درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال شیخ الاشراق

تنقيح و تهذيب:

إن صاحب الإشراق أورد مثل ذلك الإيراد على نفسه في طريقته المبتنية على قاعدة النور و الظلمة.

و أجاب عنه بما ملخصه: أن الماهية المشتركة بين تلك المراتب الكاملة- و المتوسطة و الناقصة معنىً كليٌ موجود في الذهن و ليس بمشترك في الخارج بينها فإن ما في الخارج ليس مركبا من أصل الماهية (مابه الاشتراک) و كمالها (مابه الاختلاف) حتى يجب أن يحصل ما هو لمرتبة مخصوصة منها لمرتبة أخرى بل المراتب و الأفراد المختلفة متباينة في الخارج- فإن ذات الكامل مباينة لذات الناقص و المتوسط فيجوز أن يختلف تلك الأفراد في اللوازم و الآثار فالاشتباه أنما نشأ من أخذ ما في الذهن (ماهیت نور ذهنی) مكان ما في الخارج هذا حاصل ما أفاده[1] في دفع ذلك الإشكال.

أقول: و أنت تعلم؛ أن الحق أن الكلي الطبيعي[2] موجود في الخارج سيّما عند مَن (شیخ اشراق) ذهب إلى أن الوجود اعتبار عقلي لا صورة له في الأعيان و ما في الأعيان هو ماهيات الأشياء دون وجوداتها كما هو مذهب هذا العظيم (شیخ اشراق) فالواقع في الخارج هي‌ الماهية لا بشرط شي‌ء أعني الكلي الطبيعي الذي يعرضه الكلية و العموم في الذهن و إن لم يكن في الخارج بهذه الصفة إلا بالقوة ففي الخارج أمر من شأنه أن يحصل في الذهن و يعرض له الاشتراك بين كثيرين.

فنقول[3] : الأمر المشترك موجود في الخارج و إن كان ظرف عروض الاشتراك إنما هو الذهن فهذا الأمر المشترك (ماهیت نور) معنىً واحدٌ ذاتي لأفراده المختلفة بالكمال و النقص و غيرهما من التعينات كما هو مذهبه فإذن للعقل أن ينظر إليه من حيث هو هو[4] - لأنه أمر عقلي سواء اُعتُبِر معه الوحدة العقلية أو لم تُعتبر فيجدها[5] ؛

     إما مقتضية لشي‌ء من خصوصيات الأقسام و مراتبها من الكمال و النقص؛ فيحكم بأن ما عدا تلك الخصوصية أو تلك المرتبة ليس من أفراده الذاتية

     وإما غير مقتضية لشي‌ء منها؛ فيكون كل من المراتب و الخصوصيات بسبب أمر زائد على طبيعتها المشتركة

فالقول؛ بأن ما به الاختلاف بالكمال و النقص بعين ما به الاتفاق فيما (نور) له ماهية مشتركة كلية قول فاسد غير صحيح لأن تلك الماهية (نور) لعمومها و اشتراكها من شأنها أن توجد في كل فرد فرد و حصة حصة و مع ذلك يكون لها حد جامع صادق على كل فرد؛ ذاتي (مثل انسان که ذاتی افرادش است) أو عرضي (مانند ضاحک که عرضی افرادش می باشد) لها

فتلك الطبيعة المتحققة في كل فرد فرد وحصة حصة؛

     إن كانت مقتضية للكمال و الشدة كانت جميعها كاملة شديدة

     وإن كانت مقتضية للنقص كانت جميعها ناقصة ضعيفة

     و إن لم تكن مقتضية لشي‌ء لكان كل منها مفتقرا إلى مخصص زائد على ماهية تلك الطبيعة المشتركة.

 

شیخ الاشراق در طریقه ی خود اصطلاح نور و ظلمت را می آورد و بدل از وجوب به نور و از امکان به ظلمت تعبیر می کند ایشان نظیر اشکال دوم ملا صدرا که در طریقه ی خود از متأخرین نقل کرده و پاسخ دادند مطرح کرده وبنا به طریقه ی خود جواب داده که ملا صدرا به جواب ایشان اشکال وارد می کند پیش از بیان آن لازم است دو مطلب را درباره ی انوار شیخ الاشراق خاطر نشان سازیم؛

مطلب نخست: بنا بر آنچه معروف است سهروردی ماهیت را اصیل و وجود را اعتباری و عقلی می داند

مطلب دوم: ایشان تشکیک در ماهیت را جایز می داند یعنی ماهیت را مشکک به تشیک خاصی می داند که دارای مراتب است و از کامل و متوسط و ناقص و مابه التفاوت عین مابه الاتفاق در این مراتب باشد و همان حرف ملا صدرا درباره ی وجود را شیخ الاشراق درمورد ماهیت قایل است

