1400/03/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/عام و خاص /تخصیص قرآن به خبر واحد- تعامل آیات و روایات
• روايات صحيحى دلالت بر غير معتبر بودن يا عدم صدور أخبار مخالف قرآن دارند فلذا در برابر عموميت آيات، خبر واحد خاصى كه مخالف اطلاق يا عموميت آيات است، اساسا حجيت نداشته تا بخواهد مخصص آن قرار گيرد.
مرحوم آيت الله خوئى[1] مى فرمايند اولا شناسايى مخالفت داشتن روايات با قرآن إحاله به عرف گرديده و عرف بين عام و خاص مخالفتى نمى بيند بلكه از باب قرينة و ذى القرينة بين آن ها جمع مى نمايد. بنابراين مراد از مخالفت با قرآن، صرف مخالفت بدوى نبوده بلكه مخالفت به صورت تباين [2] يا حداكثر عموم و خصوص من وجه مى باشد كه ارتباطى به روايات خاص نخواهد داشت.
ثانيا اگر مخالف قرآن بودن حتى شامل رواياتى باشد كه نسبت آن با آيات عموم و خصوص مطلق است، همانا بايد روايات فراوانى كه حاوى تخصيص و تقييد آيات مباركات هستند را غير صادر از معصومين عليهم السلام بدانيم و حال آنكه چنين رواياتى مقطوع الصدور از أهل البيت عليهم السلام است.
ثالثا بسيارى از اين روايات در ذيل تعارض أخبار و باب مرجحات از ائمة عليهم السلام صادر شده و حضرت در فرض معارضه ى دو روايت، حكم به ترجيح و تقديم موافق كتاب و طرح مخالف كتاب نموده اند. از آنجا كه تعارض هميشه بين دو روايت معتبر و حجة شكل مى گيرد و روايت غير معتبر نمى تواند معارض روايت معتبر باشد، كشف مى شود كه صرف مخالفت يك روايت يا قرآن سبب بى اعتبارى آن نخواهد بود.
رابعا باتوجه به اینکه تمام آيات ناظر بر عبادات فقط در مقام اصل تشريع بوده و اطلاق و عمومى براى آن فرض نمى شود، خبر واحد خاص هيچ مخالفتى با آن نخواهد داشت تا نوبت به بى اعتبارى آن برسد. همچنين اگرچه اكثر آيات ناظر بر معاملات مطلق مى باشد الا اينكه تماميت مقدمات حكمة و اطلاق آن موقوف بر عدم وجود مايصلح للقرينية است و با در نظر گرفتن وجود خبر واحد خاص، لامحاله اطلاق آن زائل شده و آيات مقيّد خواهند شد حتى اگر تخصيص عمومات قرآن به خبر واحد نيز پذيرفته نشود.
مرحوم آيت الله خوئى[3] بر اساس جواب چهارم، كلام مرحوم آخوند[4] را كه فرموده اند اگر مخالفت با قرآن شامل رواياتى كه رابطه ى عموم و خصوص مطلق با آيات دارند نيز بشود همانا لازم مى آيد اكثر روايات واردة از معصومين عليهم السلام بى اعتبار باشد، ناتمام مى دانند و معتقدند حتى بر فرض شموليت مخالفت با قرآن نسبت به رابطه ى عموم و خصوص مطلق، اعتبار اكثر روايات مخدوش نخواهد بود زيرا اساسا آيات عموم يا اطلاقى ندارند تا روايت خاص يا مقيَّد مخالف آن بشمار آيد.
اشكال
به نظر مى رسد جواب اخير مرحوم آيت الله خوئى تمام نباشد زيرا اولا اگر عموميت و اطلاق آيات قرآن إنكار شود نوبت به جواز تخصيص قرآن به خبر واحد هم نخواهد رسيد و حال آنكه ايشان در صورت مسأله ى بحث، اصل تخصيص قرآن به خبر واحد را إجماعى و معتبر دانستند [5] . ثانيا ادعاى عدم وجود عام قرآنى كه ناظر بر عبادات يا معاملات باشد مطابق با واقع نمى باشد. ثالثا عدم تماميت مقدمات حكمة با در نظر گرفتن دليل خاص منفصل صرفا بنابر مبناى مرحوم شيخ انصارى و نائينى صحيح است كه عدم وجود مايصلح للقرينية را اعم از قرينة متصلة و منفصلة مى دانستند اما با توجه به مبناى آيت الله خوئى و اختصاص مايصلح للقرينية به قرائن متصل، اطلاقات قرآنى تمام خواهد بود. رابعا اگر احتمال وجود قرينة منفصلة را نيز مضرّ به انعقاد اطلاق بدانيم، همانا بايد تا عصر ظهور هيچ اطلاقى در شريعت وجود نداشته باشد و هو واضح البطلان.
