موضوع: حقوق انسان از منظر قرآن/حقّ ذاتى انسان بر خدا /حقّ کرامت
اگر گفته شود که اصل میل به کرامت و محبوبیت تکریم و مطالبه ی آن برای هر انسانی وجود دارد اما اساسا این تمایل برآمده از غریزه و در سطح حیات حیوانی اوست نه اینکه منشاء آن فطرت و در سطح حیات انسانی بشر باشد تا کرامت را یک حق ذاتی و فطری عنوان نمود [1]
؛ باید گفت از آنجا که حس ارجمندی در هیچ یک از حیوانات وجود ندارد و صرفا در انسان ها قابل مشاهده است، این تمایل را نمی توان غریزی دانست بلکه لا محاله سرچشمه ی آن فطرت انسانی می باشد.
همچنان که گذشت این حق علاوه بر اینکه یک امر فطری است، مورد تأیید شریعت هم بوده و بسیاری از احکام فقهی (لزومی و غیر لزومی) در راستای اصل کرامت انسانی تنظیم شده است. برخی از این احکام عبارتند از :
• حرمت استهزاء[2]
[3]
• حرمت لمز و همز [4]
• حرمت تنابز القاب[5]
[1] امور فطری دارای چهار ویژگی هستند :۱- آگاهیها و گرایشهای فطری انسان، تحمیلی و اکتسابی نیست، بلکه در نهاد او تعبیه شده و به علم حضوری و شهودی معلوم است.۲- با فشار و تحمیل نمیتوان آن را زائل کرد، لذا تغییر پذیر و تبدیلپذیر و زوالپذیر نیست؛ «لا تبدیل لخلق الله» به عبارت دیگر، امور فطری، ثابت و پایداراند، گرچه ممکن است تضعیف و کمرنگ شوند؛ یعنی انسان از آغاز تولد با فطرت الهی زاده میشود و با همان فطرت از دنیا میرود.۳- فراگیر، عمومی و همگانی است؛ کافر و مؤمن، فاسق و جاهل، با تقوا و فاجر، ... همه دارای فطرت الهیاند، چون حقیقت هر انسانی با این امور سرشته است.۴- چون پارهای از بینشها و گرایشهای انسان متوجه هستی محض و کمال مطلق است، از ارزش حقیقی و عقلانی و نوعی قداست برخوردار است و ملاک تعالی او همین بینش ها و گرایش های متعالی است و از این رهگذر، تفاوت بین انسان و سایر جانداران باز شناخته میشود. (جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، صفحه ۲۶، نشر اسراء)از ویژگیهای چهارگانه، سه ویژگی اول، مشترک بین غریزه و فطرت است، زیرا غریزه هم به اموری اطلاق می شود که در سرشت انسان و حیوان قرار داده شده است، تغییرپذیر نیستند و همه گانیاند. اما ویژگی چهارم، اختصاص به فطرت دارد و همین مسئله یکی از تفاوتهای غریزه و فطرت است، که امور فطری، ملاک رشد و تعالی انسانها است و روبه بالا دارد، بر خلاف غریزه و طبیعت که محصور در امور تنانه و متناسب با حیات مادی مرتبط است. (مهریزی، عزیزالله، خداشناسی فطری، صفحه ۲۷، انتشارات کانون اندیشه جوان، چ اول ۱۳۷۷).
[2] سوره یس، آيه 30..{يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ}
[4] در اقرب الموارد از لسان العرب نقل شده: همزه: عيب گرفتن در پشت سر و لمز بدگويى در حضور است. در مجمع البيان همز به معنى طعنه زدن و لمز به معنى عيب گرفتن آمده است و گويد: هر دو به يك معنى مىباشند بهتر آنست كه همزه به معنى طعنه زن و لمزه به معنى عيبجو يا بالعكس باشد، اين دو صيغه براى كثرت هستند يعنى بسيار طعنه زننده و عيبجو. ناگفته نماند: عيبجويى و عيب چسباندن به مردم يك چيز است، طعنه زدن به وسيله آن، چيزى ديگر.تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، جلد ۱۲ صفحه ۳۵۰.
[5] سوره همزه، آيه 1.. دیگری را با لقب زشت خواندن را تنابز گویند. خواندن و صدا کردن مسلمانی با لقب زشت همچون فاسق، فاجر، احمق و سفیه، حرام است و در صورت ثبوت آن نزد حاکم به بیّنه یا اقرار، تعزیر میشود. مگر آنکه مخاطب، به صفتی مشهور باشد که اقتضای آن لقب را داشته باشد، مانند خواندن کسی که تظاهر به فسق و فجور میکند به لقب فاسق یا فاجر. در آیه شریفه ی {وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ} همزة ۱، نیز متعلق این حکم مطلق انسان ها شمرده شده است. در همین راستا روایات معصومین علیهم السلام ما را از صدا زدن افراد با لقب نهی و به خواندن اشخاص با کنیه تشویق نموده اند