99/10/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره «بقره»/ تفسیر آیه 84/-
تذکر اخلاقی: انواع روزه
قال مولینا و مقتدینا امیرالمؤمنین الإمام علی بن ابیطالب (ع): «صَوْمُ الْقَلْبِ خَيْرٌ مِنْ صِيَامِ اللِّسَانِ وَ صَوْمُ اللِّسَانِ خَيْرٌ مِنْ صِيَامِ الْبَطْنِ، صَابِرُوا أَنْفُسَكُمْ عَلَى فِعْلِ الطَّاعَاتِ وَ صُونُوهَا عَنْ دَنَسِ السَّيِّئَاتِ تَجِدُوا حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ»[1] .
مولا امیرالمؤمنین امام علی (ع) در روایت مذکور، فرموده است که روزه قلب از روزه زبان بهتر است و روزه زبان از روزه شکم بهتر است، نفس خود را در انجام طاعات و بندگی خداوند متعال شکیبا بار آورید و نفس خود از آلودگی گناهان محفوظ بدارید تا شیرینی ایمان را بیابید.
از روایت مذکور، استفاده میشود که روزه سه گونه است؛ روزه قلب، روزه زبان و روزه شکم و روزه قلب از روزه زبان بهتر است و روزه زبان أفضل از روزه شکم است. گاهی ممکن است که کسی از نظر زبانی روزهدار باشد و بر زبانش هر چیزی را جاری نکند، یعنی دروغ نگوید، غیبت نکند، تهمت نزند، ناسزا نگوید ولی قلب او روزه نباشد، لکن فضیلت روزه زبانی از روزه قلبی کمتر است و گاهی ممکن است که کسی از نظر شکم روزه باشد و چیزی نخورد و نیاشامد، ولی زبانش روزه نباشد، لکن فضیلت روزه شکم از روزه زبان کمتر است، بنابراین أفضل این است که قلب انسان علاوه بر زبان و شکمش روزه باشد.
امام علی (ع) در ادامه روایت فرموده است که نفس خود را در انجام طاعت خدا تمرین دهید تا شکیبا باشد و با انجام عبادت و مناجات و انجام فرامین الهی احساس خستگی و کسلی نکند، پس انسان باید خود را بر انجام طاعت الهی تمرین دهد تا عادت کند و از انجام طاعت الهی احساس خستگی نکند و با کسلی و بیحالی طاعات خدا را به جا نیاورد، اگر انسان تمرین کند و شیرینی طاعت الهی را به خود بچشاند از مناجات با خدا در نیمههای شب و از بیدار شدن برای نماز صبح احساس خستگی نمیکند. متأسفانه خیلی از انسانها تا نیمههای شب بیدار و به تماشای تلویزیون مینشینند و صبح نمازشان قضا میشود و این به خاطر این است که خود را به انجام طاعت الهی عادت ندادهاند.
همچنین، انسان باید نفس خود را از آلوده شدن به گناهان مختلف و رنگارنگی که در جامعه موج میزند، محافظت کند. در جامعه کنونی از هر جهت، فضا برای گناه کردن آماده است و انسان، موجودی است که اگر با گناه مواجه شود، کنترل خود را از دست میدهد و ممکن است که به گناه آلوده شود لذا باید خود را از آلوده شدن به گناه محافظت کند تا در منجلاب گناه گرفتار نشود.
روایت مذکور به دو مرحله از مراحل صبر که صبر بر طاعت و صبر بر معصیت است، اشاره دارد. در روایات دیگر علاوه بر صبر بر طاعت و صبر بر معصیت به صبر بر مصیبت نیز اشاره شده است؛ «الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ»[2] .
امام علی (ع) در ذیل روایت مذکور، فرموده است که اگر انسان روزه قلبی، روزه زبانی و روزه شکم داشته باشد، خودش را بر انجام طاعت الهی عادت بدهد و خود را از آلوده شدن به گناه و معصیت محافظت کند، شیرینی ایمان را خواهد یافت.
ادامه تفسیر آیه 84: ﴿وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ لاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾[3] ؛ و هنگامى را كه از شما پيمان گرفتيم كه خون هم را نريزيد و يكديگر را از سرزمين خود، بيرون نكنيد، سپس شما اقرار كرديد (و بر اين پيمان) گواه بوديد.
عرض شد که میثاقی که در آیه مذکور، به آن اشاره شده است، میثاق سلبی است. یکی از میثاقهای سلبی که خداوند متعال از انسان گرفته است این است که خون یکدیگر را نریزند.
همانگونه که در جلسه گذشته اشاره شد، استفاده از ضمیر «کم» در آیه مذکو «لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ لاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ»، حاکی از این است که خداوند میخواهد انسانها را در عالم دنیا به وحدت فرا بخواند و به انسانها بفهماند که شما از هم جدا نیستید، بنابراین، اگر دیگری را به قتل رساندی مثل این است که خودت را کشتهای.
