درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال بر برهان امکان و وجوب در اثبات واجب

فأجابوا عنه: بأن الاستدلال بحال مفهوم الموجود على أن بعضه واجب لا على وجود ذات الواجب في نفسه الذي هو علة كل شي‌ء- فكون مفهوم الموجود مشتملا على فرد هو الواجب حال من أحواله التي اقتضاها- فالاستدلال بحال تلك الطبيعة المشتركة على أخرى معلولة للحال الأولى

و ربما قرروا الجواب: بأنه ليس الاستدلال على وجود الواجب في نفسه- بل على انتسابه إلى هذا المفهوم و ثبوته له على نحو ما ذكره[1] الشيخ في الاستدلال بوجود المؤلف على وجود ذي المؤلف فوجود الواجب في نفسه علة لغيره مطلقا و انتسابه إلى هذا المفهوم معلول له و قد يكون الشي‌ء في نفسه علة لشي‌ء و في وجوده عند آخر معلولا كما حُقِّق في موضعه.

هذا خلاصة ما أفاده بعض المحققين من أهل البحث.

و فيه ما لا يخفى من التكلف و الحق كما سبق (در تقریر اشکال) أن الواجب لا برهان‌ عليه بالذات بل بالعرض و هناك برهان شبيه باللمي.

 

اشکال: این استدلال یا برهان إنّی و یا برهان لمی بر واجب است اما نمی توان بر واجب برهان لمی اقامه کرد زیرا واجب خود علت همه چیز است و علتی ندارد در نتیجه هر برهانی که بر وجود واجب اقامه شود إنّی خواهد بود و برهان إنّی هم مفید یقین نمی باشد و افاده ی یقین به وجود علت معین و مخصوص نمی کند و نمی تواند ذات واجب را به طور مشخص و معین اثبات کند.

علامه در حاشیه می فرماید: استدلال از وجود معلول بر وجود علت مستلزم دور است زیرا با شک در وجود علت چطور می توان یقین به وجود معلول یافت؟ لذا اگر بخواهی یقین به وجود معلول بیابیم تا بعد با وجود معلول بر وجود علت استدلال کنیم یقین به وجود معلول متوقف بر یقین به وجود علت است در برهان إنّی که می خواهیم از وجود معلول به وجود علت استدلال کنیم معنایش این است که یقین به وجود علت متوقف بر یقین به وجود معلول است و این دور است زیرا با شک در وجود علت نمی توان به وجود معلول علم یافت لذا باید یقین به وجود علت داشت و از طرفی هم برهان إنّی با یقین به وجود معلول به علم به علت می رسیم و این دور است.

قبل از پرداختن به بیان دو جوابی که به این اشکال داده شده، خاطر نشان می سازیم که علامه در حاشیه فرمایشی دارند؛

جواب علامه طباطبائی: برهان دو دسته است؛

    1. برهان لمّی: آن که استدلال از وجود علت به وجود معلول صورت می گیرد

    2. برهان إنّی: استدلال از وجود معلول به علت صورت می گیرد و این خود دو گونه است؛

     دلیل: استدلال از وجود معلول بر وجود علت صورت می گیرد که مفید یقین نیست و لازمه ی دور است

     شبه لمّ: استدلال از وجود احد المتلازمین به وجود متلازم دیگر است که خود دو گونه است؛

     هر دو متلازم معلول علت ثالثه اند مثلا از زمانی بودن انسان به مکانی بودن آن استدلال کنیم؛ انسان زمانی است و هر زمانی مکانی است ودر نتیجه انسان مکانی است دو متلازم زمانی و مکانی بودن هر دو معلول جسمانیت انسان است

     این دو متلازم علتی ندارند مثلا برهان صدیقین که از یکی از متلازمین که تشکیک وجود است بر متلازم دیگر که وجوب وجود است استدلال می شود تشکیک یعنی فرد ممکنی دارد تشکیک و وجوب هر دو لازم وجود و از لوازم عامه ی وجود می باشند یعنی از لوازم وجود به طور کلی و مساوی با وجود اند ووجود هم علتی ندارد لذا در این برهان نه وجود علتی دارد و نه هم این دو متلازم معلول علتی ثالثه اند

علامه می فرماید: آن برهان إنّی که مفید یقین نیست در قسم اول یعنی در دلیل است که از وجود معلول به وجود علت استدلال می کنیم اما در برهان إنّی که صدیقین است و از احد المتلازمین به دیگری استدلال می شود ومفید یقین است.

