گریزان است، با تصور صورت آن شیئ مضر، بوسیله قوه غضبیه آن را از خود دفع کند و از آن دور شود.
قوه عامله منبثّ در عضلات و ماهیچه ها است به نظر جالینوس طبیب انسان 518 عضله و ماهیچه دارد.
تعبیر ابن سینا: ابن سینا تعبیری در باره قوه باعثه دارد که محل بحث و نظر شده است، ایشان می فرماید: «قوه باعثه علت غاییه است». علت غاییه اشرف علت های چهارگانه ( علت فاعلی، علت مادی، علت صوری و علت غایی) است و این از این روی است که فاعلیت فاعل به علت غاییه بستگی دارد و فاعل علیت خود را از غایت می گیرد. اما این که ابن سینا می گوید: قوه باعثه علت غاییه است در حال که از قوه باعثه شوق به علت غایی منبعث می شود نه این که خود باعثه علت غایی باشد، این جمله ابن سینا به چه معنا است؟
توجیهات حاجی سبزواری درباره تعبیر ابن سینا: حاجی سبزواری برای سخن ابن سینا می آوردکه عبارتند از؛
توجیه نخست: مراد از علت غایی، علت غایی در خارج است و این که ابن سینا قوه باعثه را همان علت غایی می داند از این رو است که قوه باعثه طالب علت غایی است و از آن جا که طالب و مطلوب از یک سنخ و یک جنس اند پس بنا بر همین مناسبت قوه شوقیه همان علت غایی است چون طالب آن و از سنخ آن است؛
ناریان مر ناریان را جاذب اند*****نوریان مر نوریان را طالب اند
توجیه دوم: مراد از علت غایی، علت غایی در ذهن است و سخن ابن سینا به این معناست که علت غایی در ذهن مقدم است لذا درباره علت غایی گفته شده: «اولٌ فی الفکر و آخرٌ فی العمل» و بنا بر اتحاد مدرِک و مدرَک و این که علتنیز با قوای مدرکه متحد می شوداز آن جا که « النفس فی وحدته کل القوی» قوه مدرکه هم با قوه محرکه یکی است  قوه باعثه و شوقیه هم یکی از اقسام قوه محرکه اند و با با قوه مدرکه متحد می باشد و قوه مدرکه نیز با صورت ذهنی علت غایی متحد است بنابری قوه باعثه و شوقیه با قوه مدرکه و در نتیجه با علت غایی متحد است پس چنین می شود که:
1- مراد از علت غایی، وجود ذهنی آن است.
2- علت غایی در ذهن مقدم است (بر وجود خارجی علت غایی و فاعل در خارج)
3- قوه مدرِکه علت غایی را در ذهن ادراک و تعقل نموده است.
4- مدرِک و مدرَک یا عاقل و معقول باهم مرتبط بلکه متحد اند.
5- بنا بر قاعده «النفس فی وحدتها کل القوی»، قوه مدرکه با قوه محرکه یکی است.
6- قوه باعثه از اقسام قوه محرکه است، پس با قوه مدرِکه متحد است.
7- و چون قوه مدرِِکه با وجود ذهنی خود (صورت ذهنی علت غایی) یکی است، پس قوه باعثه هم با علت غایی در ذهن متحد است.
در نتیجه همان می شود که ابن سینا فرمود: قوه باعثه همان علت غایی است.
حاجی سبزواری می فرماید: اگرچه ابن سینا فقط در کتاب مبدأ و معاد قایل به اتحاد عقل و عاقل و معقول شده است اما در عین حال ارتباط قوا با هم و ارتباط آن ها را با مدرکاتشان را قبول دارد هرچند به اتحاد عاقل و معقول آن چنان که حکمت متعالیه بدان اذعان دارد را قبول نداشته باشد.
