1402/08/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصل برائة/برائة شرعی /استصحاب
اشکال دوم – مرحوم نائینی مدعی است که این استصحاب در نهایت اثبات میکند که جعلی نمیباشد، درحالی که تأمین از عقوبت (برائت شرعی) در گرو اثبات عدم مجعول است و از عدم جعل نمیتوان عدم مجعول را اثبات کرد مگر به اصل مثبت [1] (عدم مجعول لازمهی عقلی عدم جعل است). به عبارت دیگر همچنان که اصل جعل منشأ تأمین و تنجیز نیست، عدم جعل نیز چنین اثری نخواهد داشت و تأمین برآمده از عدم مجعول اگرچه مطلوب است لکن عدم مجعول حالت سابقه ندارد تا موضوع استصحاب واقع شود و عدم مجعول به صورت سالبه به انتفاء موضوع هم اثر تأمین ندارد.
جواب : نسبت به این ایراد جوابهای مختلفی داده شده است، مانند اینکه اولا جعل و مجعول صرفا تفاوت اعتباری دارند نه ماهوی (هر حکمی به نسبت مولی یا فاعل، جعل و به نسبت بنده یا قابل، مجعول خوانده میشود). ثانیا به تعبیر مرحوم صدر اساسا دو مرتبه به نام جعل و مجعول وجود ندارد تا تغایر آن مانع از جریان استصحاب باشد[2] . ثالثا مرتبهی مجعول با تحقق موضوع حکم در خارج شکل میگیرد که در حوزهی اختیارات شارع نیست، بلکه کار او صرفا جعل است؛ لکن عموم این جوابها با تعریف مرحوم نائینی از جعل و مجعول منطبق نمیباشد. از منظر مرحوم نائینی مرتبهی مجعول در عین اینکه فعل زائدی از مولی نیست، اما اتفاق زائدی بر اصل جعل است (در مرتبهی مجعول به متعلّق حکم اراده و کراهت فعلی مولی تعلّق میگیرد) و بدیهی است که تا اراده و کراهتی متوجه متعلّق تکلیفی نباشد، تأمین و تنجیز نسبت به او صورت نمیگیرد. جواب صحیح در برابر این اشکال، کلام مرحوم آیت الله خوئی است که میفرمایند نظیر آنچه که در بحث واجب استقبالی و معلّق گفته شده، جعل و ارادهی شارع نیز میتواند به یک موضوع با قیود و شرائطی تعلّق گیرد که در این صورت نفس جعل اقتضاء دارد که با تحقق آن موضوع و شرائط آن، جعل شارع تبدیل به مجعول شود و لذا صحیح نیست که مجعول را لازمهی عقلی جعل بدانیم بلکه در این صورت مجعول دقیقا همان جعل است و بدین جهت است که عمدهی فقهاء با استصحاب عدم نسخ، از بقاء جعل وجود مجعول را بدست میآورند و اشکال اصل مثبت بودن نکردهاند[3] (از منظر مرحوم آیت الله خوئی جعل و مجعول بالذات غیر قابل انفکاک است و جعل و مجعول بالعرض بسان ایجاد و وجود یک امر اعتباری و نسبی است که بدون دخالت مولی و با صرف تحقق موضوع، محقق میشود).
اشکال سوم – جناب آقای شهیدی میفرمایند که این استصحاب مبتنی بر آن است که جعل الهی را أزلی ندانیم و الا اگر جعل الهی همچون اراده یا علم ربوبی أزلی باشد، استصحاب عدم جعل معنا نخواهد داشت. بنابراین اگر حقیقت جعل را اعتبار محض ندانیم (خلافا لسید الخوئی)، باتوجه به اینکه روح تکلیف و تشریع و علم به مصالح و مفاسد از أزل وجود داشته است، عدم جعل حالت سابقه ندارد تا مجرای استصحاب باشد. [4]
اشکال چهارم – مرحوم آیت الله خوئی میفرمایند ممکن است گفته شود که استصحاب عدم جعل حرمت قبل از شریعت یا در اوان آن، معارض با استصحاب عدم جعل إباحة قبل از شریعت یا در اوان آن است. به عبارت دیگر باتوجه به اینکه هیچ واقعهای بعد از شریعت خالی از حکم نیست، در حال حاضر علم إجمالی به جعل یکی از احکام خمسة داریم و استصحاب عدم جعل در اطراف این علم إجمالی قابل جریان نخواهد بود.
جواب : مرحوم آیت الله خوئی معتقدند که این اشکال وارد نیست زیرا جریان استصحاب عدم جعل حرمت و استصحاب عدم جعل إباحة در اطراف چنین علم إجمالیای محذوری ندارد چرا که منجر به مخالفت عملی با تکلیف الزامی نمیشود و مکلف لامحاله یا فاعل است و یا تارک، بلکه صرف عدم اثبات تکلیف الزامی نافی عقوبت خواهد بود هرچند که إباحة نیز به خصوصه ثابت نشود[5] ؛ لکن برخی معتقدند همین که علم إجمالی وجود دارد معدوم بودن یکی از احکام خمسة نقض شده است، دلیل استصحاب و لاتنقض شامل اطراف این علم إجمالی نخواهد بود.