99/08/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:تفسیر سوره «بقره»/ تفسیر آیه 83/-
تذکر اخلاقی: قرار دادن چهار چیز در چهار چیز از جانب خداوند متعال
قال رسول الله (ص): «انَّ اللهَ تعالی وَضَعَ اربعاً فی اربعٍ؛ برکةُ العلمِ فی تعظیمِ الاستاذِ وَ بقاءُ الایمانِ فی تعظیمِ الله وَ لذةُ العیش فی بِرّ الوالدَین وَ النَّجاة مِنَ النّار فِی تَرک ایذاءِ الخَلق»[1] .
رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، فرموده است که خداوند متعال چهار چیز را در چهار چیز قرار داده است؛ برکت علم را در تعظیم و احترام گذاشتن به استاد قرار داده است، بقاء ایمان را در تعظیم خداوند قرار داده است، لذت زندگی را در احسان و نیکی به پدر و مادر قرار داده است و نجات از آتش جهنم را در ترک آزار و اذیت خلق قرار داده است.
طبق روایت مذکور، خداوند متعال چهار چیز را در چهار چیز قرار داده است؛
مورد اول، این است که برکت علم و دانش در تعظیم و احترام گذاشتن به استاد است.
خیلی از افراد، سالیان متمادی درس میخوانند و در محضر اساتید مختلف به علمآموزی میپردازند ولی گویا علمی که آموختهاند برکت ندارد و احساس میکنند که دستشان خالی است یا اگر احیاناً به ظاهر دستشان پر است، علمی که آموختهاند خاصیت لازم را برای آنها ندارد و آن علم، علمی نیست که خودشان و جامعه از آن استفاده کنند و اندوختههای آنها فقط یک سلسه اصطلاحات، بیشتر نیست و آن عملی که امام علی (ع) فرموده است: «زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُه»[2] ، نیست. چنین انسانی به عنوان یک مدرس نمیتواند ظهور پیدا کند، آثار علمی مفید ندارد و از آنچه که لازمه تعلم و فراگیری علم است، بیبهره است و این نشانه بیبرکتی علمی است که آموخته است. علم با برکت، علمی است که انسان به وسیله آن، هم بتواند به اصلاح خودش بپردازد و هم آن علم در اصلاح جامعه نقشآفرینی داشته باشد. رسول اکرم (ص) فرموده است که علما به چند دسته تقسیم میشوند؛ دسته اول، کسانی هستند که هم خود و هم جامعه از علمشان استفاده میکنند، دسته دوم، کسانی هستند که خودشان از علم خود استفاده میکنند، ولی جامعه از علم آنها بیبهره است، دسته سوم، کسانی هستند که جامعه از علم آنها بهرهمند میشوند ولی خودشان از علمی که آموختهاند، بیبهرهاند و دسته چهارم، کسانی هستند که نه خودشان و نه جامعه از آن علم بهرهای نمیبرند.
سؤال این است که انسان چه کار کند که علمی که میآموزد برکت داشته باشد؟ چه کند که آن علم که امام صادق (ع) فرموده است: «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء»[3] ، برای او نورانیت بیاورد؟ علم فقط با درس خواندن، محقق نمیشود، ولی اگر بنا شد که انسان درس بخواند باید یک سلسه آدابی را رعایت کند که آن آداب کمک میکند که علم انسان دارای برکت باشد.
حضرت رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، فرموده است که اگر میخواهید که علمی که میآموزید برکت داشته باشد باید استاد خود را تعظیم و تکریم کنید و حرمت او را نگه دارید. بنابراین، انسان باید سعی کند که احترام استاد خود را نگاه دارد و از گفتار و رفتاری که آزردگی استاد را به دنبال دارد، بپرهیزد. در حالات خیلی از افراد مشاهده میشود که حقیقتاً در برابر استاد خود، خاشع و خاضع بودهاند و در سایه این تواضع و خشوع، مقاماتی را کسب کردهاند. یکی از رمز و رازهایی که بعضی از افراد پلههای ترقی را طی کردهاند این بوده است که حریم استاد را حفظ کردهاند و سعی کردهاند که رضایت استاد را جلب کنند. البته مقصود واقعی از استادی که باید مورد تکریم و تعظیم قرار گیرد، استادی است که خودش به کمالات علمی و اخلاقی آراسته باشد؛ هرچند که شایسته است که تا زمانی که شخص در درس استادی حاضر میشود، حرمت او را نگه دارد، گرچه ممکن است که استفاده وافی و کافی را از آن استاد نبرد.
