درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 4 برهان از محقق خفری بر اثبات واجب و نقد آن

الفصل (3):

في الإشارة إلى وجوه من الدلائل ذكرها بعض المحققين من أهل فارس[1] و ظن أنها برهانية و إلى ما فيها من الاختلال‌

قال: و من البراهين التي ظهرت لي في هذا المطلب‌ و ناسب أهل البحث أن يقال:

    1. على تقدير كون الموجودات منحصرة في الممكنات لزم الدور إذ تحقق موجودٍما يتوقف على هذا التقدير على إيجاد ما لأن وجود الممكنات أنما يتحقق بالإيجاد و تحقق إيجاد ما يتوقف أيضا على تحقق موجود ما لأن الشي‌ء ما لم يوجَد لم يوجِد.

    2. و منها: أن ليس للموجود المطلق من حيث هو موجود مبدأ و إلا لزم تقدم الشي‌ء على نفسه و بذلك ثبت وجود واجب الوجود بالذات كما لا يخفى بأدنى تأمل

و هذا حقيق بأن يكون طريقة الصديقين الذين يستشهدون بالحق عليه

    3. و بعبارة أخرى- مجموع الموجودات من حيث هو موجود ليس له مبدأ بالذات و بذلك يثبت وجود واجب الوجود

    4. و بعبارة أخرى مجموع الموجودات من حيث هو موجود يمتنع أن يصير لا شيئا محضا و مجموع الممكنات ليس يمتنع أن يصير لا شيئا محضا و بذلك ثبت وجود الواجب بالذات انتهى قوله.

أقول: في كل من هذه الوجوه نوع خلل؛

أما الوجه الأول‌:

فليس يلزم على التقدير المذكور دور باطل فإن الدور المصطلح عليه عند العلماء هو الذي يكون طرفاه واحدا بالعدد لا كحكم توقف النطفة على الحيوان و الحيوان على النطفة مما يتقدم طبيعة مرسلة على طبيعة مرسلة أخرى- و هي تتقدم أيضا عليها في صوره التسلسل فالمغالطة نشأت هاهنا من أخذ الكلي مكان الجزئي و الوحدة النوعية مكان الوحدة الشخصية

و مثل هذه المغلطة وقع لمحمد الشهرستاني في كتابه المسمى بمصارع الفلاسفة- حيث قال: اعلم أنه لو لم يكن للعالم بدء زماني يلزم الدور فإن الدور في النطفة و الإنسان و البيض و الدجاج[2] أنما ينقطع إذا عنيت الابتداء من أحد طرفي الدور و إلا لتوقف وجود أحدهما على الآخر ولم يكن لتحصيل أحدهما دون الآخر أولوية و ذلك يؤدي إلى أن لا يحصلا أصلا و قد حصلا فلا بد من قطع الدور بأحدهما و البدء في الأشخاص الإنسانية بالأكمل أولى

قال المحقق الطوسي «قدس سره» في الجواب: أحسنت يا علامة في ما يسأل عنه العوام و الصبيان فإنه ليس بدور هاهنا إلا في اللفظ لأن الشي‌ء إذا توقف وجوده على ما يحتاج في وجوده إلى مثل ذلك الشي‌ء لا يكون دورا يؤدي إلى أن لا يحصلا بل ربما يتسلسلان و التسلسل إن كان مستحيلا وجب أن يكون له مبدأ فهاهنا اشتبه الدور بالتسلسل على المصارع (شهرستانی) انتهى.

و أما الوجه الثاني منها:

فهو أيضا مغالطة نشأت من إهمال أحد شروط التناقض- و هو وحدة الموضوع بالشخص فإن تقدم الشي‌ء على نفسه أنما يستلزم التناقض إذا كان الشي‌ء واحدا بالشخص و أما الواحد بالعموم فلا تناقض فيه إذا تقدم و تأخر و قد مرَّ[3] في أوائل السفر الأول أن مبادي الموجودات التي يبحث عنها في الفلسفة الأولى التي موضوعها الموجود المطلق هي من عوارضه أيضا و لا محذور فيه كما نص عليه الشيخ في إلهيات الشفاء[4] .

 

فصل 3:

در این فصل مرحوم ملا صدرا 4 برهان از علامه خفری برای اثبات واجب در حواشی بر تجرید الاعتقاد خواجه طوسی نقل و نقد می کند.

