درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نزاع فخر رازی با ابن سینا
به نظر شیخ الرییس جامع و حافظ دو تاست فخر رازی برسخن ابن سینا دو اشکالل وارد می کند:
اشکال نخست- خود دو بخش دارد:
اولا- قوه مصوره از قوای نفس مولود و از ابزار و آلات آن است پس چطور می تواند پیش از آن وجود داشته باشد؟ و چگونه ممکن است آلت قبل از ذی الآلة موجود باشد؟
 ثانیا- چطور این آلت بدون اینکه نفس آن را به کار بگیرد به طور خودکار به کار می افتد؟ و حافظ مزاج می شود؟
اشکال دوم- این اشکال اعتراضی است که خواجه به نقل فخر رازی از سخن شیخ الرییس آورده است این گونه که محقق طوسی به به فخر رازی اشکال می کند؛ این نقل شما از سخنان شیخ با آن چه ابن سینا در کتاب نفس طبیعیات شفا آورده است، ناسازگار می باشد؛ ایشان در نفس شفا فرموده است: جامع و حافظ مزاج هردو نفس نفس حیوان و مولود است. خود فخر این اشکال دوم را بر ابن سینا خرده می گیرد که شما خود گفته اید: جامع وحافظ یکی است حال چطور اینجا می گویید دو تاست؟
جواب اشکال نخست- فخر رازی می فرماید: ممکن است چهار جواب از این اشکال داده شود ولیکن هیچ کدام سودمند نیست؛
جواب اول فخر- نفس بنا به گفته افلاطون قدیم است پس این اشکال بر آن وارد نیست که قوه مصوره پیش از وجود نفس وجود داشته است و نفس آن را به کار گرفته است.
جواب دوم فخر- نفس قدیم نیست اما پیش از حدوث بدن حادث می گردد چنان چه برخی از ملیین و اهل مذهب به این نظر قایل بوده اند. شارح حکمت الاشراق هم همین نظریه را پذیرفته است.
جواب سوم فخر- قوه مصوره از قوای نفس نباتی است که غیر از نفس حیوانی می باشد چون سخن درباره نفس حیوانی است و قوه مصوره از قوای نفس حیوانی نیست تا اشکال بر تقدم و تاخر وجودی آن بر نفس مطرح گردد زیرا نفس مولود در باب نفس انسان حیوان مطرح می شود.
جواب چهارم فخر- اگر قوه مصوره را از قوای نفس مادر قرار بدهیم باز هم اشکال اول وارد نمی شود که چطور با نبود نفس باز هم قوه مصوره به کار گرفته شده است؟
فخر رازی می گوید: هیچ کدام از این پاسخ ها مفید در حل اشکال ها نیست و حاجی سبزواری در چند تعلیقه این بخش سرّ غیر مفید بودن این جواب ها را بیان فرموده است؛
اما جواب اول فخر دو اشکال دارد:
اشکال اول جواب نخست فخر- این اشکال بر فض حدوث نفس مطرح شده است و اگر نفس را قدیم فرض کنیم دیگر اشکالی نمی شود و از فرض مسئله خارج می شویم.
 اشکال دوم جواب نخست فخر- اصل قدم نفس باطل است و این نظریه افلاطون که قایل به قدیم بودن نفس شده، درست نمی باشد.
اما جواب دوم فخر نیز بی فایده است چون، نفس قبل از حدوث بدن حادث شده است و قدیم نیست چنانچه برخی از اهل دین و ملت بر این باور اصرار داشته اند و به دو جهت بر این نظریه گرویده اند:
جهت نخست- روایتی از معصومین که می فرماید:  « انّ الله خلق الارواحَ قبلَ الاَبدانِ بِاَلفَی عامٍ » خداوند 2000سال پیش از خلقت بدن ها، روح ها را آفرید.
جهت دوم- اخذ عهد و میثاقی است در قرآن آمده است: ﴿ و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم من ذریتهم و اشهد علیه الست بربکم؟ قالوا بلی ﴾
تو بستی عقد و عهد بندگی دوش****ز نادانی تو کردی آن فراموش
حاجی سبزواری سه اشکال بر این جواب فخر مطرح می کند:
اشکال نخست بر جواب دوم فخر- همان اشکال قبلی که بحث فخر با شیخ به فرض حدوث نفس است نه قدیم بودن آن و این که نفس قبل از بدن حادث شده باشد فرض این است که نفس قبل از بدن حادث نشده است.
