1400/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کیفیت تعامل آیات با روایات/ /
مقدمه چهارم - بر فرضى كه فهم قرآن متوقف رجوع به روايات باشد، بايد بررسى شود كه چه رواياتى مى تواند مرجع و مفسّر قرآن قرار بگيرد. اگرچه حجيّت خبر واحد تقريبا امر اتفاقى است (با اخلاف در مبانى) اما قدرميقن آن، اخبار آحاد فقهى مى باشد فلذا اصوليين در ذيل بحث تخصيص كتاب به خبر واحد اين مسأله را مطرح ننموده اند زيرا محطّ نظر آنان تخصيص آيات الأحكام به خبر واحد فقهى بوده و حجيت خبر واحد فقهى مورد قبول همگان مى باشد.
به عبارت ديگر براى رجوع به روايات تفسيرى اولا بايد ثابت شود كه أخبار آحاد تفسيرى معتبر مى باشند و بديهى است كه مراد از خبر واحد تفسيرى، خصوص روايات مخصّص آيات نيست بلكه همه رواياتى كه مضمون آن ناظر به آيات قرآن بوده ، موضوع سخن مى باشند. براى نمونه به يك روايت اشاره مى كنيم :
أبي ـ رحمهالله ـ قال : حدثنا سعد بن عبد الله ، عن أحمد بن محمد ، عن البزنطي ، عمن ذكره ، عن أبي عبد الله عليهالسلام في قول الله عزوجل : ﴿فمن اضطر غير باغ ولا عاد﴾ [1] قال : الباغي : الذي يخرج على الامام ، والعادي : الذي يقطع الطريق ، لا يحل لهما الميتة.
وقد روي أن العادي اللص ، والباغي الذي يبغي الصيد لا يجوز لهما التقصير في السفر ولا أكل الميتة في حال الاضطرار.[2]
نكته
أخبار آحاد از حيث مضمون به سه گروه كلى قابل تقسيم است كه قدرميقن از حجيت خبر واحد، قسم اول آن مى باشد :
• روايات فقهى
• روايات كلامى
• روايات غير فقهى و كلامى
~ اما نسبت به روايات كلامى اين چالش وجود دارد كه باتوجه به لزوم يقينى بودن عقائد و ظنّى بودن خبر واحد، مباحث كلامى نمى توانند مستند به أخبار آحاد باشند و در نتيجه أخبار آحادى كه متضمن مسائل كلامى هستند، حجيت نخواهند داشت.
اساسا نسبت به اصول عقائد آراء مختلفى وجود دارد :[3]
• عده اى يقين را لازم مى دانند كه خود دو گروه اند :
⁃ مطلق يقين معتبر است و هرچند محصول تقليد باشد.
⁃ يقينى كه نتيجه ى استدلال باشد، معتبر است.
• برخى ظنّ را كافى مى دانند كه خود سه گروه اند :
⁃ مطلق ظنّ معتبر است.
⁃ ظنّى كه نتيجه ى استدلال باشد، معتبر است.
⁃ ظنّى كه محصول خبر واحد باشد معتبر است.
• بعضى معتقدند مطلق جزم بلكه ظنّ كافيست اما نفس تحقيق و تفحص نيز واجب مستقل مى باشد.
مرحوم آيت الله خوئى بين مباحث كلامى قائل به تفصيل هستند و مى فرمايند :
• در بخشى از عقائد، معرفت و يقين لازم است (مانند مباحث توحيدى).
• در بخشى از عقائد، تسليم و عقد القلب كافيست (مانند خصوصيات برزخ و قيامت).
