1402/08/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الاصول العملیة/اصل برائة /برائة شرعی - حدیث حجب
از منظر مرحوم صدر بهترین دلیلی که بر برائت شرعی وجود دارد و از حیث سند و دلالت تام است، حدیث حجب میباشد که مضمون آن بدین شرح است :
وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَا حَجَبَ اَللَّهُ عِلْمَهُ عَنِ اَلْعِبَادِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ.[1]
این روایت دلالت دارد هر حکمی که خداوند آن را پوشیده داشته و به مکلف نرسیده، از عهدهی مکلف برداشته شده است و این مضمون همان برائت شرعی در شبهات حکمیة است.
باتوجه به اینکه در این روایت حجاب به خدای سبحان إسناد داده شده است، این روایت فقط رافع مسئولیت مکلف در قبال آن قسم از تکالیفی خواهد بود که خداوند آن را به مصلحتی مخفی داشته و از اعلان و ابلاغ آن اباء نموده است و شامل احکامی که ابلاغ گردیده اما به سبب ظلم ظالمین و طاغیان به مکلف واصل نشده، نخواهد بود. به عبارت دیگر این روایت ناظر به خصوص احکامی است که خداوند از بیان آن سکوت نموده (مانند روایت سکوت[2] )، نه احکامی که پس از ابلاغ الهی زائل شده و حجاب آن مستند به پروردگار نیست.
مرحوم آیت الله خوئی میفرمایند حتی نسبت به شبهات حکمیة نیز محجوب بودن تکلیف مستند به ذات اقدس الهی است زیرا خداوند میتوانست از طرق دیگری همچون ظهور امام غائب عجل الله فرجه و ابلاغ ایشان یا الهام به آحاد مردم[3] ، تکالیف خود را ابلاغ نماید تا دستخوش ظلم ظالمین هم واقع نشود، اما با این حال از چنین کاری اباء داشته است و لذا مجهول بودن احکام نزد مکلفین را میتوان به خداوند نسبت داد.[4]
مرحوم صدر نیز میفرماید که حجاب در این روایت از جهت شارع بودن به خداوند اضافه نشده است بلکه از حیث خالق بودن به ذات ربوی اضافه شده و شکی نیست که خالق این عالم قادر است همچنان که حفاظت از قرآن تا روز قیامت را برعهده گرفته است [5] ، از تکالیف الزامی خود نیز مراقبت مینمود و به صورت تکوینی مانع از ضایع شدن احکام به سبب ظلم ظالمین میگشت. بنابراین حتی در فرض عدم وصول احکام به بندگان نیز، محجوب بودن منسوب به پروردگار خواهد بود.[6]
به نظر میرسد دلالت این روایت بر برائت شرعی مخدوش باشد، زیرا اولا این روایت به جهت مجهول بودن ابیالحسن زکریا بن یحیی، ضعیف السند است، و ثانیا اگرچه به جهت قادر بودن خداوند به محافظت از احکام یا بیان آن به شیوهی دیگر، میتوان عدم وصول احکام را نیز به ایشان نسبت داد، لکن ظهور روایت در همان احکامی است که خداوند ابتداءً از بیان و ابلاغ آن خودداری نموده است. مضافا به اینکه هیچ تفکیکی بین جنبهی خالقیت و جنبهی شارعیت و قانونگذاری خدای سبحان وجود ندارد و حتی تعبیر مولی نسبت به ایشان نیز ناظر بر مولویت تکوینی است نه مولویت شرعی.
