1402/02/31
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و الأمارات/مباحث ظن /دایره حجيت خبر واحد
در پایان باید یادآور شد باتوجه به اینکه فقهاء عموما اگر سند روایتی را تمام بدانند، به بررسی دلالی آن میپردازند، از عدم تعرّض مشهور به یک روایت میتوان این چنین نتیجه گرفت که إعراض اصحاب به جهت سند روایت بوده است نه دلالت، و إعراض اصحاب از دلالت نیاز به تصریح خواهد داشت.
تنبیه ششم - اگرچه عموم اصولیین حجیت تعبدی خبر واحد را پذیرفتهاند اما این حجیت را مربوط به خبر واحدی دانستهاند که متضمن حکم شرعی باشد و الا معتبر بودن خبر ثقه در موضوعات احکام شرعی محل خلاف واقع شده است.
مرحوم شیخ انصاری به طبع مشهور فقهاء، منکر حجیت خبر واحد در موضوعات است و از همین رو استدلال به آیهی نبأ برای حجیت خبر واحد را نیز تمام نمیداند زیرا مورد نزول این آیه، ارتداد بنی مصطلق است که از موضوعات احکام شرعی میباشد و مفهوم داشتن این آیه و دلالت آن بر حجیت خبر واحد، موجب خروج شأن نزول از مفاد آیه خواهد بود[1] . در مقابل، آیت الله خوئی از جملهی کسانی است که خبر واحد در موضوعات را معتبر میدانند (مانند مرحوم صاحب حدائق). برای اثبات حجیت خبر ثقه در موضوعات چند دلیل اقامه شده است که به بررسی آنها میپردازیم:
دلیل اول : سیرهی عقلائیه
مرحوم آیت الله خوئی میفرمایند عمده دلیل حجیت تعبدی خبر واحد، سیرهی عقلائیه است و سلوک عملی عقلاء بر تبعیت از خبر ثقه بیش از آنکه در احکام و قوانین باشد، در موضوعات وجود دارد و از این رو تفاوتی در حجیت خبر ثقه بین حکم و موضوع وجود ندارد[2] .
اشکال
به کلام مرحوم آیت الله خوئی اشکال شده است که اگرچه اصل وجود چنین سیرهای در موضوعات غیر قابل انکار است و عقلاء در موضوعات نیز به خبر ثقه اعتماد میکنند، اما از شارع مقدس نسبت به خصوص حجیت خبر ثقه در موضوعات ردع و منع رسیده است که سبب بیاعتباری خبر واحد در این حوزه میشود. برای اثبات ردع از این سیره به چند روایت تمسک شده است:
روایت اول : وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: كُلُّ شَيْءٍ هُوَ لَكَ حَلاَلٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ مِنْ قِبَلِ نَفْسِكَ وَ ذَلِكَ مِثْلُ اَلثَّوْبِ يَكُونُ عَلَيْكَ قَدِ اِشْتَرَيْتَهُ وَ هُوَ سَرِقَةٌ أَوِ اَلْمَمْلُوكِ عِنْدَكَ وَ لَعَلَّهُ حُرٌّ قَدْ بَاعَ نَفْسَهُ أَوْ خُدِعَ فَبِيعَ قَهْراً أَوِ اِمْرَأَةٍ تَحْتَكَ وَ هِيَ أُخْتُكَ أَوْ رَضِيعَتُكَ وَ اَلْأَشْيَاءُ كُلُّهَا عَلَى هَذَا حَتَّى يَسْتَبِينَ لَكَ غَيْرُ ذَلِكَ أَوْ تَقُومَ بِهِ اَلْبَيِّنَةُ.[3]
این روایت به قرینهی کلمهی بعینه، ناظر به شبهات موضوعیه است و به دو صورت دلالت بر بیاعتباری خبر ثقه در موضوعات دارد:
1. مرحوم آیت الله حکیم میفرمایند اطلاقِ مفهومِ غایت دلالت دارد که خبر ثقه در موضوعات معتبر نیست، زیرا بنابر منطوق این روایت در شبهات موضوعیه فقط علم (یستبین) یا خبر دو عادل (بینة) میتواند وضعیت اشیا و موضوعات را تغییر دهد. بنابراین اگر خبر ثقه هم در این زمینه مفید میبود حتما امام علیه السلام متذکر آن میشدند.[4]
2. اگر خبر ثقه در اثبات موضوعات احکام معتبر باشد، دائر مدار کردن اثبات موضوع بر بینة لغو خواهد بود زیرا بینة متشکّل از خبر دو عادل است درحالی که خبر عادل اول موجب اثبات موضوع شده و خبر عادل دوم بیفایده است.