جواب نخست: این برهان وجوب و امکان برهان لمی و استدلال از علت به معلول است زیرا ما در این برهان از یکی از اوصاف وجود به وصف دیگری استدلال می کنیم؛ وصف اولی علت و وصف دومی معلول است و ما به ذات واجب استدلال نمی کنیم که خود علة العلل است و علتی ندارد بلکه ما از یکی از اوصاف وجود به وصفی دیگر از اوصاف وجود که یکی علت و دیگری معلول است استدلال می کنیم و بالطبع ذات واجب نتیجه گرفته می شود و اثبات ذات واجب نتیجه تبعی برهان است.

وصف اولی که علت است تشکیک وجود است و این که وجود فرد ممکنی دارد و ما از یک وصف مفهوم وجود که فردی ممکنی دارد بر وصف دیگر مفهوم وجود استدلال می کنیم مفهوم وجود فرد واجبی هم دارد لذا برهان لمی می شود و اثبات واجب هم نتیجه تبعی و استتباعی این برهان می شود.

نقد علامه: این دو وصف این طور نیست که یکی علت و یکی معلول باشد بلکه این دو تا از لوازم عامه وجود و مساوی با وجود اند و نه وجود علت دارد و نه این دو وصف معلول علتی باشند و استدلال از احد المتلازمین به دیگری است

جواب دوم: ما در این برهان از این که مفهوم فرد ممکنی دارد استدلال می کنیم به وجود رابطی واجب نه وجود نفسی واجب یعنی استدلال بر مفهوم واجب می کنیم نه بر وجود خارجی واجب. ولذا اثبات وجود نفسی واجب استتباعی و تبعی می شود و به دنبال این برهان وجود واجب اثبات می شود. و وقتی استدلال بر وجود رابطی واجب شد اشکال ندارد که وجود رابطی واجب معلول چیزی غیر از وجود واجب باشد مانند معلول همین تشکیک و این که وجود یک فرد ممکنی دارد و ما از آن بر وجود رابطی واجب استدلال می کنیم و این وجود نفسی واجب است که علت همه چیز است وجود رابطی واجب یعنی معرفتی که ما به وجود واجب می یابیم وآن را تصور می کنیم واجب موجود است و یعنی مفهوم وجود واجب است.

تنظیر: این برهان نظیر آن چیزی است که ابن سینا در برهان شفا فرمود است؛ استدلال از وجود مؤلَف بر وجود ذی المؤلَف است یعنی از وجود بِنا به وجود بنّاء استدلال می کنیم این استدلال هم نظیر این مورد است.

بعد ملا صدرا می فرماید: تکلف این بیان و برهان روشن است

علامه این سخن ایشان را جواب دوم می داند که تکلف دارد و جواب اول با اصلاحیه ای که علامه داشتند و وصف و لازم اولی مفهوم وجود علت برای وصف و لازم دومی مفهوم وجود نیست و این ها از اوصاف و لوازم عامه وجود اند و نه خود وجود و نه این دو وصف علت ندارند یعنی استدلال از احد المتلازمین به دیگری است که مفید یقین است

اما حکیم سبزواری تکلف را در جواب اول ودوم می داند که 3 تکلف و زحمت را مطرح می کنند یکی مشترک دو پاسخ و دو تا هم اختصاصی هر یک از جواب ها؛

تکلّف پاسخ اول: این مطلب شما اختصاصی به وجوب و امکان ندارد بلکه در برهان حرکت و حدوث و قدم هم می توان عین همین بیان را داشته باشیم در برهان حدوث قدم بگوئیم: ما از یک حال مفهوم محدِث بر حال دیگر آن استدلال می کنیم که حال اولی علت و حال و وصف دوم معلول است یعنی استدلال می کنیم که این محدِث فرد حادثی دارد و استدلال کنیم که مفهوم محدِث یک فرد غیر حادث و قدیمی دارد و اولی علت برای دومی شود

و یا در برهان حرکت از یک وصف مفهوم محرِک بر وصف دیگری استدلال کنیم که اولی علت برای دومی باشد بدین گونه که از این حال مفهوم محرک که یک فرد متحرکی دارد استدلال کنیم بر این که مفهوم محرک فرد غیر متحرکی دارد که واجب است

این مطلب شما خصیصه ای برای برهان وجوب و امکان نیست.

