درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: برهان سوم اثبات واجب

و من المناهج[1] غير المبتنية على بطلان الدور و التسلسل لهذا المطلب ما يبتني على الإمكان.

و تقريره: بعد أن يمهّد أن الشي‌ء الممكن ما لم يجب وجوده لم يوجد وأن الممكن كما لا يقتضي وجوده لا يقتضي أولوية وجوده لذاته و إلا لكان كافيا لذاته في حصول وجوده و كان واجبا بالذات لا ممكنا كما سبق ذكره[2] هو أن الممكن سواء كان واحدا أو متعددا مترتبا أو متكافئا لا يصح أن يقتضي وجوب وجود شي‌ء إذ المقتضي لوجوب وجود الشي‌ء لا بدَّ أن يجعل جميع أنحاء عدمه ممتنعا و ليس هذا من شأن الممكن لجواز طريان العدم على مجموع العلة و المعلول الممكنين -و إن لم يجز طريانه للمعلول فقد دون العلة كما في لوازم الموجودات الممكنة-

فإذن الممكنات سواء كانت متناهية أو غير متناهية في حكم ممكن واحد في أنه لا يطرد العدم بها عن ذات المعلول بحيث يصير ممتنعا أنحاؤه حتى يصير واجبا بها ليكون موجودا فلا بدَّ في كون الممكن موجودا أن يكون علته غير خارجة عن حقيقة واجب الوجود لذاته و هو المطلوب و إليه الإشارة في كلام الفارابي حيث قال: لو حصلت سلسلة الوجود بلا وجوب و يكون مبدؤها ممكنا حاصلا بنفسه لزم إما إيجاد الشي‌ء لنفسه و ذلك فاحش و إما صحة عدمه بنفسه و هو أفحش انتهى.

و معناه: أن هذا الممكن إن أفاد وجوب الوجود و امتناع العدم لزم كون الشي‌ء علة لنفسه مقتضيا له و هو باطل لاستلزامه تقدم الشي‌ء على نفسه و إن لم يفد الوجوب و لم يمنع العدم فيلزم صحة عدمه بنفسه و هو أفحش بطلانا و ذلك لأن المحذور الأول لازم هنا أيضا من كون الشي‌ء سببا لنفسه بأي وجه كان مع محذور آخر- و هو أنه إذا صح له ورود العدم بعد الوجود فكيف صار موجودا ابتداء حيث إن عروض العدم له ابتداء أولى من عروضه بعد الوجود فكان وجوده بلا سبب موجب له ممتنع الحصول‌

 

در فصل دوم 3 برهان بر اثبات واجب اقامه می شود؛

    1. برهان وجوب و امکان: که مبتنی بر تقسیم وجود به ممکن و واجب بود

    2. برهان سهرودی: که مجموع ممکنات در حکم ممکن واحد است و علت می خواهد[3]

    3. برهان سوم: که مبتنی بر امکان فقط است و در اثبات واجب نیازی به ابطال دور و تسلسل هم ندارد و مانند برهان دوم از این راه پیش می رود که مجموعه ممکنات در حکم ممکن واحد است

فرق برهان 2 و 3: در برهان 2 گفته می شد: حکم ممکن نیازمندی به علت است اما در این برهان 3 می گوئیم: حکم ممکن این است که نمی تواند طرد و منع عدم از چیزی بکند مطلقا چه خودش و یا غیر خودش. و ممکن نمی تواند انحاء و راه های عدم را بر روی چیزی سد کند تا وجود آن چیز وجوب و ضرورت بیابد و وجوب بیابد این کار از ممکن ساخته نمی باشد.