جوابها
جواب اول - مرحوم آیت الله خوئی نسبت به رادعیت این آیه میفرماید:
• این روایت به جهت مسعدة بن صدقة ضعیف السند است و تبعا نمیتواند رادع سیرهی عقلائیه باشد. [5]
• واژهی بینة نه حقیقت شرعیه است و نه حقیقت متشرعه بلکه در کتاب و سنت به همان معنای لغوی خود استعمال شده است که به معنای حجت و دلیل معتبر میباشد و بدیهی است که خبر ثقه هم میتواند مصداق آن باشد (بینة به معنای دو شاهد عادل در کلام فقهاء آمده است).
جواب دوم - مرحوم صدر نیز میفرمایند با توجه به اینکه این روایت از امام صادق علیه السلام رسیده و رادعیت آن نسبت به حجیت خبر ثقه در موضوعات، سنداً و دلالتاً مشکوک است، درحالی که عدم وجود رادع از بعثت نبوی تا عصر امام صادق علیه السلام یقینی است، براساس استصحاب عدم رادعیت، این سیره کماکان معتبر خواهد بود. اگر گفته شود با وجود ضیاع بخش زیادی از تراث روایی و عدم وصول آن به ما، یقین به عدم وجود رادع در اعصار سابق بر امام صادق علیه السلام وجود ندارد تا استصحاب شود ؛ باید گفت از عموماتی مانند آیهی شریفهی {وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ} أعراف ۱۹۹، بدست میآید که پیامبر صلی الله علیه و آله در ابتدای بعثت، همهی رفتارهای عقلائی و متداول را امضاء نموده و در تدریج رفتارهای نادرست آن را ردع نمودهاند و از این رو حالت سابقهی هر سیرهی عقلائیهای بر عدم ردع و امضاء است و اثبات ردع نیاز به دلیل دارد. همچنین از آنجا که لسان این عمومات متناسب با بیان حکم واقعی است، نمیتوان ادعا کرد که سکوت ابتدایی شریعت در برابر رفتارهای عملی عقلاء، صرفا یک حکم ظاهری و موقت و به اقتضای آن عصر بوده و حاکی از امضاء و رضایت نمیباشد.[6]
اشکال
به نظر میرسد هیچ یک از جوابهای مرحوم آیت الله خوئی در عدم رادعیت این روایت تمام نباشد زیرا اولا مرحوم آیت الله خوئی نهایتا مسعدة بن صدقة را براساس وجود او در اسانید تفسیر علی بن ابراهیم قمی، توثیق نمودهاند، و ثانیا حجیت سیره عقلائیه و کاشفیت آن از سنت بدان جهت متوقف بر عدم ردع است که عدم ردع کاشف از امضای معصوم باشد درحالی که با بودن یک روایت ضعیف السند و محتمل الصدور که احتمال رادعیت دارد، نمیتوان امضاء و رضایت شارع را کشف کرد[7] . ثالثا بسیار بعید است که تا عصر صادقین علیهما السلام کلمهی بیّنة به معنای اصطلاحی خود درنیامده باشد، خصوصا اینکه متعلّق آن در این روایت، ماده قیام است و قیام بیّنة ظهور در شهادت عدلین دارد.