درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تشکیک در حقیقت وجود و مفهوم

و الحاصل: أن صاحب الإشراقيين؛

     لو كان قصد بماهية النور الذي هو عنده بسيط- متفاوت بالكمال و النقص حقيقة الوجود بعينها صح ما ذهب إليه

     وإن أراد به مفهوما من المفهومات التي من شأنها الكلية و الاشتراك بين الكثيرين فلا يمكن تصحيحه

و الذي قاله أتباع المشائين إن الأشد و الأضعف من السواد و الحرارة و النور و غيرها- راجعان إلى تفاوت الحصولات بحسب خصوصيات الأفراد لا من جهة المفهوم المشترك (مراد ماهیت است) قريب مما ذكرناه.

تذكرة إجمالية:

قد بزغ نور الحق من أفق هذا البيان (برهان صدیقین) الذي قرع سمعك- أيها الطالب من أن حقيقة الوجود لكونها أمرا بسيطا غير ذي ماهية و لا ذي مقوم أو محدد[1] هي عين الواجب المقتضية للكمال الأتم- الذي لا نهاية له شدة إذ كل مرتبة أخرى منها دون تلك المرتبة في الشدة ليست صرف حقيقة الوجود بل هي (حقیقت وجود) مع قصوره و قصور كل شي‌ء هو غير ذلك الشي‌ء بالضرورة- و قصور الوجود ليس هو الوجود بل عدمه و هذا العدم أنما يلزم الوجود لا لأصل الوجود بل لوقوعه في المرتبة التالية و ما بعدها فالقصورات و الأعدام أنما طرأت للثواني من حيث كونها ثواني[2] فالأول على كماله الأتم[3] الذي لا حد له و لا يتصور[4] ما هو أتم منه و القصور و الافتقار ينشآن من الإفاضة و الجعل و يتممان به[5] أيضا لأن هويات الثواني متعلقة بالأول فينجبر قصورها بتمامه و افتقارها بغناه[6] .

 

خلاصه: ملا صدرا یک خلاصه سخنی با شیخ اشراق دارد که؛

     اگر مراد ایشان از ماهیت نور که آن را بسیط و مشکک می داند همان حقیقت وجود است ما هم با او هم رأی هستیم و فرمایش او صحیح و متین است و احتمال او هم بی راه نیست زیرا سهروردی در قسم دوم حکمة الاشراق مباحثی را که درباره ی نور و ظلمت مطرح می کند منطبق بر مباحث وجود و عدم است و لذا بعید نیست مراد ایشان از ماهیت نور همان وجود باشد و در این صورت اختلافی با ملا صدرا ندارد

     اما اگر مراد سهروردی از ماهیت نور همان ماهیت و مفهوم باشد و ایشان بر اصالت و تشکیک ماهیت اصرار داشته باشد در این صورت حرف مشاء در باب تشکیک نزدیک به نظر ماست یعنی مشاء در باب تشکیک یک قدم جلوتر آمده است هر چند به حق نرسیده اند اما باز هم گامی از اشراقی ها جلوتر است.

برای تبیین این مطلب لازم است نظریه ی مشاء در باب تشکیک بیان گردد؛

نظریه مشاء: ایشان تشکیک در ذات و ذاتیات را جایز نمی دانند بر خلاف اشراق که تشکیک در ماهیت را روا می دانند مثلا بیاض مراتبی دارد؛ مرتبه ی شدیده و مرتبه ی ضعیفه دارد و مشاء می گوید: تشکیک در خود ماهیت بیاض نمی تواند باشد یعنی خود ماهیت بیاض شدت و ضعف داشته باشد زیرا ذات و ساختار این ماهیت را بیاض شدید تشکیل می دهد و یا بیاض ضعیف و هر کدام که باشد مرتبه ی دیگری نمی تواند بیاض باشد و ماهیت بر آن مرتبه ی دیگری صادق نمی باشد به این بیان در ذات و ماهیت بیاض تشکیک نیست

