1401/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و الأمارات/مباحث ظن /حجيت سيره عقلائيه
برخلاف سیرههای عقلائیهای که قائم بر موضوع حکم شرعی است، سیرههای عقلائیهی قائم بر حکم شرعی احتیاج به امضاء و اثبات اعتبار خواهند داشت (این چنین سیرهی عقلائیهای اگر در مباحث اصولی وجود داشته باشد، عموما قائم بر حکم ظاهری و اگر در مباحث فقهی موجود باشد، عموما قائم بر حکم واقعی خواهد بود).
برخی از معاصرین اثبات اعتبار این قسم از سیره و جواز انتساب حکم قائم آن به شریعت را از سه طریق ممکن دانستهاند. آن سه راه عبارت است از[1] :
1. صحت آن سیرهی عقلائیه و عدم خطأی عقلاء کشف شود — برای احراز صحت سیره و مطابقت آن با واقع، چند مسیر وجود دارد:
2. مستحیل بودن خطأ نمودن این حجم از عقلاء — یعنی کشف شود که منشأ سیرهی عقلائیه، عقل بوده و آن سیره مطابق با حکم عقل است که طبیعتا در چنین صورتی براساس حجیت ذاتی عقل، سلوک عملی برآمده از آن نیز معتبر خواهد بود (غیر از مطابقت سیره با حکم عقلی، راه دیگری برای سنجش صحت و سقم سیره وجود ندارد). توضیح مطلب آنکه هرگاه جمعیت فراوانی از عقلاء که مشتمل بر حکماء و علماء و دانشمندان و متقین و پرهیزگاران هستند، در عین تفاوت در مذهب و نژاد و ملیت و اقلیم و فرهنگ و... اتفاق عمل بر یک سبک رفتاری دارند، استبعاد میشود که آن سلوک عملی ناشی از حساب احتمالات باشد و احتمال خلاف واقع بودن آن نزدیک صفر میرسد، بلکه نوعا قطع یا نهایتا اطمینان حاصل میشود که آن رفتار ناشی از عقل و مطابق با واقع میباشد[2] . به طور مثال اگر تمام عقلاء عالم از زمان های گذشته تا به امروز با وجود افراد نابغه و پرهیزکار و... همگی یک سیره مشترکی داشته باشند، به گونه ای که احتمال خلاف واقع بودن این سیره را منتفی بدانیم، کشف می کنیم که این شیوه و روش حتما صحیح است و سعادت دنیا و آخرت در آن وجود دارد.
اگر گفته شود که در موارد قیام چنین سیرهای، همان حکم عقل که منشأ سیره است باید مستند حکم قرار بگیرد نه سلوک عملی برآمده از آن پس وجود چنین سیرهای و ادعای اعتبار آن لغو خواهد بود ؛ باید گفت این چنین حکم عقلی از سنخ عقل بدیهی نیست که بدون در نظر گرفتن سیره، تصدیق آن ضروری باشد، بلکه پس از قیام سیره و بررسی و تحلیل آن است که چنین حکم عقلی کشف میشود. بنابراین معتبر بودن این قسم از سیرهها بدان معناست که مطابق با واقع بوده و میتوان از طریق آن به حکم عقل پی برد و براساس آن حکم عقلی، استنباط حکم شرعی نمود.
لازم به ذکر است میتوان ادعا نمود که اگر تداوم و کثرت یک سیرهی عقلائی از دیرباز و در میان عقلاء متنوع حتی ناشی از فطرت یا جبلّت انسانها هم باشد، باز هم کشف میشود که چنین سیرهای صحیح است (مانند لزوم دفع ضرر محتمل که اساسا ممکن است برآمده از فطرت یا جبلّت باشد و لذا حتی حیوانات هم در برابر ضرر محتمل، عکسالعمل متناسب نشان میدهند و انسانها نیز قبل از دفع ضرر محتمل، تعقل نمیکنند).
اشکال
این دلیل اخص از مدعاست و صرفا میتواند اعتباربخش آن دسته از سیرههایی باشد که در تمام دیار و روزگار و در عین تنوع عقلاء وجود داشته و احتمال نشأت گرفتن آن از عواطف و غرائز و سلائق منتفی شود و عقل نیز به تنهایی نتواند نکتهی آن رفتار را درک نماید، درحالی که اولا چنین سیرههایی بسیار انگشت شمار است و اساسا معلومات ما نسبت به پیشینیان و رفتار آنان محدود میباشد و ثانیا در فرض وجود چنین سیرههایی هم غالبا عقل به تنهایی، اساس آن سلوک را قبل از تحقق سیره درک مینماید. [3]
3. نشأت گرفتن سیرهی عقلاء از یک سبب معتبر — یعنی از سیرهی عقلائیه در حجم گسترده و مقیاسی بالا کشف میشود که حتما سبب آن، فطرت و اسباب واقعنما (مانند تعالیم انبیاء) بوده و در نتیجه از این طریق، معرفت به مطابقت آن سیره با واقع حاصل میگردد (مانند سیرهی قائم بر لزوم وفای به عهد که امر مسلم عقلائی و پایه نظم کنونی جهانی است[4] و نیاز به اثبات شرعی آن نداریم)، زیرا اتفاق همهی عقلاء بر یک سلوک عملی نمیتواند بدون منشأ معتبری باشد و الا این رویه با عاقل بودن آنها منافات دارد.