فیاض لاهیجی در شوارق الالهام فرموده: این برهان سوم از مخترعات محقق طوسی است و خواجه آن را ابتکار فرموده است و مبتنی بر 3 مقدمه است؛

مقدمه نخست: «الشیئ ما لم یجب لم یوجَد» یعنی الممکن ما لم یجب بالوجوب الغیری لم یوجد

مقدمه دوم: «الشیئ ما لم یمتنع علیه العدم لم یوجَد» یعنی الممکن تا انحاء و طرق عدم و نیستی بر روی معلول از ناحیه علت سد و بسته نشود تا وجودش ضرورت بیابد به ضرورت بالغیر تحقق نمی یابد

مقدمه سوم: مجموع ممکنات در حکم ممکن واحد می باشند

نتیجه: اثبات واجب از این 3 مقدمه بدست می آید و در تمام مقدمات و مراحل این برهان سخن روی ممکن است و لذا این برهان فقط بر امکان ابتناء دارد و مانند برهان اول به تقسیم به واجب و ممکن مبتنی نمی باشد.

توضیح مقدمات: حکما و متکلمین اختلاف دارند؛ حکماء قایل به مقدمه نخست اند و اهل کلام آن را قبول ندارند و ایشان با وجوب و ضرورت مشکل داشته و به شدت از وجوب واهمه و وحشت دارند و می پندارند تا وجوب گفتی از دست علت خارج شده و از اختیار واجب بیرون می آید و کار به موجَب بودن واجب می کشد در حالی که این طور نیست حکما بر این باورند که؛ الحق موجِبٌ و لیس موجَباً لذا متکلمین نیت خیر دارند اما دوست نادان هستند که؛

دشمن دانا بلندت می کند    بر زمینت می زند نادان دوست

 

ایشان از روی انگیزه مثبت و نیت خیر در معارف به دنبال درست کردن ابرو، چشم را هم کور می کنند لذا ایشان به جای وجوب "اولویت" را پیشنهاد می کنند و می گویند: این طور نیست که وجوب برای ممکن از ناحیه علت به حد ضرورت برسد و تحقق بیابد بلکه اولویت و رجحان و ترجیح در کفه وجود ممکن می باشد و ممکن تحقق می یابد بعد هم اولویت را به 4 قسم تقسیم می کنند؛

     اولویت ذاتیه: ترجیحی که از ذات ممکن نشأت می گیرد

    1. کافیه: این قسم را هیچ متکلمین قایل نمی باشد زیرا التزام به این قسم با اثبات صانع تنافی می یابد و مستلزم انکار صانع است که متکلمین هم مذهبی و ملیون اند و به دین و آیین اعتقاد و باور دارند.

    2. غیر کافیه:

     اولویت غیریه: رجحان وجود را از ناحیه علت است

    1. کافیه:

    2. غیر کافیه:

به جز قسم اول متکلمین به بقیه اقسام متلزم اند و آنها را قبول دارند حکیم سبزواری در متن منظومه در این باره در قبال متکلمین می گوید:

لا یوجد الشیئ باولویة    غیریةً تکون او ذاتیة

کافیة او لا، علی السواء    لابد لترجیح من ایجابِ

 

این نظریه حکماء است و به این معنی است که تمام اقسام 4 گانه اولویت در کلام باطل است و با اولویت و ترجیح وجود ممکن آن تحقق نمی یابد زیرا؛

لیسیة الممکن تنفی الثانیة    رأساً کذا الأولی بقاء التسویة

 

"ثانیة" در این شعر همان اولویت ذاتیه است "رأسا" یعنی هر دو قسم کافیه و غیر کافیه را شامل می شود و اصل اولویت ذاتیه باطل است چه کافیه و چه غیر کافیه. «الممکن من ذاته ان یکون لیس» ممکن از نظر ذات معدوم است یعنی هر صفحه هر ماهیتی را مورد مطالعه قرار می دهد آن را از نور وجود خالی و تاریک می بیند و وجود در مشروح صفحه ماهیت دیده نمی شود انسان حیوان ناطق است و وجود در آن نیست ممکن در حد ذات کفه ی وجودش ترجیح و رجحان ندارد و "کذا الأولی" یعنی اولویت غیریه را بقاء مساوات نسبت وجود و عدم به ماهیت را رفع می کند یعنی لزوم امکان برای ماهیت را دفع می کند که امکان لازم و چسبیده ی به ماهیت نیست امکان امری سلبی را از دو لاضرورة وجود و لا ضرورة عدم است ولی عقل از آن به صورت ایجابی تعبیر می کند یعنی به تساوی نسبت وجود و عدم به ماهیت و ممکن تعبیر می کند بقاء التسویه یعنی امکان دست از سر ماهیت بر نمی دارد و ذاتی آن است ذاتی باب برهان است نه ذاتی باب ایساغوجی زیرا امکان لازم ذات ماهیت است و در رتبه ی بعد از تصور ماهیت مورد انتزاع و برداشت عقل و ذهن قرار می گیرد و معقول ثانی فلسفی است