پس تشکیک در ذات و ذاتی نیست بلکه در عرضی است و این تفاوت و شدت و ضعف و مرتبه داشتن که در بیاض می بینیم مربوبط به وجودات بیاض است نه ذات آن. همان وجودات بیاض شدید و ضعیف و وجود هم برای ماهیت عرضی مفارق است زیرا ذات بیاض ممکن است وجود بیابد یا نیابد عرضی ائی است که از ذات بیاض می تواند جدا گردد لذا تشکیک در ذات و ذاتی و در خود ماهیت و جزء ماهیت نیست زیرا ماهیت مقوم فرد است و فرد متقوم به ماهیت است و در این صورت که ماهیت مقوم فرد است ماهیت بیاض یا شدت در آن مأخوذ است که دیگر بیاض ضعیف فرد آن نیست و اگر چنان چه ضعف در آن مأخوذ است بیاض شدید فرد آن نخواهد بود

این که مشاء می گوید: تشکیک در وجود است، درست گفته و از این جهت یک قدم از اشراق جلوتر است اما چون مشاء قایل به تباین حقیقت وجودات است و وجودات خارجی را متباین به تمام ذات بسیط می دانند و لذا چون تشکیک را به محدوده و به دایره ی وجود می آورند بعد آن را به مفهوم وجود برده که در این جا حکمت متعالیه و ملاصدرا با ایشان همراه نیست چه در مورد بیاض یا تمام وجودات مانند وجود علت و معلول و واجب و ممکن و ... مشاء درباره وجود بر این باورند که مفهوم وجود به عنوان عرضی لازم صدق بر حقایق وجودات خارجیه به نحو تشکیک می کند ایشان تشکیک را در دایره ی وجود می آورند به عنوان عرضی لازم و آن هم به این خاطر مفهوم وجود برای حقایق وجودات ذاتی نیست زیرا حقیقت وجود خارجی که از مفهوم ساخته نشده و مفهوم در ذهن است و حقیقت در خارج است و عرضی لازم است زیرا مفهوم وجود نسبت به حقیقت وجود است نه نسبت به ماهیت که عرضی مفارق خواد و همواره مفهوم وجود بر حقیقت وجود صادق است لذا مشاء بر این اعتقاد است که مفهوم به عنوان عرضی لازم بر حقایق وجودات به نحو تشکیک حمل می شود حقایق وجودات متباین است حال چه بیاض ضعیف و شدید و یا در مورد وجودات به طور کلی

حقایق موجودات به تمام ذات بسیط متباین است و در آنجا تشکیکی نیست و تشکیک فقط در دایره ی مفهوم وجود است و صدق مفهوم بر آن حقایق و بر آن وجودات خارجیه متفاوت است وگرنه آن حقایق وجودات چنین نیست که مراتب داشته باشند و تشکیک در حقیقت وجود باشد «و عند مشائیة حقایق تباینت»

اشکال بر مشاء: همان محذوری که بر تشکیک ماهیت مطرح بود همان هم بر تشکیک مفهوم وارد است و لو این مفهوم عرضی باشد مانند مفهوم وجود نسبت به حقیقت وجود یعنی چطور می شود که مفهوم واحد بر مصادیق متفاوت و مراتب، صدق می کند و لو آن مفهوم ذاتی آن مصادیق نباشد در این مفهوم شدت است یا ضعف؟ تقدم است یا تأخّر؟ و هر کدام باشد مفهوم بر دیگری صادق نخواهد بود اگر تقدم بر این مفهوم است در تأخر صادق نخواهد بود

لذا مصبّ تشکیک در وجودات خارجیه است نه در مفاهیم و ماهیات به قول حکیم سبزواری؛

کل المفاهیم علی السواء    فی نفس تشکیک علی الانحاء

 

مفهوم، شدید و ضعیف و بزرگ تر و کوچک تر ندارد و...