گفته شده است که علاوه بر معنایی که در رابطه با میثاق خداوند متعال در آیه مذکور، ذکر شد که عبارت بود از اینکه از ریختن خون دیگران خودداری کنید و احترام خون دیگران را نگاه دارید، معنای دیگری نیز متصور است و آن، اینکه منظور از کلام خداوند متعال که فرموده است: ﴿لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ﴾ این است که رفتاری از شما سرنزند که باعث شود که حرمت خون و جان شما از بین برود و مستحق مجازات قتل بشوید.
خداوند متعال، در ادامه فرموده است که یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید. معنای ظاهر آیه این است که خودتان را از سرزمینتان بیرون نکنید، لکن منظور این است که دیگران را از سرزمینشان بیرون نکنید و اکثر مفسرین گفتهاند که خداوند متعال در این آیه، دیگران را مثل خود انسان فرض کرده است و لذا از تعبیر «انفسکم» استفاده کرده است و فرموده است که خودتان را از سرزمینتان بیرون نکنید، یعنی اخراج دیگران از سرزمینشان مثل این است که خودتان را بیرون کردهاید. پس خداوند متعال از آواره کردن دیگران که به منزله آواره کردن خود است، نهی کرده است. تفسیر دیگر نیز، همانگونه که به آن اشاره شد این است که کاری نکنید که سبب شود که به خاطر آن کار شما را مجازات کنند و در نتیجه شما را از سرزمینتان اخراج کنند.
نکته قابل توجه این است که انسان فطرتاً به ماندن در وطن علاقه دارد، یعنی علاقه دارد که در مکانی که در آن متولد شده است و رشد کرده و بزرگ شده است و دوران خوش کودکی را در آن مکان سپری کرده است، بماند و در همان مکان زندگی کند، پس طبیعت انسان اقتضا دارد که در وطن خودش بماند و زندگی کند و اگر به مکان دیگری مهاجرت میکند، به خاطر عللی از جمله شغل، تحصیل و امثال آن است. اساساً یکی از دغدغههای زندگی انسان که از گذشته همیشه مطرح بوده است و امروز نیز برخی از افراد سودجو از آن برای پیشبرد مقاصد و اهداف شوم خود بهره میبرند این است که حس ناسیونالیستی افراد را تحریک کردهاند، یعنی با همه مزایایی که در دوستی و علاقه نسبت به وطن وجود دارد، عدهای گاهی این حس را پتکی میکنند که بر سر دیگران بکوبند، یعنی آنها را تا مرز وطنپرستی و آن حس ناسیونالیستی قوی پیش میبرند که اگر گاهی بین اسلام و وطنپرستی آنها مشکلی پیش بیاید حاضرند که خیلی راحت از اسلام دست بکشند. در دنیای امروزی حس ناسیونالیستی، برای عدهای به اهرم فشار تبدیل شده است تا جایی که وقتی میخواهند بعضی حکومتهای اسلامی را در منگنه قرار دهند تا جلو نگاههای باز آنها را بگیرند این حس را در افراد تحریک میکنند تا به تقابل با دین برخیزند، کما اینکه در فتنه سال88، عدهای شعارِ «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» را فریاد زدند و با امثال این شعار، در صدد ایجاد تقابل بین نگاه اسلامی [که خداوند فرموده است: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...﴾[4] ؛ همه مؤمنین برادرند.] و نگاه غیر اسلامی و وطنپرستی بودند تا مردم را به این بهانه از دین و اسلام جدا کنند.
نظر اسلام در رابطه با علاقه به وطن چیست؟ آیا از نظر اسلام بین علاقه به وطن و دین مغایرت وجود دارد و اسلام نظر سلبی نسبت به علاقه به وطن دارد یا اینگونه نیست؟
پاسخ این است که اسلام معیار مشخصی برای علاقه به وطن تعیین کرده است که اگر از آن معیار تجاوز شود، از نظر اسلام مردود است و آن، این است که وطندوستی و علاقه به وطن، دین و اعتقادات انسان را تحت تأثیر قرار ندهد و باعث سستی اعتقادات او نگردد. پس انسان باید مواظب باشد که وطندوستی و عشق به وطن باعث نشود که دیگران برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود از او سوءاستفاده کنند و از این طریق اعتقاداتش را از او بگیرند. البته در این رابطه افراط و تفریطهایی وجود دارد، بعضی در زمینه وطندوستی افراط میکنند و کلاً اسلام را کنار میگذارند و آنچه برای آنها مهم است، مرزهای جغرافیایی همان سرزمینی است که در آن متولد شده و رشد پیدا کردهاند، عدهای دیگر نیز راه تفریط را در پیش گرفته و عشق به وطن را به کلی کنار میگذارند و فقط بر مسأله اسلام تکیه میکنند ولی به نظر میرسد که بهتر این است که انسان حدّ وسط را در پیش گیرد و آن، اینکه هم نسبت به وطن و زادگاهش علاقهمند باشد و نسبت به آن بیتفاوت نباشد و هم مواظب باشد که حبّ و علاقه به وطن باعث نشود که ارزشهای دینی را کنار بگذارد و فقط دم از وطنپرستی بزند.
توضیح بیشتر در رابطه با اینکه آیا دلبستگی انسان به وطن، مطابق با معیارهای شریعت است یا مطابق با معیارهای شریعت نیست، انشاءالله، در جلسه آینده بیان خواهد شد.