1401/10/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و الأمارات/مباحث ظن /حجيت ظواهر
براساس مدعای مرحوم صدر احتمال وجود قرینهی منفصله مانع از جریان اصالة الظهور نخواهد بود و تمسک به اصالة الظهور در مثل این موارد، متوقف بر جریان اصل عدم قرینه پیش از آن نمیباشد ؛ لکن از آنجا که حتی احتمال وجود قرینهی متصله مانع از احراز ظهور تصدیقی (أولی) و مراد استعمالی متکلم میشود، طبیعتا جریان اصالة الظهور منوط بر نفی وجود قرینهی متصلهی محتمله با تمسک به اصل عدم قرینه خواهد بود. جریان اصل عدم قرینه نسبت به قرائن متصله و کیفیت جریان آن نیز در گرو منشأ احتمال وجود قرینهی متصله میباشد[1] . توضیح مطلب آنکه وجود قرینهی متصله از سه جهت محتمل خواهد بود:
• غفلت — در صورتی که منشأ احتمال وجود قرینهی متصله در کلام، غفلت گوینده از بیان یا شنونده از نقل باشد، باید در ابتدا آن غفلت احتمالی را با اصل عدم غفلت منتفی نموده تا سپس اصل عدم قرینه جاری گردد.
• ضیاع — در صورتی که منشأ احتمال وجود قرینهی متصله در کلام، نابود شدن و ازبین رفتن ذیل کلام باشد، اصل عدم قرینه جاری نخواهد بود.
اگر گفته شود که بر این اساس در غالب روایات اصل عدم قرینه و بالتبع اصالة الظهور جاری نخواهد بود زیرا قطعا بخش زیادی از روایات در طول قرنها ضایع گردیده و ازبین رفته است و با وجود آن احتمال وجود قرائن متصله هرگز منتفی نیست، همچنان که تقطیع روایات یا نقل به معنا نیز مسلم است و این رویکرد علی القاعده باید موجب انفکاک کلام از برخی قرائن متصلهی خود گشته باشد ؛ مرحوم صدر میفرمایند که لازمهی وثاقت و ضابطیت روات آن است که آنان باید به نقل تمام قرائنی که در فهم کلام ائمه علیهم السلام دخالت دارد، بپردازند و لذا نقل آنان، شهادت سلبی بر وجود قرینهی متصله و گواهی بر عدم وجود آن خواهد داشت و از این رو مانعی از جریان اصالة الظهور وجود ندارد. مرحوم آیت الله خوئی نیز در جواب این اشکال میفرمایند همین که هر یک از روات احتمال غفلت و وجود قرینهی متصله در کلام شیخ خود را که مشافه او بوده است، با اصل عدم غفلت و عدم قرینه نفی نماید، احتمال وجود قرینهی متصله در کلام امام علیه السلام منتفی میگردد و اصالة الظهور جاری میشود. [2]
به بیان دیگر اگرچه اصل احتمال وجود قرینهی متصله در کلام امام علیه السلام منتفی نیست لکن این احتمال براساس یک اصل عقلائی بی اعتبار است و آن اصل عبارت از آن است که عقلاء با صرف احتمال غفلت گوینده از نصب قرینهی متصله یا احتمال تضییع آن، دست از ظهور کلام و استناد آن به متکلم برنمیدارند.
• اقتضاء عصر — در صورتی که منشأ احتمال وجود قرینهی متصله در کلام، وجود ارتکازات و اقتضائات و فرهنگ عمومی حاکم بر آن روزگار باشد که در عین اینکه براساس آن انتقال مفاهیم و تفهیم و تفهّم صورت میگیرد اما گوینده و شنونده التفاتی به وجود آن ندارند و بالتبع راوی نیز در صدد نقل آن برنمیآید، اصل عدم غفلت و عدم قرینه نسبت به آن جاری نخواهد شد و نقل راوی شهادت سلبی نسبت به آن ندارد.