اشکال: شیخ الاشراق در طریقه ی نور و ظلمت که طریقه خود است این طور اشکال کرده است؛

این که شما برای نور مراتب قائل هستید یعنی؛

     مرتبه کامل نور که واجب تعالی است و از آن به نور الانوار و نور غنی تعبیر می کنید

     و گاه هم نور را متوسط می دانید مانند موجودات مجرده

     و مرتبه پائین و ناقص هم مانند موجودات مادی است

و نور به واجب و ومجردات ومادیات تقسیم می شود اشکال این است که نوری که حقیقت واحده است اقتضای کمال و وجوب را دارد یا اقتضای غیر کمال را دارد؟

     اگر ماهیت واحده نور اقتضای کمال را دارد همه افراد و مراتبش باید کامل باشند

     و اگر اقتضای نقص را دارد باید همه ی افرادش غیر کامل باشد

     و اگر لا اقتضاء است بنابرین کمال که در نور کامل که واجب است معلل غیر است زیرا مقتضای خود حقیقت نور وماهیت نور نیست و باید از خارج رسیده باشد که واجب تعالی است و واجب در کمالش محتاج غیر باشد که با وجود سازگاری ندارد

جواب سهروردی: ایشان در کتاب مطارحات پاسخ داده؛ ماهیت نور در ذهن اشتراک بین مراتب و افراد نور متوسط و کامل و ناقص دارد والا در خارج اشتراکی برای ماهیت نور بین مراتب در کار نیست در ذهن ماهیت نور مشترک بین این افراد و مراتب است اما در خارج ماهیت نور کامل با ماهیت نور متوسط با هم متباین اند و هر کدام برای خود ماهیتی جدای از ماهیت دیگری است و ما به التفاوت در این مراتب عین مابه الاتحاد در این مراتب است زیرا اشتراکی درماهیت نور در خارج بین این مراتب نیست یعنی نور در خارج نور کامل مرکب از ماهیت نور و کمال نیست و نور متوسط از ماهیت نور و توسط ترکیب نمی شود تا ماهیت نور درخارج بین این افراد و مراتب مشترک باشند بلکه بین مراتب تباین کامل است و افراد نور در خارج به طور کامل از هم جدا می باشند و اختلافات نور هم عین اتفاقات آن است یعنی همان تشکیک خاصی وجود

در این صورت دیگر اشکال از بین می رود زیرا یک چیز نیست تا آن را به اقسامی تقسیم کنیم تا بگویی اقتضای کدام یک از افراد را دارد تا همه ی افراد واجب یا ممکن باشد یا واجب در وجوب و کمالش محتاج غیر باشد بلکه این اشتراک در ذهن است یعنی ماهیت نور در ذهن مشترک بین این مراتب و اقسام است در خارج اشتراکی در کار نیست

اشکال ملا صدرا بر جواب شیخ الاشراق: ملا صدرا او را مرد بزرگی می داند و سخت به او احترام می گذارد اما بحث علمی جایگاه خود را دارد به هر حال ملا صدرا اشکال می کند که کلی طبیعی یا همان ماهیت است ماهیت لابشرط مقسمی همان کلی طبیعی است و وجود خارجی دارد

البته باید توجه کرد حکمی که قایل به اصالت وجود است و حرف از وجود خارجی کلی طبیعی و ماهیت به میان می آورد وی سخنان خود را در باب اصالت وجود را از یاد نبرده است کلی طبیعی ماهیت به این معنا است که وجود در خارج واسطه ی در عروض تحقق برای ماهیت و کلی طبیعی است اما حاجی سبزواری می فرماید: واسطه در عروض 3 قسم است؛

    1. واسطه در عروضی که خیلی وضعش خراب است: مانند همان کشتی و مسافر آن است که کشتی وواسطه در عروض حرکت به مسافر است در اینجا واسطه در عروض و ذی الواسطه به دو وجود و به دو وضع (قابل اشاره ی حسیه) موجود اند کشتی واسطه عروض حرکت است و مسافر هم ذی الواسطه است هر کدام وجودی جدا دارند و به هر کدام هم جدا اشاره می شود

    2. متوسط: واسطه و ذی الواسطه دو وجود دارند اما به یک اشاره ی حسی به آن ها اشاره می شود مانند بیاض که واسطه در عروض ابیض بر جسم است جسم ابیض نیست اما بیاض کاری می کند که به جسم هم ابیض بگویند در این جا بیاض و جسم دو وجود منحاز دارند گرچه وجود بیاض در آغوش وجود جسم است اما هر دو را به یک اشاره حسی اشاره می شود

    3. خوب: که مراد در اینجا است که واسطه و ذی الواسطه یک وجود و یک تحقق دارند مانند این که فصل واسطه در عروض تحقق برای جنس است و فصل که محصل جنس است جنس و فصل که واسطه و ذی الواسطه اند به یک وجود متحقق اند

