درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: پاسخ ادله قایلان به عرض بودن نفس
عده ای بر این باورند که نفس عرض است و برای ادعای خود سه دلیل آورردند اکنون ادله ایشان بررسی وجواب داده می شود:
جواب دلیل نخست- در این دلیل گفته شد: اگر نفس که حالّ در جسم است علت محل خود یعنی جسم باشد دور پیش می آید چون معلول (جسم ) به علت نیاز دارد و نفس هم به محل
در جواب می گوییم: چون جهت احتیاج متفاوت است دور پیش نمی آید صورت جسمیه حالّ در محلی است که هیولای اولی است هیولی در وجودش محتاج صورت جسمیه است  و صورت جسمیه هم در تشخص محتاج هیولی است پس جهات احتیاج فرق دارد و لذا دور پیش نمی آید.
صورت نوعیه هم که حالّ در محلی است که جسم باشد، این جسم در وجودش محتاج حالّ که صورت نوعیه است ندارد بلکه در تنوع و نوعیت خود به صورت نوعیه نیازمند استو از طرفی صورت نوعیه نیز در تشخص نیاز به محلی دارد که جسم باشد.
جواب دلیل دوم- اگر تنزل کنیم و بپذیریم که حال می تواند سبب محل باشد حال که نفس است حلول در جسم و مزاج می کند اما در این جا سببیت نفس برای مزاج را نمی توانیم بپذیریم چون مزاج نیز به نفس محتاج است و در نتیجه دور پیش می آید. نفس متوقف بر وجود مزاج است و تا مزاج سالمی نباشد نفس افاضه نمی شود پس نفس متاخر از مزاج است و از طرفی اگر قرار باشد علت حدوث مزاج نفس باشد نفس بایستی متقدم بر مزاج باشد و در این صورت دور پیش می آید و نفس بایستی هم متقدم بر مزاج باشد به جهت علیت برای آن و هم متاخر از مزاج به جهت توقف افاضه نفس بر پیدایش مزاج مزاج مستعد و سالم و این دور است و تقدم شیئ بر نفس که بطلان آن بدیهی و روشن است.
جوا ب این شبهه این است: همان طور که پیشتر هم گذشت، علت حدوث مزاج نفس پدر و مادر است مزاجی که سالم و مستعد پذیرش صورت نوعیه است، از صورت نوعیه معدنیه تا صورت نوعیه نبات و حیوان و انسسان بر آن افاضه می گردد و وقتی صورت نوعیه حادث شد مبقی و حافظ مزاج همین صورت نوعیه خواهد بود بنابرین مزاجی که حدوث نفس متوقف بر آن است غیر از مزاجی است که نفس حادث آن است مزاجی که حدوث نفس بر آن متوقف است اصل وجود مزاجی است که نفس ابوین علت پدید آمدن آن است و نفسی که حافظ و مُبقی مزاج است نفسی است که صورت نباتی و انسانی و حیوانی برروی آن آمده است.
جواب دلیل سوم- اشراقیون گفتند: اگر نفس جوهر باشد با توجه به این که جوهر جنس برای انواع تحت خود است نفس نیز جنس جوهر می شود و جنس نوع ذاتی آن است و بیّن الثبوت برای آن می شود پس ثبوت جوهر برای نفس باید بدیهی باشد در حالی که این چنین نیست و در این مورد اختلاف های زیادی در گرفته است.
ملا صدرا می فرماید: ابن سینا جوابی به دلیل سوم ایشان داده است فخر رازی بر پاسخ شیخ الرییس اشکال می کند و سپس خود ملاصدرا به میدان می آید و پاسخ می دهد.
جواب ابن سینا- نفس دو بُعد دارد:
1- حیثیت اضافه به بدن و تعلق و تدبیر و تصرف در آن است که این حیث نفسیت نفس می باشد.
2- بُعد ذات و حقیقت نفس که بنابر این حیثیت، نفس از مقوله جوهر است؛ جوهر مدبر بدن .
اگر چه نفس در ذات خود مجرد از ماده است اما در افعال خود مجرد از ماده نیست حال ابن سینا می فرماید: اکنون که نفس این دو بُعد را دارا می باشد آن بُعد نفس که برای ما معلوم و شناخته شده می باشد همان بُعد اول آن است همان جهتی که هر کسی به آن آگاهی و اطلاع دارد که جنبه تدبیرگی نفس برای بدن می باشد و از این جهت از مقوله اضافه است اما بُعد جوهریت و حقیقت نفس برای همگان مجهولو ناشناخته است و نمی توان گفت جوهریت آن بیّن الثبوت است و جای ابهام و جهلی ندارد.
اشکال فخر بر ابن سینا- علم انسان به خودش علمی کسبی و حصولی نیستدر برهان دوم فصل قبل در بحث تجرد نفس حیوانی نیز این مطلب خاطر نشان شد که علم ما به خودمان حضوری است نه کسبی و تحصیلی و این علم ما به نفس خودمان همیشه حاضر و بالفعل است و در واقع این علم چیزی غیر از نفس نمی باشداین علم عین نفس است حقیقت نفس هم که جوهر است پس چطور ابن سینا می گوید علمی که به نفس خود داریم به جنبه تدبیری نفس تعلق گرفته و مربوط به بدن است نه به ذات نفس که جوهر می باشد مگر ابن سینا حرف های فخر را قبول ندارد؟
ابن سینا سخنان فخر را قبول دارد و این مطالبی که فخر می گوید درست است و علم به نفس حضوری و همیشه بالفعل است و ذات نفس را هم که شیخ الرییس قبول دارد که جوهر است.
