1401/03/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث قطع/احکام قطع /وجوب موافقت التزاميه
• نظر حضرت آقاى شهيدى — ايشان معتقدند موافقت التزامى تصديق به واقعى و حقيقى بودن احكام اسلام و دستورات شريعت است و شامل احكام غير الزامى نيز مى شود. اساس اين تصديق يك فعل اختيارى نفسانى است نه انفعال در برابر واقعيات و حقائق يا خصوص التزام عملى زيرا التزام عملى شامل غير مسائل الزامى نمى شود، علاوه بر اینکه دليلى بر وجوب آن وجود ندارد. [1]
اشكال
به نظر مى رسد تصديق تمام آنچه پيامبر صلّى الله علیه و آله آورده است چيزى جز تصديق به صادر شدن آن مفاهيم از پرودگار متعال و واقعى بودن آنها نباشد و لذا اين تعريف نفس تعريف مرحوم صدر بوده و مفيد مقصود نخواهد بود. مضافا به اينكه ظاهرا ايشان بين نتيجه ى بحث (لزوم موافقة إلتزامية) و موضوع بحث خلط كرده اند و بر اساس نتيجه بدنبال شناسايى موضوع مسأله بوده اند.
• نظر مرحوم امام خمينى — ايشان معتقدند موافقت التزامى نفس قطع و باور و علم است و اعتقاد و عقد القلب ملازم با يقين و جزم بوده و قابل تفكيك نخواهد بود و جحد در إزاء قطع صرفا زبانى و ظاهرى مى باشد.[2]
اشكال
به نظر مى رسد اين نظريه لوازمى دارد كه پذيرش آن را سخت مى كند مانند اينكه اولا لازمه ى اين تعريف آن است ايمان همانند علم، يك امر انفعال و نتيجه مواجهه به واقعيت باشد و طبعا امور انفعالى قابل امر و نهى نيستند در حالى كه قرآن مكرر امر به ايمان نموده است. ثانيا اعتقاد از طريق ظنون معتبر (مانند خبر واحد) حتى اگر صحيح و معتبر باشد اما نبايد ايمان به حساب آيد. ثالثا اكثر مخالفين و معاندين و حتى مشركين كه قطع و يقين به حقانيت ذات مقدس پروردگار و أنبياء ايشان و مفاهيم الهى داشته اند، مؤمن محسوب شوند. اللهم إلا أن يقال كه ايمان اقرار زبانى يا التزام عملى مى باشد.
• نظر مختار در مسأله — به نظر مى رسد موافقت التزامى همان التزامى عملى و تعهد و تصميم نفسانى به اطاعت باشد و بديهى است كه شامل احكام غير الزامى نمى شود (در موارد غير الزامى، عملى مطالبه نشده است تا التزام به آن معنا داشته باشد) برخلاف التزام قلبى و تصديق نفسانى كه اعم از أوامر الزامى و غير الزامى خواهد بود.
اصل مسأله
بعد از تعريف موافقت التزامى بايد در دو مقام بحث شود :
مقام اول - آيا موافقت التزامى واجب است يا خير؟
اساسا نسبت به منشاء وجوب موافقت التزامى دو احتمال وجود دارد :
١- وجوب عقلى داشته باشد، يعنى عقل حكم كند همچنان كه موافقت عملى تكاليف مولى و اطاعت از او واجب است، موافقت التزامى و قلبى آن دستورات منجّز شده و فعلى شارع نيز لازم است — عقلاء تصديق نمى كنند كه عقل چنين حكمى نسبت به أوامر مولى دارد بلكه صرف امتثال عملى را كافى و مبرئ ذمة عبد مى داند.
٢- وجوب شرعى داشته باشد، يعنى بعضى از ادله ى شرعى دلالت بر وجوب موافقت التزامى نمايد[3] — آن دسته از ادله ى شرعى نهايتا ظهور در حرمت تشريع و التزام به حكم غير متيقن دارند و يا دلالت بر آن مى كنند كه التزام قلبى و موافقت التزامى از مراتب أعلى ايمان است اما هيچ دليل صريحى بر وجوب موافقت التزامى وجود ندارد.[4]