99/07/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:تفسیر/سوره«بقره»/آیه 83
تذکر اخلاقی: حقیقت سعادت و حقیقت شقاوت
قال امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع): «إِنَ حَقِيقَةَ السَّعَادَةِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَةِ وَ إِنَّ حَقِيقَةَ الشَّقَاءِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقَاء»[1] .
حضرت امیرالمؤمنین امام علی (ع) در روایت مذکور، فرموده است که حقیقت سعادت و خوشبختی برای انسان این است که عمل او با سعادت پایان پذیرد و حقیقت شقاوت و بدبختی برای انسان این است که عمل او با شقاوت و بدبختی پایان پذیرد.
طبق روایت مذکور، ملاک سعادت و شقاوت، پایان کار عمل انسان است و به تعبیر روشنتر عاقبتبخیری که در روایات زیاد به آن سفارش شده است، ملاک سعادت و خوشبختی است و عاقبتبشری، ملاک شقاوت و بدبختی است.
مقصود از اینکه پایان عملِ انسان ختم به خیر شود یا پایان عمل انسان ختم به شر شود، چیست؟
یک معنا این است که انسانها در زندگی خود حالتهای مختلفی دارند، بعضی از روز اول به نحو احسن عمل کردهاند و در مقابلِ اوامر و نواهی پروردگار عالم تسلیم بودهاند، هر جا امری بوده است، اطاعت کردهاند و هر جا نهیی بوده است خود را از انجام آن بازداشتهاند، یعنی آغاز و پایان عمرشان به این نحو است که تابع اوامر و نواهی خداوند متعال میباشند، اما بعضی دیگر از انسانها اینگونهاند که از زمانی که مکلّف به تکلیف شدهاند در مسیر شرارت و شقاوت قدم گذاشتهاند و این مسیر را تا پایان ادامه میدهند. وضعیت این دو دسته کاملاً روشن است، یعنی بعضی همیشه در مسیر خوبی و اطاعات قرار دارند و بعضی دیگر همیشه در مسیر بدی و عصیان قرار دارند.
دو دسته دیگر وجود دارند که وضعیت این دو دسته از دو دسته سابق متفاوت است؛ دسته اول، انسانهایی میباشند که آغاز زندگی خود را در مسیر راستی، درستی، امانتداری و کارهای نیک سپری کردهاند، اما در ادامه وقتی به بخشهای پایانی زندگی آنها نگاه میشود، مشاهده میشود که آنها یک دفعه تغییر مسیر دادهاند و فرجام و سرانجام کار آنها مناسب نیست، گویا از آغاز زندگیشان انسان خوبی نبودهاند، اما دسته دوم، انسانهایی میباشند که بر خلاف دسته قبلی در مسیر زندگی آنها جز بدی، شقاوت، شرارت و رفتارهای ناپسند، چیز دیگری مشاهده نمیشود، ولی در ادامه زندگی یک دفعه متحول شده و عوض شدهاند و در سایه این تحول صفحه زندگی آنها تغییر پیدا کرده و حالتی پیدا کردهاند که فرجام زندگیشان سعادت و خوشبختی است.
شاید کلام مولی علی (ع) به دو دسته اخیر اشاره داشته باشد که گاهی فرجام کار و عمل انسان، فرجام بدبختی و گاهی فرجام کار و عملش، خوشبختی است.