لذا فخر رازی از شیخ تعجب می کند و که چطور به این تناقض توجه نداشته است! سپس خود فخر جواب برهان سوم اشراقیون را بیان می کند.
جواب فخر رازی از دلیل سوم اشراقیون- جوهریت ذاتی انواع جوهر نیست بلکه عرضی آن استهمان طوری که عرضیت برای انواع عرض و مقولات تسع عرضی می باشد، جوهریت هم برای انواع جوهر عرضی می باشد یکی از این انواع جوهر هم نفس است لذا در دلیل سوم اشراق نمی توان گفت: جوهریت ذاتی نفس است و برای آن بیّن الثبوت می باشد.
مرحوم صدرا به هیچ وجه عرضی بودن نفس و جوهر نبودن آن را بر نمی تابد و بلآخره خود به میدان می آید و جواب برهان سوم اشراقیون را طوری می دهد که به تناقضی که فخر مطرح کرد نیز پاسخ داده باشد.
جواب ملا صدرا از دلیل سوم اشراقیون- نفس دارای دو حیث و جنبه است اما نه آن جهاتی که ابن سینا گفت بلکه دو بُعد نفس یکی وجود آن است و دیگری ماهیت نفس؛ اعلم اَنّ کل ممکنٍ زوجٌ ترکیبیٌ له ماهیةٌ و وجودٌ نفس هم از آن جا که ممکن الوجود است دو بُعد ماهوی و وجودی دارد و وجود غیر از ماهیت و زاید و عارض بر آن است؛
انَّ الوجود عارض الماهیّة         تصوراً و اتحدا هویةً
و جوهر، ذاتی ماهیت نفس است چون جنس ماهیت نفس است فصل جوهر نفس هم مدبر بدن است و به آ ن تعلق گرفته است ذاتاً لا فعلاً. جوهر، جنس ماهیت نفس است نه جزء و جنس وجود نفس چون وجود نفس جزء ندارد زیرا وجود است و وجود هم جنس و فصل ندارد؛
و لیس جزءاً و کذا لا جزء له
وجود نه جزء دارد و نه جزء چیزی واقع می شود.
حال، آن بُعدی که معلوم برای همگان است و همه کس به علم حضوری آن را می شناسد وجود خارجی و عینی نفس است و این علم شخصی و و وجودی از سنخ وجود خارجی  است این جنبه از نفس همان است که از آن با مفهوم "انا" به  آن اشاره می شود و هر کسی با علم حضوری به این جنبه از وجود خود علم دارد.
اما بُعد ماهوی نفس که ماهیت آن است و جوهر جنس آن می باشد و فصلی هم دارد که همان تدبیر بدن است، این بُعد مفهومی است و با مفهوم "هو" به آن اشاره می شود و این بعد چیزی غیر از وجود نفس است . ماهیت مفهومی است که کلی و ذاتی برای افرادش می باشد. ذاتی هم که یا نوع است در این جا و یا هم جنس. به هر حال علم به مفهوم وماهیت نفس غیر از علم به وجود آن است انسان هیچ گاه از وجود خود غافل نمی شود اما امکان دارد که از ماهیت و مفهوم کلی و ذهنی خود در ماند و آن را نادیده بگیرد و از آن غافل گردد یا حتی آن را درک نکند چون بعد ماهوی نفس مفهومی است و هر مفهومی هم کلی می باشد حتی مفهوم جزیی هم به حمل شایع کلی می باشد و در ذهن که عالم ذهن عالم اطلاق و کلیت است مفهوم در ذهن از قید و بند آزاد است و از تشخصات خارجی می رهد این بُعد مفهومی نفس با علم حصولی و کسبی و تحصیلی به دست می آید و اگر کسی علم اکتناهی تفصیلی به بُعد نفس پیدا کند جوهریت نفس برایش روشن و مبرهن می شود و در می یابد که جوهریت ذاتی نفس است.
بنابرین هر کس علم به خود دارد به حضوری و به وجود خارجی و عینی خود علم دارد که امری مفهومی نیست اما همین شخص از جنبه جوهریت و ماهوی خود که امری مفهومی است غافل می باشد حتی علم به مفهوم "انا" هم علم به وجود نفس نیست چون "انا" هم اشاره است و علم وجودی و حضوری به نفس نمی باشد و علم به مفهوم شخص و نفس و مدبر و بدن و مدرک وجود نفس و مجرد نمی باشد بلکه علم به هیچ مفهومی نیست چون به مفاهیم با "هو" اشاره می شود و به وجود نفس با "انا" اشاره می شود و این علم حضوری است که برای همه و همیشه حاضر است و تحت هیچ شرایطی از بین نمی رود ولی با وجود همین علم ممکن است انسان از جوهریت نفس غافل باشد و علم اکتناهی و تفصیلی به ماهیت نفس -که در واقع علم به حد و تعریف آن است- نداشته باشد تعریفی که از جنس (جوهر) و فصل (مدبر بدن) تشکیل می شود.
ملا صدرا می فرماید: اگر جواب شیخ الرییس ابن سینا را بر این جواب ما حمل کنیم تناقضی که فخر ادعا کرد پیش نمی آید.