یکی دیگر از روایاتی که برای اثبات برائت شرعی بدان تمسک شده، روایتی معروف به حدیث حلیّة است که به چند مضمون در تراث روایی شیعه وجود دارد و آن به شرح ذیل است:
۱- روایت مسعدة بن صدقة : وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: كُلُّ شَيْءٍ هُوَ لَكَ حَلاَلٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ مِنْ قِبَلِ نَفْسِكَ وَ ذَلِكَ مِثْلُ اَلثَّوْبِ يَكُونُ عَلَيْكَ قَدِ اِشْتَرَيْتَهُ وَ هُوَ سَرِقَةٌ أَوِ اَلْمَمْلُوكِ عِنْدَكَ وَ لَعَلَّهُ حُرٌّ قَدْ بَاعَ نَفْسَهُ أَوْ خُدِعَ فَبِيعَ قَهْراً أَوِ اِمْرَأَةٍ تَحْتَكَ وَ هِيَ أُخْتُكَ أَوْ رَضِيعَتُكَ وَ اَلْأَشْيَاءُ كُلُّهَا عَلَى هَذَا حَتَّى يَسْتَبِينَ لَكَ غَيْرُ ذَلِكَ أَوْ تَقُومَ بِهِ اَلْبَيِّنَةُ. [7]
۲- روایت اول عبدالله بن سلیمان : مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ (أَبِي أَيُّوبَ) عَنْ عَبْدِاَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْجُبُنِّ، فَقَالَ: لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ طَعَامٍ يُعْجِبُنِي ثُمَّ أَعْطَى اَلْغُلاَمَ دِرْهَماً فَقَالَ يَا غُلاَمُ اِبْتَعْ لَنَا جُبُنّاً ثُمَّ دَعَا بِالْغَدَاءِ فَتَغَدَّيْنَا مَعَهُ فَأُتِيَ بِالْجُبُنِّ فَأَكَلَ وَ أَكَلْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ اَلْغَدَاءِ قُلْتُ مَا تَقُولُ فِي اَلْجُبُنِّ، قَالَ: أَ وَ لَمْ تَرَنِي آكُلُهُ، قُلْتُ: بَلَى وَ لَكِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْكَ، فَقَالَ: سَأُخْبِرُكَ عَنِ اَلْجُبُنِّ وَ غَيْرِهِ، كُلُّ مَا كَانَ فِيهِ حَلاَلٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَكَ حَلاَلٌ حَتَّى تَعْرِفَ اَلْحَرَامَ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ.[8]
۳- روایت دوم عبدالله بن سلیمان : وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ اَلنَّهْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْوَلِيدِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِاَللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي اَلْجُبُنِّ، قَالَ: كُلُّ شَيْءٍ لَكَ حَلاَلٌ حَتَّى يَجِيئَكَ شَاهِدَانِ يَشْهَدَانِ أَنَّ فِيهِ مَيْتَةً. [9]
۴- روایت معاویة بن عمّار : وَ عَنِ اَلْيَقْطِينِيِّ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ اَلْجُبُنِّ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: إِنَّهُ لَطَعَامٌ يُعْجِبُنِي فَسَأُخْبِرُكَ عَنِ اَلْجُبُنِّ وَ غَيْرِهِ، كُلُّ شَيْءٍ فِيهِ اَلْحَلاَلُ وَ اَلْحَرَامُ فَهُوَ لَكَ حَلاَلٌ حَتَّى تَعْرِفَ اَلْحَرَامَ فَتَدَعَهُ بِعَيْنِهِ. [10]
۵- روایت عبدالله بن سنان : مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: كُلُّ شَيْءٍ فِيهِ حَلاَلٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَكَ حَلاَلٌ أَبَداً حَتَّى تَعْرِفَ اَلْحَرَامَ مِنْهُ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ.[11]
۶- روایت امالی : وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ، عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي غُنْدَرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ، قَالَ: اَلْأَشْيَاءُ مُطْلَقَةٌ مَا لَمْ يَرِدْ عَلَيْكَ أَمْرٌ وَ نَهْيٌ، وَ كُلُّ شَيْءٍ فِيهِ حَلاَلٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَكَ حَلاَلٌ أَبَداً، مَا لَمْ تَعْرِفِ اَلْحَرَامَ مِنْهُ فَتَدَعَهُ. [12]