در تاریخ نمونههای فراوانی وجود دارند، افرادی بودهاند که در برههای از تاریخ زندگی خود، در صدر اسلام در کنار رسول گرامی اسلام (ص) بودهاند و در رکاب آن حضرت (ص) شمشیر زدهاند، اما در بخش پایانی عمر خود در مقابل اولیاء الهی ایستادهاند و کارنامه خوب خود را به کارنامه بد تبدیل کردهاند و در مقابل، نمونههای فراوانی بودهاند که در بخش قابل توجهی از مسیر زندگیشان، رفتاری مناسب با شأن کرامت انسانی نداشتهاند، اما با یک جرقهای که در دل آنها ایجاد شده است، مسیر زندگی آنها تغییر کرده است و از اولیاء الهی شدهاند و حتی به جایی رسیدهاند که مردم برای برآورده شدن خواسته و حاجتشان آنها را بین خود و خداوند متعال واسطه قرار میدهند. بنابراین، انسان باید سعی کند که هم خوب زندگی کند و هم پایان کارش خوب باشد و یا اینکه لاأقل اگر بخشی از زندگی او خوب نبوده است، سعی کند که عاقب به خیر شود و پایان خوبی برای زندگی خود رقم بزند.
اینکه مولی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فرموده است که حقیقت سعادت و خوشبختی برای انسان، این است که عمل او با سعادت پایان پذیرد و حقیقت شقاوت و بدبختی برای انسان، این است که عمل او با شقاوت و بدبختی پایان پذیرد، شامل دو دسته مذکور میشود.
بعضی، روایت مذکور را به شکل دیگری معنا کردهاند و گفتهاند که حقیقت شقاوت این است که آخرین عملی که از انسان سر میزند، گناه و معصیت باشد و حقیقت سعادت این است که آخرین عملی که از انسان سر میزند، کار خیر و نیک باشد. بعضی مثال جالبی زده و گفتهاند که گاهی نامهای به دست انسان میرسد و او همه محتوای نامه را نمیبیند، بلکه چند خط پایانی نامه را میبیند و از آن چند خط پایانی به منظور و مقصود طرف پی میبرد. خداوند متعال نیز آخرین عملی که از انسان سر بزند را نگاه میکند که اگر آن عمل آخری خوب باشد، انسان عاقبت به خیر میشود و اگر عمل آخر او بد باشد، عاقبت به شر میشود.
ادامه تفسیر آیه83: ﴿وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ ذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ﴾[2] ؛ و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد که نماز را برپا داريد و زكات بدهيد، سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمى سرپيچى كرديد و (از وفاى به پيمان خود) روىگردان شديد.
یکی از نکاتی که در آیه مذکور به آن اشاره شده است، نیکی به پدر و مادر است. احسان به پدر و مادر یکی از موضوعاتی است که خداوند متعال آن را در شمار میثاق بنیاسرائیل قرار داده است.
تفاوت بین کلمه «والد» و «أب»«والد» به فردی اطلاق میشود که انسان از او متولد میشود و منشأ وجود انسان است، اما «أب» علاوه بر معنای والد به دیگرانی که حق و نقش پدری بر گردن انسان دارند نیز اطلاق میشود. پس «أب» فقط به کسی که شخص از او متولد شده است، اطلاق نمیشود، بلکه بر هر کسی که در رشد، پیشرفت و کمال انسان نقش داشته باشد، اطلاق میشود و گفته میشود که او در حق شخص پدری کرده است بنابراین، «أب» بر پدر بزرگ، اجداد انسان و معلم انسان نیز اطلاق میشود، در حالی که شخص از این افراد متولد نشده است. همچنین، اگر کسی در فقر و نداری شخصی را کمک کند و در مسیر تعالی و رشد او تلاش کند، از این جهت که در حق او پدری کرده است، «أب» شمرده میشود.
شاید در رابطه با زنی که انسان از او متولد نشده است، ولی در زندگی انسان نقش داشته باشد، گفته شود که در حق او مادری کرده است.
با اینکه به پدر، «والد» و به مادر، «والده» گفته میشود، استفاده از تعبیر «والدین» در آیه مورد بحث (آیه 83)، از باب تغلیب است که یکی بر دیگری غلبه داده شده است، مثل اینکه در باب تثنیه شمس و قمر «شمسان» یا «قمران» گفته میشود که یکی بر دیگری غلبه داده میشود.
