درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: برهان متکلمین بر اثبات واجب تعالی

و أما المتكلمون:

فطريقتهم تقرب من طريقة الطبيعيين المبتنية على الحركة لأن طريقتهم تبتني على الحدوث[1] ؛ قالوا: إن الأجسام لا تخلو عن الحركة و السكون و هما حادثان و ما لا يخلو عن الحوادث فهو حادث فالأجسام كلها حادثة و كل حادث مفتقر إلى محدث فمحدثها غير جسم و لا جسماني و هو البارى‌ء جل ذكره دفعا[2] للدور و التسلسل[3] .

و هذا أيضا: مسلك حسن لأنا قد بيّنا؛ أن تجدد الحركات يرجع إلى تجدد في ذوات المتحركات و أن حامل قوة الحدوث لا بد أن يكون أمرا مبهم الوجود- متجدد الصور الجوهرية و الأعراض تابعة في تجددها و ثباتها للجوهر فالعالم الجسماني بجميع ما فيه زائلة داثرة في كل آنٍ فيحتاج إلى غيرها (جواهر و اعراض)

و هذا بعينه يرجع إلى الطريقة المذكورة

و المنع المشهور الذي كان متوجها إلى كلية الكبرى في دليلهم من عدم تسليم أن كل ما لا يخلو عن الحوادث فهو حادث (فی ذاته) مدفوع بما قررنا

وكذا[4] البحث المشهور من أنه يمكن حدوث كل فرد من الحركة أو المتحرك مع استمرار الطبيعة النوعية ساقط؛ لأن الكلي الطبيعي غير موجود عندهم أصلا[5] و غير موجود عندنا بالذات إذ لا وجود للماهية مفهوما و معنى إلا من جهة الوجود و التشخص- و ليس لشي‌ء من الحركات و المتحركات وجود و تشخص على نعت البقاء و الاستمرار.

 

برخی از متکلمین مانند فخر در مباحث مشرقیه و قاضی عضد الدین ایجی در مواقف از راه امکان بر اثبات واجب اقامه برهان کرده اند اما یگانه برهان متکلمین بر اثبات واجب دارند همان "برهان حدوث" است

ملا صدرا می گوید: برهان حدوث نزدیک به برهان حرکتی است که طبیعیون داشتند بعد با تکمله ای که با توجه به اثبات حرکت جوهری برای برهان حدوث خواهد داشت و با آن جواب اشکالی که بر این برهان متوجه است را پاسخ می دهند و در آنجا می گوید: برهان حدوث عینا همان برهان حرکت طبیعیون است.

اما برهان حدوث نزدیک به برهان حرکت طبیعیون است از این روی که ابن سینا در کتاب تعلیقات[6] فرموده است: حدوث نفس حرکت است و یا مقتضا و نتیجه ی حرکت است و با این مبنا برهان حدوث قریب الافق به برهان حرکت طبیعیون می شود

تقریر برهان حدوث: عالم یعنی ماسوی الله یا اجسام اند و یا اعراض اند و تنها مجرد عالم فقط خداوند است

     اجسام حادث اند زیرا اجسام خالی از حرکت و سکون نمی باشند و حرکت و سکون حادث است و آنچه خالی از حوادث نباشد خود حادث است و لذا اجسام حادث اند

بیان مقدمات این قیاس ها؛

    1. جسم خالی از حرکت و سکون نیست

    2. جسم خالی از حادث نیست

بیان قیاس نخست: اینکه جسم خالی از حرکت و سکون نیست به این دلیل که جسم دارای مکان است که؛

     جسم یا در آن مکان درنگ و توقف می کند؛ سکون

     از آن مکان به مکان دیگری منتقل می شود؛ حرکت

حرکت و سکون هم حادث اند زیرا متکلمان این دو را این طور تعریف می کنند؛

     حرکت: کون اول در مکان ثانی که حرکت مسبوق به کون اول در مکان اول است لذا حادث است

     سکون: کون ثانی در مکان اول که مسبوق به کون اول در مکان اول است که حادث می شود

این دو حادث اند زیرا حدوث به معنای مسبوق به غیر است

و چیزی که خالی از حوادث نباشد خود جسم هم حادث است و جسمی که دارای حرکت و سکون است خود حادث می باشد و نمی شود جسم ساکن و یا متحرک قدیم باشد زیرا در غیر این صورت لازم می آید؛

     قِدم حادث: در صورتی که حرکت و سکون به جسم چسبیده است و اگر جسم قدیم است در قدم آیا جسم با حرکت و سکون در قدم هست پس قدم حرکت و سکون حادث لازم می آید

     یا حدوث قدیم: و اگر در قدم جسم حرکت و سکون با آن نباشد جسمی که قدیم فرض شد حادث خواهد بود

لذا ثابت می شود اجسام عالم حادث اند و در این صورت اعراض اولی به حدوث اند زیرا عرض در وجودش به جسم نیاز دارد

بنابرین عالم حادث است و این قیاس را می توان این گونه کوتاه مطرح کرد؛ «العالم متغیر و کل متغیر حادث فالعالم حادث»

    3. و هر حادثی نیاز به مُحدِث دارد و این محدث باید جسم و جسمانی نباشد و مجرد و بلکه واجب باشد زیرا متکلم مجردی جز خدا را قبول ندارند

این که محدِث باید جسم و جسمانی نباشد "دفعا للدور و التسلسل" برای ابطال دور و تسلسل باید محدث ها به واجب و مجرد منتهی شود زیرا دور و تسلسل باطل است و واجب ثابت می شود.