تکلّف پاسخ دوم: تنظیری که از عبارت ابن سینا آوردید که از وجود بِنا به وجود بنّاء استدلال شود وبه وجود رابطی بنّاء در خارج است، تکلف این است که این استدلال از وجود بنا به وجود بنّا آیا بر وجود ذات بناّء می شود یعنی یک بناّی معین را در می یابیم؟ هیچ گاه نمی شود از ذات بنا به ذات بنّاء استدلال کرد و بنّای معین را دانست

لذا حاجی سبزواری می فرماید: این کمتر و پست تر از برهان لمی نیست که استدلال از علت به معلول باشد و از قسم دوم که استدلال از احد المتلازمین به دیگری باشد و این که از وجود بنا به بنّای معین استدلال شود کمتر از آن دو قسم یقینی برهان نمی باشد یعنی همان طور که ما نمی توانیم بر ذات واجب برهان لمی اقامه کنیم و همین طور نمی توانیم برهان لمی قسم دوم اقامه کنیم زیرا واجب علت ندارد تا یک معلول را پایه برهان قرار دهیم و معلول دیگری هم خود واجب باشد و هر دو معلول یک علت باشند همچنین ما نمی توانیم از نظیر استدلال وجود بِنا بر ذات واجب استدلال کنیم و این کمتر از آنها نیست اگر قصد ما این باشد که از وجود مخلوق و مسموع و ممکن به ذات واجب استدلال کنیم لذا در پاسخ دوم گفته شد: به مفهوم واجب و وجود رابطی واجب استدلال می کنیم، امکان پذیر نمی باشد فقط می توان استدلال کرد که واجبی هست البته اثبات ذات واجب استتباعی می شود اما به طور مستقیم با این برهان نمی توان اثبات ذات واجب کرد.

تکلف مشترک دو جواب: اثبات ذات واجب استتباعی و تبعی است نه استقلالی و از این برهان لمی بر ذات واجب استدلال نمی شود بلکه مستتبع و مسبوق و همراه برهان بر اثبات ذات واجب است و نتیجه تبعی آن اثبات ذات واجب است

ملا صدرا می فرماید: برهان لمی بالذات نمی توان بر ذات واجب اقامه کرد بلکه برهان لمی بالعرض می شود یعنی برهان باللزوم و الاستتباع می توان اقامه کرد

البته برهان شبه لم بر اثبات ذات واجب است که همان برهان صدیقین است که از احد المتلازمین (تشکیک وجود) به متلازم دیگر (وجوب وجود) می توان استدلال کرد و از این روی که مفید یقین است بدان "شبه لِم" می گویند.

حاجی سبزواری در حاشیه دو توجیه عرفانی برای جواب دوم دارند که از وجود ممکن به وجود رابطی و مفهوم واجب استدلال می شود؛

توجیه عرفانی نخست: کلام بزرگان رمز و کنایه است به این که؛

     خدا ظهوری برای خودش دارد که همان وجود نفسی خود است و ظهور در مقام ذات است و وجود نفسی خود است که مخفی است

     و ظهوری هم خداوند برای اشیاء در مقام فعل دارد و ما از وجود ممکنات و مخلوقات می توانیم به این وجود و ظهور برسیم لذا در حدیث عرفانی فرمود: «کنت کنزا مخفیا فاحببت بأن اعرف فخلقت الخلق لکی اُعرف» راه رسیدن به ظهوری که خدا برای اشیاء در مقام فعل دارد همین خلق است لذا می گویند: وجود ممکن استدلال است بر ظهوری که خدا بر اشیاء در مقام فعل دارد و ظهور و وجود نفسی خدا را که نمی توان به آن رسید و مقام عنقای مُغرب و کنز مصون و کنز مخفی است و قابل دسترسی نمی باشد.

ظهور تو به من است و وجود من از تو    فلستَ تظهر لولای و لم اکن لولاک

اگر ز جانب ما ذلت و نیاز نباشد    جمال روی تو را هیچ عز و ناز نباشد

 

این همان اشتیاق واجب به ممکن و احتیاج ممکن به واجب است

توجیه عرفانی دوم: این وجودات خارجیه ممکنات علت برای مفهوم اضافه و نسبتی که وجود به ماهیات می یابد و در ذهن است و ما از وجود ممکن می فهمیم که وجود یعنی واجب یک نسبت و اضافه ای با ماهیت ممکنی که انسان است یافته است و این اضافه و نسبت در ذهن است.


[1] . برهان شفا مبانی اولی فصل 8 ص88.