حاشیه ای از علامه طباطبائی نقل شده است؛ کسی که ملا صدرا از او 4 برهان را نقل می کند بعض از عرفا است اما بعض المحقیقین از اهل فارس همان محقق خفری است و حاجی سبزواری به نام ایشان تصریح نموده است و شاید علامه فرموده باشد: اصل این سخنان از محقق خفری نیست و از جای دیگری گرفته اند و علامه می گوید: این برهان ها بر اثبات واجب که نسبت به اهل بحث و استدلال داده است و علامه همین نسبت داده شده را قرینه می گیرند که این برهان از عرفا است زیرا ایشان اهل کشف و شهود اند نه بحث و استدلال

و اگر این برهان ها مربوط به عرفا باشد مراد از وجود حقیقت وجود است نه مفهوم وجود و از آن جائی که عرفا عمدة ًبه اصالت الوجود قایل اند می توان وجود را بر حقیقت وجود حمل کرد و شهید مطهری بر این باور است که اصالت وجود از عرفان به فلسفه راه یافته است و قبل از حکما این عرفا بودند که به اصالت وجود اعتقاد داشتند و اگر وجود را بر حقیقت وجود حمل کنیم هیچ کدام از ایرادات ملا صدرا بر این برهان های 4 گانه وارد نیست و ایرادات و نقد های ایشان در صورتی بر این وجوه 4 گانه وارد است که وجود را بر مفهوم موجود حمل کنیم و این وجوه اربعه یکی از راه ابطال دور وتسلسل است و 3 تا هم از راه برهان صدیقین و بدون به احتیاج به بطلان دو رو تسلسل اثبات واجب می کند.

برهان نخست: اگر وجود منحصر در ممکن باشد و واجبی در کار نباشد دور لازم می آید به این بیان که وجود ممکن توقف بر ایجاد دارد زیرا ممکن علت می خواهد ایجاد فرع بر وجود است زیرا «الشیئ ما لم یوجَدلم یوجِد» از این روی که ایجاد باز توقف بر وجود دارد که این دور است یعنی وجود توقف بر ایجاد و ایجاد بر وجود توقف دارد و «الممکن یحتاج الی المؤثر» از قضایای اولیه و بدیهی است و ایجادش محتاج علت و ایجاد آن است و ایجاد هم بر وجود متوقف است و این دور است و باطل است لذا انحصار وجود در ممکنات باطل است.

برهان دوم: موجود مطلق احتیاج به مبدأ ندارد و اصلا مبدأ ندارد زیرا در غیر این صورت تقدم الشیئ علی نفسه لازم می آید و تقدم شیئ بر خود مستلزم اجتماع نقیضین و آن هم بالضروره باطل است موجود مطلق به نحو اطلاق مبدأ ندارد و اگر مبدأ داشته باشد مبدأ هم باید موجود باشد و مبدأ و علت نمی تواند موجود نباشد و در این صورت موجود علت موجود خواهد بود و این تقدم الشیئ علی نفسه و باطل است.

محقق خفری درباره ی این برهان می فرماید: شایسته است این برهان دوم را برهان صدیقین بنامیم زیرا از وجود به خودش استدلال می شود

برهان سوم: جمیع موجودات علت و مبدأ ندارد و لذا یک واجب بالذاتی ثابت خواهد شد یا به عبارت دیگر موجود من حیث هو علت ندارد و وجود واجب بالذات ثابت می شود

برهان چهارم: موجود محال است که معدوم شود در حالی که ممکن قابلیت عدم را دارد پس موجود واجب است نه ممکن.

علامه فرموده اند: این سخن به حسب نقل از سخنان عرفا است زیرا ایشان وجود را ملک طِلق حق می دانند و برای ممکنات سهمی از وجود قایل نمی باشند مانند حکماء، قیصری در مقدمه فصوص می فرماید: «الفصل الاول فی الوجود و انه الحق» وجود هر جا باشد از آنِ حق تعالی است و وجود ممکنات هم ظل و پرتو و اشراق و تجلی و عجز اوست که در جای خود بحث شده است.