«الذاتی لا یختلف و لایتخلّف» ذاتی تغیر ناپذیر است و ذات را رها نمی کند و چسبیده به ذات است و لزوم امکان برای ماهیت و بقاء مساوات نسبت وجود و عدم به ماهیت ممکن اولویت غیریه را نفی می کند یعنی با اولویتی که علت و غیر به ممکن می دهد تحقق می یابد بنا بر نظر متکلمین که این باطل و نشدنی است زیرا این اولویت که غیر می دهد آیا وجود را به سرحد ضرورت برای ممکن می رساند یا خیر؟ ممکن همان امکانی که در حد ذات دارد همان تساوی نسبت وجود و عدم برایش باقی است

     اگر وجودش را به سر حد ضرورت برساند تحقق می یابد

     و اگر به سر حد ضرورت نرساند نسبت وجود و عدم نسبت به امکان مانند دو کفه ی ترازوی بدون رجحان و کاملا برابر است.

نتیجه توضیح قاعده و مقدمه اول همان مقدمه ی دوم خواهد بود حال که وجود باید از ناحیه علت به سر حد ضرورت برای ماهیت و ممکن برساند تا وقتی که علت تمام راه ها و منافذ نفوذ عدم و نیستی را به روی ماهیت ممکن سد نکند و نبندد تا در نتیجه وجودممکن ضروری و حتمی و قطعی شود محال است که ممکن تحقق بیابد که « الشیئ ما لم یمتنع علیه العدم لم یوجَد»

توضیح مقدمه ی سوم هم این است که مجموع ممکنات در حکم ممکن واحد اند قبل تر بیان شد که حکم در این جا غیر از حکم در برهان دومی بود آنجا نیازمندی به علت بود و در این جا یعنی علت باید راه های نفوذ عدم را بر روی ممکن بربندد تا وجودش به سر حد ضرورت برسد و تحقق بیابد

مقصود که اثبات واجب است از این 3 مقدمه بدست می آید که توضیح آن را به بیان عبارت ملا صدرا واگذار می کنیم

توضیح ملا صدرا: ایشان برای اجرای برهان 3 مقدمه بیان می دارد؛

مقدمه نخست: اولویت ذاتیه کافیه باطل است یعنی رجحان وجود از ذات ماهیت و ممکن بجوشد وبرای تحقق آن هم کافی باشد حکیم سبزواری در حاشیه می گوید: اگر ملا صدرا اولویت ذاتیه غیر کافیه را متعرض نمی شوند از این روی است که ضرری به حال اثبات صانع وارد نمی کند آن که ضرر دارد اولویت ذاتیه کافیه است

مقدمه دوم: علت باید عدم را از معلول منع کند و راه عدم را بر روی معلول ببندد و به معلول وجوب غیری بدهد و تا معلول تحقق بیابد مقدمه 1 و 2 و صاحب شوارق در این مقدمه ملا صدرا جمع است

مقدمه سوم: از ممکن این کار نمی آید و ممکن شأن علیت ندارد حال چه؛

     ممکن یکی باشد: که خودش بخواهد به خودش وجود بدهد

     ممکن متعدد باشد؛

    1. چه ممکنات رابطه طولی با هم داشته باشند: که ممکنی بخواهد به ممکن دیگری وجود بدهد