بر اساس اين تفصيل، در بخشى از مباحث كلامى (عقائد معرفتى و يقينى)، خبر واحد حجت نخواهد بود زيرا مفيد ظنّ بوده و نمى تواند مستند امور اعتقادى يقينى قرار بگيرد، اما در بخش ديگر مباحث كلامى (عقائد انقيادى و تسليمى)، خبر واحد موجب وجوب ايمان و باور به مفاد آن است اگرچه جزئيات آن با صرف خبر واحد به اثبات نمى رسد.[4]
به نظر مى رسد اين فرمايش حضرت آيت الله خوئى نسبت به مباحث عقائدى كه اصلا ايمان به آن واجب عقلى يا نقلى نيست (مانند ايمان به ويژگى هاى بهشت) و يا مباحثى كه دقائق آن قابل دسترسى نيست (مانند ايمان به فرمايشات أنبياء سلف [5] ) صحيح است و صرف باور قلبى و تصديق كلى كافى بوده و جزئياتى كه با أخبار آحاد به ما مى رسد، اثبات نمى شود و صرفا جنبه ى تنبّه و موعظه اى خواهد داشت ؛ اما كفايت ايمان اجمالى و عقد القلبى در همه مباحث عقائدى قابل پذيرش نيست زيرا لازمه آن مأجوريت و معذوريت
اكثر فِرَق و نِحَل خواهد بود چون آن ها نيز ايمان اجمالى به مجموعه ى شريعت و آنچه از جانب پروردگار نازل شده، دارند و تمام اختلافاتشان مربوط به تطبيقات و جزئيات مى باشد مانند نزاع بين عامة و خاصة كه هردو به فرمايشات پيامبر صلّى الله علیه و آله معتقدند اما نسبت به اينكه تعيين خليفه از فرمايشات آن حضرت است يا خير، اختلاف دارند.
~ اما نسبت به روايات غير فقهى و كلامى مانند رواياتى كه متضمن امور تكوينى يا تاريخى هستند، اين معضل وجود دارد كه اگر دليل بر حجيت خبر واحد، شرع باشد (نه حجيت عرفى يا از باب انسداد)، اعتبار آن در خصوص حوزه ى شارع و مسائل مرتبط به او (احكام) خواهد بود و حال آنكه امور غير فقهى و كلامى، ارتباطى به شارع ندارد و جعل حجيت از جانب شارع براى أمر غير شرعى لغو مى باشد، همچنان كه مرحوم نائينى نيز حجيت شرعى خبر واحد را مربوط به أخبارى مى دانند كه مفاد آن حكم شرعى باشد[6] . باتوجه به اين نكته، رواياتى كه شأن نزول يا كيفيت تلاوت آيات را بيان مى كنند يا مضمون تكوينى يا تاريخى آن را شرح مى نمايند، اساسا حكم شرعى نبوده و معرفت بدان واجب يا مستحب نيست تا آن روايات معتبر باشند و صرف موعظه بودن آن، اثر شرعى نخواهد بود. لازم به ذکر است اين اشكال نسبت به رواياتى كه متضمن فرعى از اعتقادات بوده كه معرفت بدان فرع واجب نيست، نيز وارد مى باشد.
ممكن است گفته شود كه اين اشكال در صورتى وارد است كه حجيت به معنای منجزيت و معذريت (كما ادعى الآخوند) يا به معناى جعل حكم مماثل باشد (كما ادعى الإصفهانى) و الا اگر حجيت را جعل علميت و طريقيت بدانيم (كما ادعى النائينى والخوئى)، چنين محذورى وجود نخواهد داشت زيرا شارع مى تواند طريق تعبدى براى رسيدن به يك مطلب غير شرعى قرار دهد تا موضوع براى يك حكم شرعى واقع شود ؛ اما به نظر مى رسد صرف جعل علميت و طريقيت دانستن حجيت خبر واحد نيز اصل اين اشكال را مرتفع نسازد (هرچند دايره آن را ضيق مى كند) زيرا اثبات مطالبى كه موضوع براى هيچ حكم شرعى قرار نمى گيرند، ارتباطى به شارع ندارد تا مسير تعبدى براى وصول به آن معين نمايد.
به عبارت ديگر بنابر مبناى علميت و طريقيت نيز اگرچه اصل صدور روايت غير فقهى و كلامى و استناد آن به معصومين عليهم السلام ثابت مى شود (مانند إخبار از دزد بودن زيد) اما مضمون آن (سرقت) ثابت نمى شود و آثار آن ( فسق و حد سرقت) مترتب نخواهد شد و على القاعده در چنين صورتى لزوم عقد القلب و باور بدان مضمون بلاوجه مى باشد.
به نظر مى رسد در تمام مباحث غير فقهى و كلامى، سيرة عقلائية نسبت به اعتماد بر خبر واحد ثقه وجود داشته باشد (علاوه بر آنكه در بعضى از موضوعات مانند تاريخ بر خبر واحد غير ثقه و بدون سلسله ى سند نيز اعتماد مى شود) فلذا از اين باب مى توان به روايات تمسك نمود هرچند وجود سيرة عقلائية دليلى بر ثبوت حكم شرعى نمى شود زيرا در حوزه ى احكام بايد به دنبال حجيت شرعى بود نه حجيت عقلائية.