1401/09/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و الأمارات/مباحث ظن /حجيت ارتکاز عقلائيه
بنابر مطالب فوق واضح شد که برای معتبر بودن سیرههای مستحدث و نوظهور نیازی به اثبات معاصرت آنها نیست بلکه صرف سکوت شارع و عدم ثبوت ردع از ناحیهی معصومین علیهم السلام برای اعتبار آنها کافیست، لکن سایر اصولیین برای اثبات اعتبار سیرههای مستحدث به ادلهای تمسک نمودهاند که کاشف از امضاء سیرههای عقلائیه است و طبیعتا با بودن دلیل امضائی نوبت تمسک به سکوت شارع نخواهد رسید.
از منظر اصولیین سیرههای نو ظهور غالبا از دو حال خارج نیست:
• سیرههایی که متضمن وجود عقد و یا یک نهاد حقوقی جدیدی در میان عقلاء است (مانند عقد بیمه و تایم شرینگ) — امضاء این دسته از سیرههای مستحدث به وسیلهی عمومات و اطلاقات شرعی در حوزهی معاملات مانند {أَوْفُوا بِالْعُقُودِ}و{أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ}، کشف میشود.
• سیرههایی که متضمن وجود حقّی در میان عقلاء است (مانند حقّ تألیف یا ضمان کاهش فاحش ارزش اوراق نقدی) — از آنجا که هرنوع سلب حقّ مصداق ظلم است، امضاء این دسته از سیرههای مستحدث به وسیلهی تمام ادلهای که دلالت بر حرمت ظلم یا ضرر رساندن به غیر میکند یا منع از ظلم و اضرار مینماید، کشف میشود. [1]
اشکال
هیچ یک از این ادلهی شرعی وافی برای کشف امضاء شارع نسبت به سیرههای مستحدث نیست زیرا:
• اولا آیهی شریفهی {أَوْفُوا بِالْعُقُودِ} همچنان که احتمال دارد ناظر بر عقود عقلائی و عرفی باشد، محتمل است ناظر بر خصوص عقود شرعی (حقیقت شرعیه) باشد که در این صورت عقود مستحدث عقلائی نمیتواند مشمول وجوب وفاء قرار گیرد. مضافا به اینکه این آیه حتی اگر ناظر بر جمیع عقود عقلائی باشد، تمسک به آن برای امضاء سیرههای مستحدث در صورتی تمام است که وجوب وفاء به عقد به صورت قضییه حقیقه باشد (کما ادعی السید الخوئی[2] ) و الا اگر به صورت قضیهی خارجیه (عقود موجود نزد عقلاء در زمان صدور آیه) باشد، شامل هر عقد جدیدی نخواهد بود. اللهم الا أن یقال که اگرچه این آیه به صورت قضیهی خارجیه و ناظر بر عالم خارج است اما شارع باتوجه به توسعهی علم خود، تمام عقودی که در آینده نیز به وجود خواهد آمد، را هم مدّ نظر خود در این قضیه قرار داده است، لکن این احتمال برخلاف ظهور این آیه میباشد (کما ادعی السید الصدر).[3]
• ثانیا آیهی شریفه {أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ} نیز باید به صورت قضیهی حقیقیه و ناظر بر بیعهای عقلائی باشد (نه قضیهی خارجیه یا حقیقت شرعیه) تا استدلال بدان جهت امضاء سیرههای مستحدث تمام باشد.
• ثالثا نسبت به ادلهی نافی ضرر و اضرار به غیر نیز ثبوتا سه احتمال ضرر عقلی و عقلائی و شرعی وجود دارد که تمسک به آن برای کشف امضاء سیرههای مستحدث، فقط بنابر در دو احتمال اول تمام است.
• رابعا در صورتی که به اصل وجود عمومات مفید حرمت ظلم خدشه نشود[4] (برخلاف مرحوم صدر که اصل وجود چنین دلیل شرعیای را محل تردید میداند[5] )، نسبت به مفاد این سنخ از ادله، ثبوتا سه احتمال وجود دارد[6] :
◦ ظلم واقعی (تکوینی) و عقلی، حرام است — در این صورت اگرچه عقلاء کاشف از ظلم و موضوع حرمت خواهند بود اما باتوجه به اینکه ممکن است کشف آنها ناقص باشد، شارع میتواند به تعیین مصادیق ظلم بپردازد و تشخیص عقلاء را پالایش نماید (بعضی از ظلمهای عقلائی، واقعا ظلم نیست مانند تصرف در اموال کافر حربی، همچنان که بعضی از ظلمهای شرعی را عقلاء ظلم نمیدانند مانند شرک).
◦ ظلم شرعی حرام است — در این صورت موضوع حرمت، مصادیق از ظلم است که شارع آنها را ظلم دانسته است، نه هرآنچه عقلاء آن را ظلم میدانند.
◦ ظلم عقلائی حرام است — در این صورت هر چیزی که عقلاء آن را ظلم میدانند (إنشاء ظلم کردهاند نه إخبار ظلم)، موضوع حرمت تکلیفی قرار گرفته است یا حکم شارع ارشاد به همان حکم عقلاء خواهد بود. باتوجه به وجود احکام شرعی فراوانی که عقلاء آن را ظلم میدانند (مانند دو برابر بودن سهم الارث مرد و دیهی او)، عدهای از فقهاء این احتمال را متنفی دانستهاند، لکن به نظر میرسد این گونه احکام به منزلهی تخصیص ظلم عقلائی و محدود نمودن آن باشد و ضرری به این احتمال نمیرساند (احکام عقلی تخصیص بردار نیست نه احکام عقلائی).
بدیهی است که اگر موضوع ادلهی حرمت ظلم، ظلم عقلائی یا عقلی باشد، برای امضاء سیرههای عقلائیه قائم به حق میتوان بدان تمسک نمود و بالطبع انکار همهی حقوقی که عقلاء به تأسیس و إنشاء آن پرداختهاند یا از آن خبر دادهاند، ممنوع خواهد بود ؛ اما اگر موضوع آن ظلم شرعی باشد، هیچ نظارتی بر سیرههای عقلائی و حقوقی که عقلاء آن را شناسایی نمودهاند، نخواهد داشت.