اشکال دوم بر جواب دوم فخر- لزوم تعطیل است ، اگر نفس پیش از بدن حادث شده باشد لازم می آید مدتی معطل و بی کار مانده باشد و« لا معطل فی الوجود »
اشکال سوم بر جواب دوم فخر- عدم مخصص در اختصاص دادن زمان خاصی که آن زمان نفس به بدن اختصاص پیدا کند اگر نفس زید 2000 سال پیش از بدن او آفریده شده پس چرا امروز نفس به بدن اختصاص یافته است؟ و الان حادث شده است؟
سپس حاجی سبزواری می فرماید: حدیث انّ الله خلق الارواح... ناظر به سلسله ارضیه نیست تا 2000 سال زمانی در این عالم طبیعت و ماده مراد باشد بلکه ناظر به دو مرتبه از سلسله طولیه است که هر مرتبه آن به هزار سال تعبیر شده است چون حقیقت نفس جبروتی است و تجرد تام دارد و بر حسب جبروتی بودن آن دو مرتبه بر اجسام تقدم دارد؛
اول- جبروت که عقول و نفوس و مجرادات تامه است
 و دوم- مرتبه ملکوت که عالم مثال است.
 بیاناتی هم که در قرآن در باره عهد و میثاق وارد شده توجیهات خاص خود را دارد که در جای خود بیان می گردد.
اما درباره جواب سوم فخر- حاجی می فرماید: مشکل در این جواب این است که تفویض و تحویل وظیفه در فواعل طبیعی معنا ندارد که فاعل طبیعی وظیفه خود را به فاعل دیگری محول کند. در فاعل صناعب می شود که یک صندلی را دو نجار بسازد و هر یک بخشی از آن را بسازد اما در فاعل طبیعی این مطلب امکان ندارد و مثلا قوه مصوره نمی تواند کار حفظ مزاج را انجام دهد تا وقتی نفس مولود ساخته شود و حفظ آن را به عهده بگیرد.
اشکال جواب چهارم فخر- حاجی سبزواری می فرماید: این پاسخ واهی است که قوه مصوره را قوه مادر قرار دهیم این مانند این می باشد که نفس زید قوای عمر را به کار بگیرد محل قوه مصوره منی در رحم است و به مولود تعلق دارد لذا این جواب خیلی واهی و بی اساس است.
بنابرین این چهار جواب در اشکال نخست که بر شیخ مطرح شد هیچ مفید فایده نیست.
جواب اشکال دوم فخر بر ابن سینا- ابن سینا می گوید جامع و حافظ یکی است نه دو تا چون تفویض و تحویل وظیفه و تدبیر و حفظ خود به غیر بی معناست و جامع و حافظ یکی خواهد بود.
سپس ملا صدرا می فرماید: خواجه از اصل اشکال جواب داده است یعنی اشکال آخر که به برهان اول وارد شد که حدوث نفس موقوف بر حدوث مزاج است و اگر برعکس آن نیز واقع باشد دور پیش می آید؛
جواب خواجه- نفس ابوین با قوه جاذبه غذا را جذب کرده و تبدیل به خون می کند قوه جاذبه خود خادم قوه غاذیه است قوه مولده نفس ابوین که یکی دیگر از قوای نفس نباتی است قسمتی از خون را جدا و تبدیل به نطفه می کند و همان منی را مستعد پذیرش صورت انسانی می کند اما چون خواجه قوه مصوره را قبول ندارد پس همین قوه مصوره صورت برای ماده منی و نطفه می شود و این مرحله معدنیت انسان است و انسان در این مرحله معدن اسن و قوه مولده صورت معدنی نطفه و حافظ آن می شود و ماده در پناه این صورت معدنی حفظ می شودسپس این نطفه کمال پیدا تا به مرحله نباتی برسد ضمن این که ماده منی محفوظ است کمال می یابد تا نبات شود و افعال نباتی از آن صادر گردد سپس کمال دیگری می یابد تا به مرحله حیوانی برسد و اضافه بر آن افعال حیوانی از آن صادر شود پس از این کمال به مرتبه انسانی می رسد و فعل انسان از او صادر می شود یعنی پس از صورت معدنی و صورت نباتی و صورت حیوانی در نهایت صورت انسانی می یابد از مرتبه حیوان به بعد نفس می یابد و نفس حافظ نطفه است.
تمثیل- سپس خواجه مثالی از سخن حکما می آورد که این مراحل تشبیه به ذغال و مجاورت آتش مشتعل شده است؛ ذغال ابتدا حرارت می یابد سپس حرارت در آن تشدید می شود بعد اخگر می شود و در نهایت شعله ور می گردد حرارت اولیه همان صورت معدنیه است شدت حرارت به منزله صورت نباتی است و اخگر صورت حیوانی و شعله وری هم به مثابه نفس انسانی است.