اشکال بر ملا صدرا: یکی از شاگردان علامه طباطبائی در حاشیه، بیانی غلط دارند و فرموده اند: در برهان متکلمین نیاز به ابطال دور و تسلسل نیست و بیان ملا صدرا که "دفعا للدور و التسلسل" گفته درست نمی باشد و زاید است زیرا متکلمین به موجود مجردی غیر از واجب اعتقاد ندارند و از طرفی جسم و جسمانی هم صلاحیت ندارد

اشتباه ایشان از اینجاست که خیال می کند ملا صدرا که گفته؛ حادث نیاز به محدِث دارد و آن هم باید جسم جسمانی نباشد و باید مجردی محدث باشد تا دور و تسلسل ابطال گردد. و ایشان توجه نکردند که بحث دور و تسلسل برای همین نتیجه است که محدث جسم و جسمانی نباشد و مجرد نباشد.

اکنون دو اشکال بر این برهان شده است که ملا صدرا از آنها جواب می دهد؛

اشکال نخست: این برهان حدوث، احتیاج عالم را به صانع در اعراض و اوصاف ثابت می کند نه در ذات عالم زیرا ایشان که می گویند العالم متغیر است مراد تغییر در اعراض 4 گانه است و« کل متغیر حادث» که در اعراض خود حادث است در اعراض و صفات حادث است «فالعالم حادث فی اعراضه» خواهد بود و «کل حادث یحتاج الی المحدِث فی اعراضه ...»

جواب ملا صدرا: در این جواب ملا صدرا یک تکمله ای برای برهان حدوث می آورد و بعد می گوید: این برهان عین برهان حرکت طبیعیون خواهد بود و در جواب می گوید: بلکه العالم متغیر فی ذاته با توجه به اثبات حرکت جوهری زیرا اگر جسم حرکتی در عرضش دارد به تبع حرکت در جوهر آن است و امکان ندارد حرکت در عرض بدون حرکت در ذات و جوهر جسم صورت بگیرد زیرا حرکت مستلزم قوه است زیرا تعریف حرکت؛ «خروج الشیئ من القوه الی الفعل تدریجا» است و قوه هم مستلزم ماده است زیرا حامل ماده و محل قوه ماده است و در این صورت چطور ممکن است که عرض تغییر و حرکت بکند و ماده تغییر نکند در حالی که قوه ی حرکت در ماده است و در حرکت از قوه به فعلیت تبدیل می شود ماده که همان معرب مایع فارسی است گوهر و جوهر و اصل و ذات و خود جسم با تغییر عرض تغییر می کند در عالم جسم چیزی که ساکن و راکد باشد نداریم حرف از ثبات است نه سکون

مثلا سیبی که در رنگ و طعم حرکت می کند اول شیرینی آن بالقوه است و بعد بالفعل می شود قوه ی شیرینی در ماده و هیولای سیب است و خود سیب و ماده ی آن نمی تواند تغییر نکند و فقط طعمش شیرین شود بلکه قوه ی و طعم آن در ماده و اصل آن است لذا تا ماده تغییر نکند و صورت جدید نپذیرد محال است که سیب در رنگ و طعم تغییر کند.

این تکمله را ملا صدرا در برهان حرکت طبیعیون هم داشتند و با حرکت جوهری آن برهان را تکمیل نمودند

اشکال دوم: این برهان احتیاج افراد را به واجب ثابت می کند نه احتیاج انواع عالم را به واجب یعنی زید و عمرو به واجب نیاز دارند اما این که نوع انسان به واجب نیاز دارد را ثابت نمی کند به این دلیل که انواع ثابت است و تغییر نمی کند این افراد است که تغییر می کنند و الا انواع انسان همیشه نوع انسان است.

جواب ملا صدرا: نوع که همان ماهیت و کلی طبیعی است متکلمین برای آن اصلا وجودی غیر از افراد قایل نمی باشند ایشان بر این باور اند که وقتی می گویی: کلی طبیعی موجود است این وصف به حال متعلق است یعنی افراد آن موجود است مانند زید عالم ابوه است.

ملا صدرا می فرمایند: به نظر ما هم کلی طبیعی وجودی بالذات و از خودش، بدون افراد ندارد وجودی از خودش و منحاز و جدای از افراد برای کلی طبیعی نیست حتی همان وجودی که ماهیت و مفهوم در ذهن دارد تا فرد نباشد نخواهد بود زیرا «ما لا وجود له لا ماهیة له» اگر انسانی اصلا نبود ماهیت انسانی هم قابل تصور به عنوان یک معنا مفهوم نخواهد بود. و فرد را شما قبول دارید که متغیر و حادث است و لذا کلی طبیعی هم وجودی بالذات ندارد و نیاز انواع به واجب هم با همین برهان ثابت می شود.

و بدین ترتیب برهان های اثبات واجب تمام می شود.

 


[1] - ابن سینا در کتاب التعلیقات ص85 می گوید: «الحدوث هو نفس الحرکة اومقتضی الحرکة ».
[2] - ابطال دور و تسلسل در برهان متکلمین زیادی است ونیازی به آن نیستاما اشکال بر این است که این که مُحدث جسم و جسمانی نیست همان ابطال دور و تسلسل است لذا ایراد وارد نمی باشدآیت الله جوادی و حسن زاده به شاگرد علامه در این جا اشکال کرده اند.
[3] - اسفار اربعه عقلیه ج2 ص377 تا 379.
[4] - این اشکال هم وارد نیست.
[5] - چه مستقل و چه در ضمن فرد.
[6] - تعلیقات ص80.