فائدة
به جهت تنقيح بيشتر اين دليل و ابراز نظر دقيق نسبت به آن، به بررسى تفصيلى روايات مورد نظر مى پردازيم. مرحوم صدر مى فرمايند روايات عرضه ى أخبار به قرآن و طرح مخالف كتاب در حدّ استفاضة بوده و به سه دسته كلى قابل انقسام است :
• طائفه اول — رواياتى كه دلالت بر إنكار صدور خبر مخالف كتاب از أهل البيت عليهم السلام و تحاشى از آن دارند مانند :
⁃ وعنه عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن ابن فضال، عن علي بن عقبة، عن أيوب بن راشد، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف[6] .
⁃ وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، عن النضر بن سويد، عن يحيى الحلبي، عن أيوب بن الحر قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: كل شئ مردود إلى الكتاب والسنة، و كل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف. [7]
⁃ وعن محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان، عن ابن أبي عمير عن هشام بن الحكم وغيره، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: خطب النبي صلى الله عليه وآله بمنى فقال: أيها الناس! ما جاءكم عني يوافق كتاب الله فأنا قلته، وما جاءكم يخالف كتاب الله فلم أقله. [8]
⁃ روى عن النبي صلى الله عليه و آله انه قال: إذا جاءکم عنی حدیث، فاعرضوه على کتاب الله، فما وافق کتاب الله فاقبلوه، و ما خالفه فاضربوا به عرض الحائط[9] .
⁃ روى عن النبي صلى الله عليه و آله انه قال: اذا أتاکم عنّی حدیث فاعرضوه على کتاب الله و حجّة عقولکم فان وافقهما فاقبلوه و الّا فاضربوا به عرض الجدار. [10]
دو روايت اول صحيح السند است و دلالت بر بيهوده و باطل بودن حديث مخالف كتاب مى كنند. روايت سوم نيز اگرچه به سبب وجود محمد بن إسماعيل (تعارض جرح و تعديل دارد) ضعيف السند است اما از منظر مرحوم صدر[11] عنوان لم أقله دلالت بر برائت جستن امام عليه السلام از قول مخالف كتاب و إنكار صدور آن دارد. دو روايت اخير هم هرچند مرسلة هستند اما دلالت روشنى بر اين مضمون دارند.
نكته
١- بنابر دو روايت اول كه از حيث سند و دلالت نيز تمام بود، مطلق روايات غير موافق با قرآن زخرف و باطل مى باشد كه در نتيجه زخرف بودن روايات مخالف كتاب به طريق أولى خواهد بود. بر اين اساس مى توان ادعا نمود حتى رواياتى كه مضمون منفردى از آيات قرآن داشته و مؤيد قرآنى براى آن ها وجود ندارد (مانند تعداد ركعات صلاة) نيز به اعتبار سالبة به انتفاء موضوع مشمول عنوان عدم موافقت كتاب خواهند شد و بنابر مفاد اين أخبار، لازم الطرح مى باشند، لكن مرحوم صدر[12] معتقد است متفاهم عرفى از عنوان عدم موافقت كتاب خصوص سالبة به انتفاء محمول است و روايت سوم نيز مؤيد اين استظهار مى باشد.
لازم به ذکر است كه اگر عدم موافقت با قرآن را اعم از سالبة به انتفاء موضوع و محمول بدانيم، كلام مرحوم آخوند تصحيح و اشكال مرحوم آيت الله خوئى مردود مى شود زيرا حتى بر اساس عدم وجود عمومات و اطلاقات قرآنى، اكثر روايات موجود در كتب روايى حاوى مباحث و مسائلى هستند كه اثرى از آن در ظاهر آيات وجود ندارد و به اعتبار عموميت عنوان عدم موافقت كتاب، لازم الطرح خواهند بود.
٢- نسبت به مفاد اين دسته از أخبار دو احتمال وجود دارد :
• نفى صدور روايت مخالف كتاب به صورت جملة خبرية (كذب).
• نفى صدور روايت مخالف كتاب به صورت جملة انشائية (عدم حجيت).
بنابر احتمال اول، اين دسته از أخبار معارض با شهادة راوى ثقة به صدور روايت مخالف كتاب خواهد بود كه بايد به قوانين تعادل و تراجيح رجوع كرد، هرچند مرحوم صدر[13] ادعاى ترجيح روايات مخالف كتاب بر اساس جمع عرفى را ناتمام مى دانند و معتقدند روايات استنكار آبى از تخصيص است. اما بنابر احتمال دوم، اين دسته از أخبار معارض با ادله ى حجيت خبر واحد مى باشد و نتيجه ى آن تخصيص حجيت خبر واحد خواهد بود.