تذکرة اجمالیة:

ملا صدرا می فرماید: نتیجه برهان صدیقین بنابر تقریر ملا صدرا این است که وجود 2 مرتبه دارد؛

    1. مرتبه ی کامله: همان واجب است

    2. مرتبه ی ناقصه: همان ممکن است

فرق دو مرتبه: مرتبه ی کامله صرف حقیقت وجود و عین و اصل آن و بحت و خالص است و هیچ نقص و کاستی و ماهیتی در او نیست اما در مرتبه ی ناقصه حقیقت وجود با قصور و نقص است و دارای ماهیت و حد است منتها در مورد قصوری که این مرتبه دارد 3 نکته را باید مورد نظر قرار داد؛

نکته ی نخست: قصور این مرتبه امری عدمی است و این قصور باعث نمی شود که مرتبه ی ناقصه ترکیب از حقیقت وجود و قصور ترکیب شود زیرا قصور شیئ غیر از شیئ است قصور وجود هم غیر آن است و غیر از وجود عدم می باشد و این قصور مرتبه ناقصه را مرکب نمی کند

نکته ی دوم: این قصور مربوط به خود حقیقت وجود نیست بلکه لازمه ی مرتبه ائی است که ممکن و مرتبه ی ناقصه دارد به تعبیر دیگر لازمه ی معلولیت آن است زیرا مرتبه ی ناقصه در مراتبی تالیه حقیقت وجود قرار گرفته است لذا این قصور را می یابد و لذا قصور مربوط به حقیقت وجود نیست لازمه ی مرتبه ی ناقصه و به تعبیری لازمه ی مجعلولیت و معلولیت مرتبه ی ناقصه است و معلول هم طراز با علت نیست لذا نقص و کاستی دارد بر خلاف واجب تعالی

نکته ی سوم: این قصور در مرتبه ی ناقصه در علت، تکمیل و تدارک و جبران می شود کاستی های ممکنات در کمالاتی که واجب دارند تدارک می شود و ترمیم می گردد فقر ممکن به غنای واجب جبران می گردد لذا علت نقص معلول را جبران می کند و علت مرتبه تمام و کمال همان وجود معلول است این نقص و کوتاهی معلول و مرتبه ی ناقصه در علت که همان حقیقت وجود است در آن ترمیم می شود به قول خواجه عبد الله انصاری، «الهی چون در خود نگرم خاکم و از خاک پست تر و چون در تو نگرم شاهم و از شاه برتر و چون با تو باشم از جمله ی تاج دارانم تاج بر سر و اگر بی تو باشم از جمله خاکسارانم خاک بر سر. همه از تو می گریزند من از خود از همه نیکی دیده ایم و از خود همه بُت» خدا همواه کمال اتم دارد که مافوق ندراد و حد ندارد به قول عطار؛

دایما او پادشاه مطلق است    در کمال عزّ خود مستغرق است

او به سر نآید ز خود آنجا که اوست    کی رسد عقل وجود آنجا که اوست

 

خلاصه خدا کامل است؛

سعدیا سیل فنا گر بکَند خانه ی عمر    دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست


[1] . التعریف بالماهیة و للماهیة تعریف با ماهیت و برای ماهیت است لذا وجود تعریف ندارد و حکیم سبزوراری گفته:معرف الوجود شرح الاسمِ    ولیس بالحد و لا بالرسم.
[2] . مراد از ثانی، مالیس باول است مانند آن چه در معقولات ثانیه است که مراتب بعد از دوم هم ثانی به شمار می رود ماهیت معقول اول است وکلیت معقول ثانی وذاتی در مرتبه سوم ونوعیت برای انسان که در مرتبه چهارم است باز هم معقول ثانی به شمار می رود یعنی مالیس باولٍ.
[3] . به گفته عطار؛دایما او پادشاه مطلق است    در کمال عزّ خود مستغرق استاو به سر نآید ز خود آنجا که اوست     کی رسد عقل وجود آنجا که اوست؟.
[4] . نه تنها واجب شریک ندارد بلکه فرض شریک هم برای او محال است.
[5] . سعدیا سیل فنا گر بکَند خانه عمر    دل قوی دارد که بنیاد بقاء محکم از اوست.
[6] . از مرحوم قاضی طباطبایی نقل شده است که ممکنات، با خدا همه چیز است و بدون خدا هیچ حقییقت وجود در ممکنات با کاستی است در واقع حقیقت وجود مانند عدد است و حدود و قصور وماهیت مانند صفر است که بدون آن عدد هیچی نیست.