توجیه سوم: مراداز علت غایی معنای ظاهری آن نیست که هدف و غایت مثلا یک نجار از ساختن صندلی و سریر نشستن سلطان بر آن باشد و یا غایت معمار از ساختن خانه سکونت در آن باشد این ها علت غایی های ظاهری اند و ولی مراد ابن سینا از علت غایی فعل نفس است مثلا علت غایی قوه شوقیه همان شوق است و علت غایی همان قوه باعثه و شوقیه است.
قوای مدرکه حیوان: به دو دسته تقسیم می شود:
1- قوای مدرکه ظاهری: که همان حواس پنج گانه است؛ بینایی، شنوایی، چشایی،بویای و بساوایی
2- قوای مدرکه باطنی: که شامل؛ حس مشترک، خیال، واهمه، حافظه و متصرفه است.
تعداد حواس ظاهری: حواس ظاهری صورت های جزئیه را ادراک می کند و در تعداد آن ها اختلاف شده است؛
قول اول: مشهور آن را پنج حس می داندکه همان حواس خمسه ظاهریه است و هرکدام را نوعی از قوای مدرکه ظاهری می داند.
قول ابن سینا و برخی دیگر: ایشان حواس ظاهری را تا 8 یا 9 حس بر می شمارند بدین صورت که یکی از حواس ظاهری حیوان و انسان لمس یا بساوایی است این حس تمام گوشت وپوست بدن را فرا گرفته است و هر مُضادی را که مماس با آن باشد را ادراک می کند مثلا دست اگر گرم باشد سردی شیئ سردی را که با آن تماس پیدا می کند را احساس می کند اما اگر شیئ مماس با دست نیز گرم و در درجه گرمای دست باشد دیگر احساسی از گرما در آن بوجود نمی آید چون قوه لامسه در پوست بدن کیفیات ضد کیفیت خود را از جسمی که با آن تماس برقرار می کند درک می نماید.یا اگر تفرق اتصال در پوست حاصل شود مثل این که با شیئ برنده ای ترکیب اتصالی پوست تغیییر کند و هیأت ترکیب اتصالی پوست بهم بخورد و با برش پوست از بین برود را قوه لامسه درک می کند.
ابن سینا بر این باور است که، لامسه نوع نیست بلکه جنسی است که تحت آن 4 یا 5 نوع از حواس دیگر قرار دارد و بنا بر این نظر تعداد قوای ظاهری انسان و حیوان 8 یا 9 حس می شود.  
حواس تحت قوه لامسه: این پنج نوع حس تحت جنس لامسه عبارتند از:
1- قوه مدرک حرارت و برودت
2- قوه مدرک رطوبت ویبوست یا همان خشکی و تری
3- قوه مدرک صلب و لین سفتی و نرمی
4- قوه مدرک خشونت و ملاست یا سختی و لطافت
5- قوه مدرک ثقل و خفت یا سبکی و سنگینی
ترکیب عضلات: یا همان ماهیچه ها که در بدن انسان به گفته جالینوس 518عضله وجود دراد و از 5 بخش ساخته شده است:
1- عصب:ریشه و پی هایی به رنگ سفید هستند که لین الانعطاف اند ولی استحکام بالایی دارند طوری که پاره کردن آن ها بسیار دشوار است. 7 جفت عصب از دماغ یا همان مغز سر و و نخاع که همان حرام مغز مشهور در عرف است نشأت گرفته و منشعب شده است نخاع ماده است چرب و نرم و سفید که مانند طنابی در ستون فقرات قرار گرفته است و به آن " خلیفة الدماغ " یا جانشین مغز می گویند.
2- رباط: جسمی شبیه عصباست که از استخوان روییده شده و متصل به آن است حاجی سبزواری می گوید: اعصاب ریشه اند و رباط شاخه های آن اند.
3- وتر: رشته ای است که از رباط و عصب بافته شده است.
4- گوشت: بین عصب و رباط و وتر را پر کرده است.
5- پرده: غشایی است که روی اجزای عضله را فرا گرفته است.