در اینجا هم وجود و ماهیت به یک تحقق در خارج موجود اند «و اتحدا هویة»

ان الوجود عارض الماهیة    تصورا و اتحدا هویة

 

که آن تحقق اولا و بالذات از ووجود و ثانیا و بالعرض از ماهیت است و این اتحاد متحصل و لا متحصل است یعنی ماهیت از فرط عدم تحصل و نداری با وجود که متحصل در خارج است یکی می شود والا اگر ماهیت هم متحصل بود هیچگاه دو متحصل یکی نمی شدند ر.ک. شرح منظومه در تقسیم کلی به منطقی و عقلی و طبیعی

به هر حال اشکال ملا صدرا این است که کلی طبیعی و ماهیت در خارج موجود به خصوص که شمای شیخ اشراق که قایل به اصالت ماهیت هستید و باید مدافع نظریه وجود خارجی کلی طبیعی باشید اما وجود آن در خارج به نعت کلیت و وحدت نیست بلکه با وصف تشخص و جزئیت و با وصف کثرت عدی در خارج است زیرا کلی طبیعی انسان در خارج موجود است ولکن با وصف جزئیت و تشخص و کلی طبیعی انسان عین فردی که زید و عمرو است و با وصف کثرت عددی و با چند میلیارد فردی که انسان دارد. کلی طبیعی در ذهن کلیت و وحدت بر آن عارض می شود زیرا کلی طبیعی یا ماهیت در گرو کلیت است و نه در گروی جزئیت و نه در گروی وحدت است و نه در گروی کثرت و حاجی سبزواری می فرماید:

و لیس بالکیة مرهونا    بکل الاطوار بدا مقرونا

 

کلی طبیعی و ماهیت لابشرط است که با هزار شرط قابل جمع است انسان که؛

     در ذهن یافت شود کلی و واحد و یک معنا و تعریف واحد دارد و یک حقیقت است و به این اعتبار وجود ذهنی است که ماهیت را وصف کلی بر آن عارض می شود.

     و چون در خارج پیدا شود لباس تشخص و جزئیت می یابد و وصف کثرت عددی می یابد

و کلی منطقی نفس مفهوم کلیت است و همان تعریف کلیت است که عدم انطباق صدق بر کثیرین است در ذهن بر کلی طبیعی عارض می شود.

و وقتی کلی طبیعی مانند ماهیت نور بنا شد در خارج موجود باشد اما با وصف تشخص و جزئیت نه با وصف وحدت و کلیت در این صورت این ماهیت نور است که در همه ی اقسام نور کامل و متوسط و ناقص وجود دارد و همین ماهیت نور واحد صادق بر همه ی این مراتب افراد است و ذاتی این افراد است و مشترک در همه ی افراد نور است و لذا ذهن ما و عقل ما این ماهیت واحد را که ماهیت نور باشد و معنای کلیت و اشتراک که در ذهن بر آن عارض می شود عقل این ماهیت نور را رصد و شناسائی می کند و می پرسد این معنای واحد اقتضای کدام خصویت را دارد نقص یا کمال و یا لا اقتضاست؟

     اگر اقتضای کمال را دارد همه ی افراد باید واجب باشد و نور متوسط و ناقص نمی تواند فرد این نور کامل باشد

     و اگر اقتضای نقص را دارا باشد دیگر مراتب نور نمی تواند فرد مرتبه ناقص باشد

     و اگر لا اقتضاء است و نقص و کمال ندارد اینها از بیرون به نور باید ضمیمه شود و در این صورت فرد نور کامل و واجب در کمالش محتاج به غیر می شود و از بیرون غیر بیاید کمال را واجد شود و این با کمال نور واجب سازگاری ندارد.

و تشکیک خاصی اصلا در ماهیت امکان ندارد و باطل است نمی شود افراد ماهیت از طرفی مراتب باشد و ما به التفاوت بین این مراتب خود آن ماهیت باشد این امکان ندارد.


[1] . مطارحات ص300.
[2] . همان ماهیت من حیث هی است که «الماهیة من حیث هی لیست الا هی»حکیم سبزواری در مورد ماهیت می گوید:وقّدمن سلباً علی الحیثیة    حتی یعُمّ عارض الماهیةلیست الماهیة الا هی باید گفتوسلب را مقدم داشت زیرا کلی طبیعی و ماهیت لابشرط مقسمی است نه لابشرط قسمی که برخی پنداشته اند.
[3] . در جواب سهروردی شیخ اشراق.
[4] . حکیم سبزواری می گوید: این مطلب تلمیح به این است که حقیقت وجود برای ذهن قابل رصد نمی باشد زیرا به حقیقت وجود نمی توان علم حصولی وتصوری پیدا کرد و حقیقت وجود را باید به علم کشفی و شهودی دریافت.
[5] . همان اشکال دوم.