1400/01/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/عام و خاص /حجیت عام بعد فحص از مخصص-شمول خطابات شفاهى نسبت به غير مشافهين
جواب
مرحوم آيت الله خوئى مى فرمايند به نظر مى رسد اين ثمره تمام باشد زيرا اگرچه تمسك به اطلاق خطاب و دليل، نسبت به اوصاف مفارقى كه احتمال دخالت آن در ملاك حكم داده مى شود مانند علم و عدالت و فسق و… ممكن است و اشكال مرحوم آخوند وارد مى باشد ، اما نسبت به اوصاف ملازمى كه دخالت آن در ملاك حكم محتمل است مانند هاشمية و قرشية و… ممكن نيست و تمسك به اطلاق حكم متوقف بر قول به عدم انحصار خطابات به مشافهين خواهد بود و ثمره تمام مى باشد.
توضيح مطلب آنكه مولى در مقابل اوصافى كه مفارقى كه دخيل در غرض اوست، وظيفه بيان خواهد داشت و سكوت او مفهم عدم دخالت آن وصف در غرض مى باشد و با تمامية مقدمات حكمت و تمسك به اطلاق خطاب، تفاوتى بين شموليت خطابات نسبت به غير مشافهين و عدم آن وجود نخواهد داشت ؛ اما مولى در مقابل اوصاف ملازم و دخيل در غرض، موظف به بيان نمى باشد و مى تواند اعتماد به تلازم وصف نمايد بلكه عدم دخالت آن وصف در فرض نيازمند بيان خواهد بود و با ناتمام بودن مقدمات حكمت و عدم اطلاق خطاب، اشتراك احكام صرفا منوط به شموليت خطابات نسبت به غير مشافهين مى باشد.
با توجه به اينكه وصف حضور و معاصرت با پيامبر صلّ الله عليه وآله از اوصاف ملازم مى باشد، اطلاقى براى خطاب شكل نمى گيرد تا با تمسك بدان، وحدت صنف ثابت و اشتراك در احكام تمام باشد بلكه اثبات اشتراك غائبين و معدومین در عموماتى كه به مشافهين خطاب شده است فقط منوط به عدم انحصار خطاب به مشافهين مى باشد و ثمره تمام است.[1]
اشكال
به نظر مى رسد ايراد آيت الله خوئى به سبب خلاصه اى مى باشد كه مرحوم آخوند در پايان ارائه فرموده اند و الا مدعاى مرحوم آخوند در عبارت هاى قبل هم دقيقا همين نكته بود كه تمسك به اطلاق نسبت به اوصاف مفارق تمام و نسبت به اوصاف ملازم ناتمام مى باشد و با عدم تماميت اطلاق، اشتراك احكام صرفا از طريق شموليت غائبين و معدومین در خطابات شرعى ممكن خواهد بود. بنابراين هردو بزرگوار قائل به تفصيل هستند و اثبات وحدت صنف غير مشافهين با مخاطبين در اوصاف اجتماعى يا تاريخى اى كه مربوط به آن عصر بوده منوط به آن است كه احتمال دخالت آن اوصاف در غرض شارع داده شود يا خير. بديهى است كه با عدم احتمال دخالت (چه از اوصاف مفارق باشد و چه از اوصاف ملازم)، نفس اطلاق خطاب مثبِت وحدت صنف مى باشد و با جريان قاعده اشتراك، بحث خطابات لغو خواهد بود.
نكته
بعضى از قرائن عصرية و شرائط اجتماعى اگرچه دخالت در حكم دارند اما به سبب وضوح آن، مورد تقييد خطاب واقع نشده اند و راوى نيز به سبب عدم درك دخالت آن در ملاك حكم، در مقام نقل آن بر نيامده است و اين ويژگى در طول زمان موجب فهم نادرست يك كلام خواهد شد همچنان كه در يك روايت، وقتى راوى از اطلاق حديثى سؤال مى نمايد، امام عليه السلام با تأييد صدور آن، عدم بيان قيود آن را به سبب وضوح مى دانند[2] ، پس بنابراين فهم صحيح روايات در گرو بررسى شرائط و آداب و متداولات زمان صدور مى باشد.
لازم به ذکر است كه اين خصوصيت مانع اعتبار و حجيت رواياتى كه به صورت تعليمى از امام عليه السلام صادر شده است، نمى باشد زيرا در روايات تعليمى همهى مردم تا روز قیامت مقصود به افهام هستند و اگر قيد يا قرينه اى دخالت در حكم داشته باشد، حضرت موظف به تعليم و بيان خواهند بود.