اگر گفته شود که احتمال عقلائی وجود چنین قرائنی در روایات منتفی نيست و بر این اساس باید ظهور هیچ یک از روایات معتبر نباشد ؛ باید گفت که اولا اگر ثابت شود که مردم عصرهای آینده هم مقصود به افهام ائمه علیهم السلام بودهاند و حضرات علم به نقل روایات و استناد به ظواهر آن در قرون متمادی داشتهاند، طبیتا باید کلام خود را به گونهای بیان بفرمایند که انتقال مفاهیم از الفاظ و ظاهر آن به درستی صورت گیرد و اتکاء به قرائن حالی و حاکم بر عصر صدور ننمایند. ثانیا اگرچه بعید نیست براساس شواهد و قرائن، ادعا شود که ائمه علیهم السلام فقط برای مشافهین خود به ایراد سخن میپرداختهاند اما این رویکرد صرفا مربوط به روایات استفتائی و شخصی است که راوی برای حلّ مسألهی شرعی خود اقدام به طرح مسأله و سؤال از امام علیه السلام مینماید، و نسبت به روایات تعلیمی که امام علیه السلام در صدد تعلیم حکم الله به عباد الله هستند، جاری نخواهد بود و غالب میراث روایی شیعی، تعلیمی است[3] .
ثالثا باتوجه به روایات فراوانی که راوی به ذکر فضاء حاکم و شرائط مجلس امام علیه السلام و کیفیت سؤال خود و سایر اوصاف و مقارناتی که حتی در نگاه بدوی مرتبط به شیوهی تفهیم و تفهّم نیست (مانند کیفیت نشستن یا معرفی افراد حاضر در مجلس)، میپردازد، میتوان ادعا کرد که اگر قرینهی از سنخ مرتکزات و فرهنگ عمومی جامعه نیز دخالت در فهم کلام امام علیه السلام میداشت، راوی ثقه و ضابط قطعا متحمل ذکر آن میگشت پس ظاهر حال و سکوت راوی به منزلهی شهادت سلبی نسبت به این نوع قرائن نیز خواهد بود.
رابعا یکی از شئون اهل البیت علیهم السلام، رسیدگی به روایات پیشین و پالایش و تصفیه و اعتبارسنجی آن بوده است پس اگر خللی در نقل یا فهم روات وجود میداشت، حتما متذکر آن میشدند و در مقام تصحیح آن برمیآمدند، همچنان که در روایات فراوانی امام علیه السلام در مقام استفسار و تدقیق مقصود راوی از سؤال برآمدهاند که این عکس العمل نه به جهت عدم علم امام به مقصود راوی بلکه به جهت تصریح دقیق موضوع حکم و شفافیت آن برای دیگران بوده است.
خامسا وجود دوازده امام در یک بازهی زمانی ۲۵۰ ساله، آن هم در جغرافیای مختلف و فرهنگهای متعدد (حجاز و کوفه و بغداد و خراسان و سامرا)، احتمال عدم توجه اهل البیت علیهم السلام به این نوع تأثیرات کلامی و تحولات عصری و تغییر بسترهای فهم معانی را منتفی میکند.
نکته
به نظر میرسد برای شناسایی حقیقت اصالة الظهور لازم است به تفاوت بین آن و سایر اصول لفظی و نسبت آنها نیز پرداخته شود.
مرحوم صدر میفرمایند که اصول لفظی عقلائی بر چند قسم است[4] :
• اصول عدمی (مانند اصل عدم تخصیص و اصل عدم تقیید و اصل عدم مجاز و اصل عدم قرینه) — برخی از اصولیین معتقدند که اصول عدمی ترجمان همان اصول وجودی است و مفاد مستقلی ندارد (مثلا اصل عدم مجاز ناظر بر همان اصالة الحقیقه است و یا اصل عدم تخصیص و تقیید همان اصالة العموم و الاطلاق میباشند).
• اصول وجودی:
◦ اصول وجودی ناظر بر ظهور تصدیقی أولی و مراد استعمالی (مانند اصالة الحقیقة).
◦ اصول وجودی ناظر بر ظهور تصدیقی ثانی و مراد جدی (مانند اصالة الظهور و اصالة العموم و اصالة الاطلاق).
شکی نیست که اصالة الظهور غیر از اصالة الحقیقة است زیرا اصالة الظهور برای شناسایی مراد جدی گوینده بکار میرود درحالی که اصالة الحقیقة برای شناسایی مراد استعمالی گوینده جاری میشود[5] ، اما نسبت به توحید با متعدد بودن اصالة الظهور و اصل عدم قرینه و رابطهی آن دو، اختلاف نظر وجود دارد.