لذا موجود واجب است زیرا معدوم نمی شود وهیچ گاه نقیض به نقیض دیگر تبدیل نمی شود و هرگز امکان ندارد که موجودی از تمام مراتب نفس الامر و واقع مرتفع شود و از بین برود اما این که موجودی از یک مرتبه ای از مراتب نفس الامر محو گردد اما این که از تمام مراتب نفس الامر ارتفاع بیابد امکان پذیر نیست

سؤال: خلقت و ایجاد چه معنائی می یابد؟

جواب: ایجاد و خلقت در نظر عرفا این است که اظهار موجود در مرتبه ی پائین و خارج یعنی موجود از مرتبه ی علم و علمی به مرتبه ی عینی بیاید و از مرتبه ی نفس الامر و علم خدا به مرتبه ی خارجی و عینی بیاید و مجرد گاه در مرتبه ی پایین اظهار می یابد و گاه نیز از آن محو می شود.

نقد ملا صدرا: ایشان در هر 4 وجه براهین محقق خفری خدشه می کنند؛

اشکال به برهان نخست خفری: در دور اصطلاحی که برهان بر ابطال آن اقامه شده است طرفین دور باید واحد شخصی و عددی باشند و به تعبیری طرفین دور باید جزئی و شخص باشند نه کلی و طبیعت دور در کلی و طبیعت اشکالی ندارد مثلا کلی حیوان بر نطفه و کلی نطفه بر حیوان متوقف است تا حیوانی نباشد نطفه ی در کار نیست و تا نطفه ی نباشد حیوانی نخواهد بود این دور است اما در کلی و طبیعی دور اشکال ندارد زیرا در اینجا بدین صورت است که یک فردی از طبیعت نطفه بر یک فرد از طبیعت حیوان توقف دارد و آن فرد از طبیعت حیوان بر فرد دیگری از نطفه توقف دارد و آن فرد از نطفه بر فرد دیگری از حیوان توقف دارد و این دور نیست زیرا شرط دور این است که یک فرد و شخص معین از حیوان بر نطفه ی همان حیوان مثل رخش اسب رستم توقف داشته باشد

در برهان اول وجود ممکن الف بر ایجاد ممکن باء توقف دارد و ایجاد ممکن باء بر وجود ممکن الف توقف ندارد بلکه آن بر وجود خود باء دارد و وجود باء بر ایجاد ممکن جیم متوقف است که این دور نخواهد بود.

بعد ملا صدرا می فرمایند: نظیر همین اشتباه خفری در برهان نخست برای شهرستانی در کتاب مصارع الفلاسفه رخ داده است؛ وی اذعان داشته عالم باید حادث زمانی باشد و آغاز زمانی داشته باشد و الا دور لازم می آید عالم همان ماسوی الله است که اگر آغاز زمانی نداشته باشد دور لازم می آید زیرا نطفه ی انسان بر انسان توقف دارد و انسان هم بر نطفه ی او توقف دارد و این دور است تا انسانی نباشد نطفه ی در کار نیست و تا نطفه ی انسانی نباشد انسانی نخواهد بود. و یا به مثال معروف مرغ و تخم مرغ مثال می زند که تا مرغ نباشد تخم مرغ نخواهد بود و تا تخم مرغ نباشد مرغی نداریم و هیچ کدام هم اولولیت ندارند برای این که آغاز وجود از آن آنها باشد که بر فرض بگوئی مرغ بر تخم توقف دارد نه بر عکس خیر اولویتی در کار نیست و چون دور محال است و محال واقع نمی شود پس نباید مرغ و تخم مرغ و انسان و نطفه اش محقق نشود اما هر دو را داریم ومحقق شده اند پس عالم حادث زمانی است و با یکی شروع شده است و بعد می افزاید: در افراد انسان شروع با انسان اولویت دارد اول باید انسان کامل وجود بیابد و با نطفه ی او انسان دیگری محقق شده باشد.

محقق طوسی در کتاب مصارع المصارع که جواب اشکالات شهرستانی بر فلاسفه است بر ایشان اشکالی کرده و جواب داده است: بعد از این که هوش و زکاوت ایشان را تحسین نموده! که احسنت بر این علامه که سؤال عوام و صبیان و کودکان را می پرسد!

