1401/09/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و الأمارات/مباحث ظن /حجيت عرف
سوم – مرحوم صدر معتقد است که اگرچه قیام یک سیرهی متشرعهی معتبر، نهایتا دلالت بر جواز بالمعنی الاعم مفادش دارد (عدم ردع امام علیه السلام نهایتا دلالت بر ترک واجب یا ارتکاب حرام نبودن سیرهی متشرعه است همچنان که احتمال دارد اصل جواز یک رفتار از امام علیه السلام تلقی شده باشد)، ولی در دو صورت حکم شرعی بیش از جواز قابل استکشاف است. آن دو مورد عبارتند از[1] :
• سیرهی متشرعهای که با ارتکاز متشرعه همراه باشد — اگر وحدت رویهی متشرعه همراه با یک ذهنیت باشد و شرائط اعتبار آن سلوک عملی تمام باشد، اعتبار آن سیره به معنای تأیید آن ذهنیت خواهد بود و براساس آن ارتکاز، حکم شرعی بیش از جواز قابل کشف است (مانند قیام سیرهی متشرعه بر عتبهبوسی با ذهنیت استحباب آن، که این رفتار نه تنها بر جواز بلکه بر رجحان شرعی آن دلالت خواهد داشت) [2] . علت توسعهی مدلول در مثل این موارد آن است که با توجه به اینکه معصومین علیه السلام گاهی به جهت عدم سوء برداشت و شکل گیری ذهنیتهای غلط، اقدام به عمل مکروه مینمودند و یا عمل مستحب را ترک میکردند، سکوتشان در برابر مثل این سیرهای که همراه با ارتکاز شکل گرفته است، دلالت بر صحت آن ارتکاز خواهد داشت.
• سیرهی متشرعهای که برخلاف طبع و عادت منعقد شده باشد — هرگاه عملی مخالف با طبع و عادت تبدیل به سلوک عملی در میان متشرعه شود، بدست میآید که آن عمل نه تنها جائز بلکه حداقل رجحان داشته است و الا صرف جواز یک عمل با توجه به مخالفش با طبع و عادت نباید تبدیل به سیره و التزام متشرعه میشد (مانند مواظبت بر غسل جمعه در حالی که عادتا غسل نمودن در آن روزگار خلاف عادت و همراه با مشقت بوده است).
لازم به ذکر از آنجا که براساس کنکاش روایات و سیرهی رفتاری اهل البیت علیهم السلام بدست میآید مدل تربیتی آنان، عدم تفکیک اعمال واجب و از مستحب یا حرام از مکروه بوده است (همچنان که اهل سنت امروزه نیست این چنین عمل میکنند و گویا تفکیک بین رحجان لزومی و غیر لزومی محصول فتاوای فقهاء میباشد که عملا منجر به دینداری بدون اخلاق و تربیت جامعهی شرعی حداقلی گردیده است)، صرف التزام متشرعه بر یک عمل یا ترک آن، دلالت بر وجوب یا حرام بودن آن عمل نخواهد داشت.
باید توجه داشت که محدودهی دلالت سیرهی عقلاء و مقدار استکشاف حکم شرعی از آن نیز بستگی به مفاد آن سیره دارد، یعنی هرکجا که عقلاء حقّی شناسایی نمودهاند و سیرهی آنها بر وجود یک حقّ قائم باشد، جنبهی لزومی خواهد داشت و یک حکم لزومی شرعی کشف میشود اما اگر سیرهی عقلاء تنها بر تداوم یک کنش و استمرار یک رفتار قائم باشد، حکمی بیش از جواز بالمعنی الاعم از آن قابل استکشاف نخواهد بود زیرا عقلاء اساسا غیر از حقوق، تکلیف و وظیفهای شناسایی نمیکنند.
بحث سوم – عرف
مقصود از عرف، آن رفتار یا حتی ذهنیتی است که در میان عموم مردم یا گروهی از آنان با صرف نظر از مذهب و عقیدهی شان شیوع و رواج دارد و از چند جهت با سیرهی عقلاء متمایز است:
• سیرهی عقلاء از جهت زمان و مکان شمولیت و گستردگی دارد و فراگیر است اما عرف به لحاظ زمان و مکان یا حتی تابعیت و ملیت و نژاد از توسعهی کمتری برخوردار است.
• سیرهی عقلاء بر یک رفتار پرتکرار اطلاق میشود اما عرف از تکرار شوندگی کمتری برخوردار است.
• سیرهی عقلاء حاکی از ثبات و استمرار یک رفتار است اما عرف از تداوم و پایداری کمتری برخوردار است و تغییر پذیری سریعتری دارد.
عرف گاهی اختصاص به طیف و گروه خاصی دارد که از آن به عرف خاص تعبیر میشود (مانند عرف طلبهها)، اما گاهی به نسبت آن از شمولیت بیشتری برخوردار است و اختصاص به صنف خاصی ندارد که از آن به عرف عام تعبیر میشود (مانند عرف غربیها). تمام سلائق و عادات و رسوم و حتی ذهنیتهای جمعی مختلف نیز از مصادیق عرف میباشند که به حسب منطقه و شرائط زیستبومی و... متفاوت و متنوع گردیدهاند، بلکه برخی معتقدند زشت و زیبا هم اساسا یک مقولهی ذهنی (نه عینی و واقعی) است و به حسب اختلاف عرفها، متفاوت و متغییر میباشد، هرچند که ممکن است تمام مردم و عرفها بر زشت یا زیبا بودن یک شئ اتفاق نظر داشته باشند.
لازم به ذکر است که عرف اگرچه ممکن است براساس مناشئ عقلی یا فطری شکل گیرد اما نگاه حداقلی به آن منشأ دارد و از این رو به صورت مختلف بروز و ظهور پیدا میکند درحالی که سیرهی عقلاء براساس نگاه حداکثری به مناشئ عقلی واقع میشود و بدین سبب یکپارچه و یکسان مشاهده خواهد شد.