یکی از کلماتی که در آیه مذکور، به کار رفته است، کلمه «احسان» است، احسان در قرآن به دو صورت به کار رفته است؛ گاهی بدون حرف جر و گاهی همراه با حرف جر به کار رفته است. در صورتی که «احسان» بدون حرف جر باشد، به این معنا است که شخص از عهده کار به خوبی برآمده است که در این صورت به او محسن گفته میشود. در آیه مورد بحث (آیه 83)، خداوند متعال از بنیاسرائیل پیمان گرفته است که با پدر و مادر خود رفتاری پسندیده داشته باشند. اما گاهی، «احسان» با حرف جر استعمال شود و آن حرف جر، گاهی «إلی» است و گاهی «باء» است. اگر «احسان» با حرف «إلی» بیاید، به این معنا است که شخص محسِن محبّت و نیکوکاری میکند، ولی تمام خواستههای شخص را انجام نمیدهد، اما اگر با حرف «باء» بیاید، به این معنا است که شخص محسِن، نیکوکاری را در حق فرد مورد نظر به تمام و کمال انجام میدهد، مثل اینکه انسان از کسی آب خُنک مطالبه کند که شخص به دو صورت میتواند آب خُنک را به دست او برساند؛ اول، اینکه ظرف آب خُنک را به دست شخص مورد نظر بدهد و صورت دوم، اینکه شخص فقط آدرس میدهد که آب خُنک در کجا قرار دارد و خودش آب را برای او نمیآورد که اگر آب خُنک را به دست طرف بدهد، احسان را در حق او تمام کرده است، ولی اگر آب را برای او نیاورد و فقط به او آدرس بدهد، احسان را به تمام و کمال انجام نداده است.
کلمه «باء» به معنای تلازم و پیوستگی است. در قرآن هرگاه بحث احسان به والدین مطرح شده است، فعل احسان همراه با حرف «باء» بکار رفته است، یعنی احسان باید به تمام و کمال باشد و «باء» به معنای الصاق است، یعنی باید یک رابطه تنگاتنگ و نزدیک بین فرد با والدینش برقرار باشد و احسان را به تمام و کمال انجام بدهد. خداوند متعال در آیه مورد بحث ، (آیه 83) احسان به والدین را بعد از دعوت به پرستش خودش و عبودیت آورده است و از این فهمیده میشود که عبودیت و بندگی خداوند متعال با احسان به والدین یک نوع تلازمی دارد.
احسان در آیه مورد بحث، هر نوع احسانی را شامل میشود و این از اطلاق کلمه احسان و نکره بودن آن فهمیده میشود، بنابراین، همه انسانها میتوانند به پدر و مادر خود احسان معنوی و مادی داشته باشند، همچنین، میتوانند در حال حیات یا بعد از فوت پدر و مادرشان از طریق قرائت قرآن، انجام کار خیر از طرف آنان، به آنان احسان کنند. پس منظور از احسان به پدر و مادر، احسان خاصی نیست و همچنین، احسان علاوه بر حال حیات پدر و مادر در حال ممات آنها نیز شامل حالشان میشود و خلاصه اینکه، احسان هر مصداق که بر او منطبق باشد را شامل میشود.
گاهی به جای کلمه «احسان» از کلمه «برّ» استفاده شده است، بنابراین، توصیهای که خداوند متعال در احسان به والدین به فرزندان دارد، همه ابعاد احسان را شامل میشود، یعنی اگر والدین از نظر مالی ناتوان باشند، واجب النفقه انسان میشوند و بر فرزند واجب است که هزینه زندگی آنها را پرداخت کند و از نظر مالی مشکلات آنها را برطرف کند. اما بالاتر از احسان مالی، احسان معنوی است، به این معنی که انسان باید اخلاقاً احسان را در حق پدر و مادرش تمام کند و احترام آنها را نگه دارد و رفتاری نیکو و پسندیده با آنها داشته باشد.
خداوند متعال فرموده است: ﴿...فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً﴾[3] ؛ ... كمترين اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو!
«الحمد لله رب العالمین»