اشکال و جواب محقق طوسی: اشکال همان سخنی است که ملا صدرا بر محقق خفریی می گیرد و محقق طوسی فرماید: این دوری که شما می گویید فقط در لفظ و اسم است و الا دور نیست زیرا اطراف دور وحدت عددی و شخصی ندارد دور در طبیعت است این که دور در لفظ و اسم است یعنی همه ی این افراد نامشان انسان و نطفه است یا مرغ و تخم مرغ است اما این انسان بر نطفه ی انسان دیگری و آن هم بر نطفه ی دیگری ... اما به همه انسان یا نطفه گفته می شود و این تسلسل تعاقبی است که یک فرد از طبیعت به فرد دیگری از طبیعت توقف دارد اما همه ی افراد طبیعت نامشان یک چیز است این دور فقط در لفظ است بین این افراد هم تسلسل است که فردی از مرغ به تخمی و آن بر مرغی و ... توقف دارد و این سلسله انتها ندارد و این تسلسل هم محال نیست زیرا تسلسل محال 3 ویژگی لازم است؛

    1. شرط عدم تناهی: باید امور غیر متناهیه بر هم توقف داشته باشند

    2. شرط فعلیت: باید امور غیر متناهی فعلی بر هم متوقف باشند

    3. اجتماع در وجود: همه افراد سلسله باید در آن واحد وجود دشته باشند و الا در طی زمان های دراز و در تعاقب هم چنین تسلسلی باطل نخواهد بود.

حاجی سبزواری نیز داستان دور مرغ و تخم مرغ را از زبان برخی ظریفان اهل ادب بیان می دارد که؛

مسألة الدور جرت بینی و بین من اُحبّ    لولا مشیبی ما جفا لولا جفاه لم اشب

 

مسأله دور بین من و محبوب من است که اگر پیری من نبود او جفا نمی کرد و اگر جفای یار نبود من پیر نمی شدم که دور بین دو فرد از یک طبیعت است نه دور در کلی و طبیعت کلی که تعاقبی و بلا ایراد است.

اشکال بر برهان دوم خفری: مشهور گویند:

در تناقض هشت وحدت شرط دان    وحدت موضوع و محمول و مکان

وحدت شرط و اضافه، جزء و کل    قوه و فعل است، در آخر زمان

 

اولین وحدت در شرط تناقض وحدت موضوع است یعنی جواب و نقد ملا صدرا این است: موجود مطلق و اطلاقی ایرادی ندارد که دارای مبدأ باشد و مبدأ هم باید موجود باشد و تا مبدأی نباشد موجودی تصور نمی شود

این همه آورازه ها از شه بوَد    گر چه از حلقوم عبدلَه بوَد

 

اگر مبدأ در کار نباشد موجود مطلقی تصور نمی شود و تقدم شیئ بر نفس و تناقض پیش می آید خیر در اینجا وحدت موضوع ندارد که مبدأ موجود همان موجودی باشد که بر این مبدأ توقف دارد یعنی باز هم در مورد برهان دوم هم طبیعت موجود نیازمند به مبدأ است نه این که همین موجودی که مبدأ است بلکه کلی موجود نیازمند به مبدأ است نیازمند به خودش باشد تقدم الشیئ علی نفسه و تناقض لازم می آید اما اگر قرار شد طبیعت موجود توقف بر مبدأ داشته باشد توقف شیئ علی نفسه لازم نمی آید ابن سینا هم در الاهیات شفا فرموده است: مبدأ از عوارض موجود مطلقی است که موضوع فلسفه ی اولی می باشد و موضوع الاهیات فلسفه می باشد موجود مطلق و به نحو اطلاق و ارسال و مبدأئیت از عوارض همین موجود مطلق است زیرا در الاهیات به معنی الاخص اثبات مبدأ می کنند و موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه و خود مبدأئیت از عوارض موجود مطلق است در حالی که موجود مطلق نیازمند همین مبدأ است تا مبدأ نباشد موجودی نیست و همین مبدأئیت از عوارض موجود مطلق است و در الاهیات به معنی الاخص بحث می شود که اشکالی ندارد.

 


[1] . محقق خفری در حواشی شرح تجرید.
[2] - شرح هدایه اثیریه ص281 تا 283 و اسفار ج1 ص84 تعلیقه حاجی سبزواری.
[3] . اسفار ج1 ص33 و 34.
[4] - الاهیات شفاء فصل 2 از مقاله ی اولی ص281 طبع قدیم و ص11 و 12 از تعلیقه ملا صدرا بر الاهیات شفاء.