مورد دوم، این است که بقاء ایمان در تعظیم خداوند است.
اگر انسان بخواهد که ایمانش محفوظ باشد باید خداوند را تعظیم کند. چه بسا ایمان انسان در طول زندگی تحت تأثیر حوادث قرار گیرد و تغییر کند، بسیاری از افراد بودهاند که در برههای از زندگی خود مؤمن و متدیّن بودهاند و بعداً ایمانشان را از دست دادهاند و باورهای اعتقادی آنها عوض شده است. از روایت مذکور، استفاده میشود که دلیل عدم ثبات ایمان در بعضی از افراد، عدم رعایت حق الهی است. بنابراین، اگر کسی میخواهد که ایمانش دوام داشته باشد و باقی بماند باید خداوند متعال را تعظیم کند و تعظیم خدا با عمل به دستورات خداوند متعال و عمل بر طبق بایدها و نبایدهایی است که از جانب خداوند متعال معین شده است. علمای واقعی اینگونهاند که پیوسته در برابر خداوند متعال خشوع و خضوع دارند. خداوند متعال فرموده است: ﴿...إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ...﴾[4] . پس کسی که از ایمان واقعی برخوردار است غیرِ را خدا را در مقابل خداوند متعال به حساب نمیآورد و اگر غیر از خدا را دوست میدارد نیز به خاطر خداوند است که او را دوست میدارد. روزی پیامبر اکرم (ص) از نوجوانی سؤال کرد که پدرت را بیشتر دوست داری یا من را بیشتر دوست داری؟ آن نوجوان عرض کرد که شما را بیشتر دوست دارم، آن حضرت (ص) فرمود که مادرت را بیشتر دوست داری یا من را بیشتر دوست داری؟ آن نوجوان عرض کرد که شما را بیشتر دوست دارم، آن حضرت (ص) در آخر پرسید که خدا را بیشتر دوست داری یا من را بیشتر دوست داری؟ آن نوجوان عرض کرد که من شما را به خاطر خدا دوست میدارم.
پس، اگر کارهای انسان در مسیر تعظیم الهی قرار بگیرد و واجبات و فرائض را که خداوند متعال دستور داده است، انجام بدهد و محرماتی را که خداوند متعال از آنها نهی کرده است، کنار بگذارد و حتیالمقدور به مستحبات عمل کند و مکروهات را ترک کند، ایمانش دوام خواهد داشت. در اصول غیر از اطاعات و عصیان، تجرّی و انقیاد نیز مطرح شده است، تجرّی به این معنی است که انسان به خودش جرأت میدهد که در مقابل خداوند متعال دست به کاری بزند، هرچند که آن اقدام در واقع گناه نباشد، مثل اینکه لیوانی که مایعی در آن قرار دارد را به نیّت اینکه مشروب است، بنوشد، هرچند که در واقع آب باشد و انقیاد این است که انسان به خاطر انجام دستور الهی امری را انجام میدهد که یقین به صدور آن امر از جانب خداوند متعال ندارد و به صرف احتمال، آن را امتثال میکند. یکی از مواردی که نشان دهنده اوج تعظیم الهی است، انقیاد است، یعنی در هر موردی که انسان احتمال بدهد که دستوری از جانب خداوند متعال صادر شده است، آن دستور را اطاعت میکند و امتثال میکند، هرچند که یقین به آن ندارد، لکن همین که احتمال میدهد که رضایت الهی در انجام آن امر است، آن را انجام میدهد. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فرموده است: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم»[5] ؛ خداوند متعال در جان و دل انسانهای با تقوا بزرگ و غیر خداوند در دیدگانشان کوچک است.
مورد سوم، این است که لذت زندگی در نیکی به پدر و مادر است.
کسانی که میخواهند که طعم شیرین زندگی را بچشند باید به پدر و مادر خود نیکی کنند و رضایت آنان را جلب کنند، چرا که رضایت و خوشنودی پدر و مادر، رضایت و خوشنودی خداوند متعال است و نارضایتی پدر و مادر، نارضایتی خداوند است. خیلی از افراد در زندگی خود دچار مشکل میشوند و هر چقدر تلاش میکنند و زحمت میکشند، مشکلاتشان برطرف نمیشود و همه اینها به خاطر این است که پدر و مادر از آنها ناراضی بودهاند. در بعضی از موارد وقتی به علما رجوع شده است، علما فرمودهاند که رضایت پدر و مادر را جلب کنید تا مشکلاتتان برطرف شود.