    2. چه رابطه عرضی با هم داشته باشند: یعنی هر ممکنی بخواهد به خودش وجود بدهد

ممکن تاب و توان علیت ندارد زیرا ممکن چه علت باشد و چه معلول باشد طریان و عرض عدم بر او جایز بوده و امکان دارد و امکان ذاتی آن است لذا نمی تواند به خودش وجود بدهد و سد عدم بر خود بکند که آن هم ممکن است و عدم بر آن هم عارض می شود و لذا ممکن را یارای این نباشد که پا در کفش علت کند

نکته حاشیه ای: هر چند طریان عدم بر معلول بدون علت جایز نیست و اگر علت و معلول ممکن را با هم در نظر بگیریم طرو عدم بر معلول بدون علت و بر لازم بدون ملزوم جایز نیست مانند کتابت بالقوه که لازمه انسان است و این طور نیست که عروض عدم بر لازمی که کتابت بالقوه و معلول است بدون علت آن جایز باشد یعنی انسان باشد و کاتب بالقوه نباشد

نتیجه مقدمات: مجموع ممکنات چه متناهی باشند یا غیر متناهی باشند در حکم ممکن واحد اند و کار علت از آن ها ساخته نیست و طرد عدم از خود و غیر خود نمی کنند و نمی توانند به خود یا غیر وجوب بدهند بلکه کار و شأن و علیت تنها از ذات واجب ساخته است و بس. واجب باید علت ممکنات باشد

بعد ملا صدرا می فرماید معلم ثانی ابونصر فارابی در یک جمله ای به همین سخن اشاره کرده اند: اگر سلسله ی ممکنات بدون واجب باشد و مبدأ ممکنات هم ممکن باشد در این صورت لازمه اش این است که ممکنی که مبدأ است توسط خودش تحقق و وجود بیابد و این دو محذور دارد؛

    1. ایجاد شیئ توسط خود است که مستلزم تقدم الشیئ علی نفسه و باطل و نارواست

    2. مستلزم جواز و امکان عروض عدم بر آن ممکنی است که مبدأ در نظر گرفته شد، که این افحش و ابطل و نارواتر است. زیرا خود مستلزم دو محذور است؛

     تقدم الشیئ علی نفسه

     کیف کان فی اول وجوده؟

کلام فارابی با اشاره است و ملا صدرا آن را توضیح می دهد؛ «کان حاصلا بنفسه» این روشن است که دو محذور دارد؛

    1. علیت خودش برای خودش: در صورتی که ممکن مبدأ از خود منع عدم کند و وجوب بوجود به خود بدهد و خود علت خودش می شود و خودش را ایجاد می کند و این محذور باطل و فاحش است که مستلزم اجتماع نقیضین است

    2. در صورتی که ممکن مبدأ توان طرد عدم از خود نداشته باشد و نتواند خود را به سر حد وجود برساند در این صورت امکان عروض عدم بر همین ممکن مبدأ وجود دارد یعنی یک وجود ناپایدار و آسیب پذیر و متلزلزل است و این افحش و ابطل است از دو جهت؛

     تقدم الشیئ علی نفسه

     و این ممکنی که چنین است از آغاز چگونه وجود یافته است؟ زیرا کار نخست سخت تر است و امکان عروض عدم در آغاز اولی است تا در ادامه قرآن می فرماید: « وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ» همان که مبدأ موجودات آست معاد آن ها هم هست و کار معاد از کار ابتدا و اول آسان تر است. علامه طباطبایی افضل تفضیلی های قرآن را تعیینی می داند یعنی آسان است و اگر بار تفضیلی داشته باشد از دید و منظر ماست و الا برای خدا آسان تر معنا ندارد.

لذا ممکن علتش باید واجب باشد.

 


[1] . شوارق الالهام ج1 ص215 و 216.
[2] . ر.ک. الامور العامة؛ الشیئ ما لم یجب لم یوجد.
[3] . شوارق الالهام ج1 ص215 و 216.