مورد چهارم، این است که نجات از آتش جهنم در ترک آزار و اذیت خلق است.
بعضی از اذیت کردن دیگران خوششان میآید، مثلاً همسایه، همسایه را اذیت میکند و از آن لذت میبرد، اگر انسان میخواهد که از آتشی که با قهر الهی برافروخته شده است، نجات پیدا کند باید از اذیت کردن خلق بپرهیزد. مقصود از «خلق» یک معنای عامی است که شامل همه موجودات عالم هستی میشود و هرچند واژه «خلق» در انسان ظهور دارد، لکن همه موجودات را شامل میشود. در احوالات مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی (ره) آمده است که ایشان به مغازه سبزی فروشی رفت و مقداری سبزی خرید، وقتی میخواست سبزیها را تمیز کند، مورچههایی را روی سبزیها مشاهده کرد، ایشان سبزیها را برداشت و به مغازه برگشت و گفت که این مورچهها از خانه و آشیانه خود دور شدهاند و لذا آنها را برگرداندم تا مورچهها از سبزیها جدا شوند و به لانه خود بروند. پس، انسان باید توجه داشته باشد که از اذیت خلق خدا، حتی غیر انسان، خودداری کند.
ادامه تفسیر آیه83: ﴿وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ ذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ﴾[6] ؛ و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد که نماز را برپا داريد و زكات بدهيد، سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمى سرپيچى كرديد و (از وفاى به پيمان خود) روىگردان شديد.
عناوینی که در آیه مذکور، آمدهاند، عمدتاً به صورت جمع آمدهاند، «بالوالدین، الیتامی و المساکین» به صورت جمع آمدهاند، اما عنوان «ذیالقربی» به صورت مفرد آمده است، سؤال این است که دلیل این امر چیست؟
پاسخ این است که منظور، جنس «ذیالقربی» است که همه خویشاوندان را شامل میشود، پس درست است که لفظ «ذیالقربی» مفرد است، لکن جنس «ذیالقربی» همه نزدیکان و خویشان را شامل میشود و در آیه مذکور نیز جنس «ذیالقربی» مورد نظر است و شاید دلیل مفرد آمدن «ذیالقربی» این باشد که همه بستگان نزدیک به منزله عضو واحد میباشند لذا انسان باید در رعایت احترام نسبت به بندگان این نکته را رعایت کند که هیچ گونه تشطّط و تفرقی در بستگان انسان راه ندارد و انسان نباید با بعضی خوب و با بعضی دیگر بد برخورد کند. پس مفرد آمدن لفظ «ذیالقربی» به خاطر تفهیم اهمیت انسجام فامیلی است، بنابراین، «ذیالقربی» یک مجموعه به هم پیوستهاند و لزوم حفظ وحدت و وفاق خانوادگی مورد عنایت خداوند متعال بوده است و به همین خاطر «ذیالقربی» به صورت مفرد آمده است.
نکته دیگر، این است که ظاهر آیه مذکور، این است که دو عنوان «یتیم» و «مسکین» به نحو مطلق و با صرف نظر از قید ایمان، مورد نظرند و موضوع برای حکم احسان قرار گرفتهاند، گرچه مسلّم است که یتیم و مسکینِ مؤمن بر غیر مؤمن ترجیح دارند، لکن تعبیری که در آیه مذکور، آمده است، عام است و یتیم و مسکینِ غیر مؤمن را نیز شامل میشود. محقق حلی (ره) و صاحب شرایع (ره) در بحث وقف گفتهاند که وقف بر ذمّی [که در پناه اسلام زندگی میکند ولی مسلمان نیست،] جایز است، هرچند که وقف برای مؤمنین بهتر است، لکن جواز وقف برای ذمّی به خاطر این است که خداوند متعال خواسته است که توسعه بدهد. صاحب شرایع (ره) گفته است که انسان میتواند مال خود را برای تغذیه یا اسکان یهودی و یتیم و بیسرپرست وقف کند زیرا اگر چه که وقف، امری عبادی است و باید از مصادیق ذیالقربی باشد، لکن این به این معنا نیست که موقوفعلیه نیز باید متعبِّد و متقرِّب به خداوند باشد، بلکه تقرب و تعبدِ واقف به یک امر قربی برای صحت وقف کفایت میکند. پس کمک به فقیر یهودی و نصرانی که مسلمان نیستند، جایز است، کما اینکه سیره اهل بیت (ع) این بوده است که به غیر مسلمانان نیز کمک میکردهاند و وقتی از طرف بعضی از افراد مورد اعتراض واقع میشدند که با اینکه اینها مسلمان نیستند، چرا به آنها کمک میکنید؟ میفرمودند که اگر مسلمان بودند که کمک به آنها واجب بود. امام علی (ع) به مالک اشتر فرموده است: «إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْق»[7] ؛ مردم دو دستهاند؛ یا برادران دینی تو میباشند و یا اینکه همانند تو انسان میباشند [و لذا مانند یک حیوان درنده از آنها سوء استفاده نکن].
در ادامه آیه مورد بحث [آیه 83 بقره]، خداوند متعال فرموده است که به مردم نيكو سخن بگوييد.
در رابطه با واژه «حسناً» دو احتمال وجود دارد؛ احتمال اول، اینکه ممکن است که «حُسناً» مصدر باشد که در این صورت کاربرد آن، نشان دهنده اوج مبالغه در نیکو و پسندیده بودن سخن است، یعنی سخن بسیار پسندیده بگو. احتمال دوم، اینکه ممکن است که «حسناً» صفت مشبهه بر وزن «فُعل»، مانند «حُلو»؛ به معنای شیرینی و «مُر»؛ به معنای تلخی، باشد. پس «حسناً» ممکن است صفت مشبه باشد که در این صورت، موصوف آن «قولاً» است که محذوف است، یعنی با مردم با نیکویی سخن بگویید.
نحوه ارتباط دستور به نیکو سخن گفتن با مردم با دستورات قبلی (نیکی به پدر و مادر، احسان به ذیالقربی، ایتام و مساکین) این است که ذهن انسانها در احسان به والدین، خویشاوندان، ایتام و مساکین فقط به جنبه مالیِ احسان معطوف است و ممکن است که عدهای گمان کنند که به دلیل نداشتن تمکن مالی باید خود را از خدمت به افراد مذکور در آیه، معاف بدانند. از دستور به نیکو سخن گفتن با مردم که بعد از این عناوین آمده است، فهمیده میشود که لازم نیست که حتماً از جنبه مالی به افراد مذکور، کمک شود، بلکه اگر کسی تمکّن مالی نداشت، میتواند با احترام به آنان و با نیکو سخن گفتن با آنان، احسان را در حق آنان تمام کند، چرا که گاهی ممکن است که انسان از نظر مادی به کسی کمک کند ولی این کمک با لحن مناسب نباشد که این کمک هیچ ارزشی ندارد و گاهی ممکن است که انسان تمکّن مالی برای کمک به دیگران نداشته باشد، اما با لحن نیکو با آنان سخن میگوید و همچنین، سخن نیکو بگوید که این خود، ارزش بسیار زیادی دارد. بنابراین، مقصود از اینکه خداوند متعال فرموده است که با مردم نیکو سخن بگویید این است که احسان، الزاماً به وسیله مال محقق نمیشود، بلکه گفتار نیز اگر نیکو و پسندیده باشد، نوعی احسان است، بنابراین، کسی نباید تصور کند که اگر تمکّن مالی برای کمک به والدین، ذویالقربی، ایتام و مساکین ندارد، دیگر هیچ وظیفهای ندارد، بلکه باید با گفتار نیکو به افراد مذکور، احسان کند. همچنین، ثروتمندان و پولداران نیز نباید گمان کنند که چون وظیفه مالی خود را در قبال افراد مذکور، انجام دادهاند، با هر گفتاری میتوانند با آنان سخن بگویند، بلکه این افراد نیز در گفتار خود باید دقت کافی را داشته باشند و با نیکویی با دیگران سخن بگویند. پس امر به نیکو سخن گفتن در آیه مذکور، هر دو گروهِ ثروتمندان و غیر ثروتمندان را شامل میشود و هر دو گروه باید در سخن گفتن با دیگران با نیکویی سخن بگویند. پس، همه باید مواظب باشند که جز با نیکویی با دیگران سخن نگویند.