1400/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
تذکر اخلاقی: دردناکترین درد، برای قلب
قال مولینا و مقتدینا الإمام علی بن ابیطالب (ع): «لَا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ لَا خَوْفَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ وَ كَفَى بِمَا سَلَفَ تَفَكُّراً وَ كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»[1] .
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) در روایت مذکور، فرموده است که دردى براى قلوب، دردناكتر از گناهان نيست و ترسى سخت تر از ترس براى مرگ نيست و گذشته براى اندیشیدن و عبرت گرفتن كافى است و مرگ براى اندرز دادن بس است.
لَا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ؛ یعنی دردى براى قلوب، دردناكتر از گناهان نيست. گاهی ممکن است که ناراحتیای برای انسان پیش آید که مربوط به دل نباشد و گاهی ممکن است که ناراحتی مربوط به دل باشد، مثل اینکه در زندگی انسان، چیزهایی پیش آید که دل انسان آزرده گردد، مثلاً فرزند انسان از دنیا برود و دلش تحت تأثیر آن مصیبت قرار بگیرد یا مثلاً ممکن است که انسان با صحنهای مواجه شود که دلش به درد آید و بگوید که دلم درد گرفت، اما گاهی ناراحتی انسان مربوط به دل است و این ناراحتی که بر دل انسان عارض میشود به خاطر ارتکاب معصیتی است که از ناحیه او صورت گرفته است و دردی که از ناحیه گناه بر قلب انسان وارد میشود خیلی بیشتر از دردی است که از غیر گناه بر دل انسان وارد میشود چون همانطور که در روایات وارد شده است، هر گناهی که از انسان صادر میشود یک نقطه سیاهی در دل انسان مینشیند و هر چه گناه در زندگی انسان بیشتر شود، قلب انسان سیاهتر میشود و قلب سیاه نصیحتپذیر نیست و از آن خیر صادر نمیشود. خداوند متعال فرموده است: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ...»[2] ، خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده و بر چشمهايشان پردهاى افكنده شده... . گویا پردهای بر روی قلبشان قرار میگیرد که اندرز در آنها اثر نمیگذارد. کسانی که در گناه غوطهور میشوند تا آخرین مراحل گناه را مرتکب میشوند و لذا به هر جنایت و خیانتی دست میزنند.
وَ لَا خَوْفَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ؛ ترسى سختتر از ترس براى مرگ نيست. دلیل ترس از مرگ، عدم آمادگی لازم برای مردن است. اولیاء الهی از مرگ نمیترسند، بلکه انتظار مرگ را میکشند زیرا زندگی دنیا را برای خود زندگی در قفس میدانند لذا همانگونه که پرندهی در قفس با باز شدن درب قفس خوشحال میشود، ولی خدا نیز با پرواز از قفس دنیا خوشحال میشود.
رسول گرامی اسلام (ص) فرموده است: «الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِر»[3] ؛ دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است. بله! کسی که دلبسته به دنیا شده باشد و دنیا را بهشت خود قرار داده باشد، دل کندن از آن برایش سخت است و روشن و واضح است که از مرگ میترسد، همانند کسی که جرمی مرتکب شده است که از آمدن پلیس میترسد و وحشت و ترس او را فرا میگیرد، ولی کسی که جرمی مرتکب نشده است هیچ ترسی از آمدن پلیس ندارد. انسانی که تقوای الهی پیشه کرده باشد و نسبت به انجام واجباتش مقید بوده و محرمات الهی را ترک کرده باشد، نه تنها از مرگ نمیترسد، بلکه هر آیینه آماده رفتن از دنیا است و رفتن از دنیا را به منزله آزادی و رها شدن از قفس میداند. بنابراین، انسان باید به گونهای عمل کند که نه تنها از مرگ نترسد، بلکه عاشق رفتن به سرای آخرت باشد، همانند سردار شهید حاج قاسم سلیمانی (ره) که هیچ ترسی از دشمن به دلش راه نمیداد و به دل دشمن میزد و عاشق شهادت و رفتن به سرای ابدی بود، او با بندگی و اطاعت از فرامین الهی به جایی رسید که دل کندن از دنیا برایش راحت بود.
وَ كَفَى بِمَا سَلَفَ تَفَكُّراً؛ گذشته براى اندیشیدن و عبرت گرفتن كافى است. اگر انسان گذشتهاش را خوب گذرانده باشد و در مسیر رضایت الهی قدم برداشته باشد، همان گذشته را برای آینده حفظ کند و به همان مسیر ادامه بدهد، ولی اگر گذشته درخشانی ندارد، باید از آن عبرت بگیرد و راه و روشش را عوض کند و گذشتهاش را چراغ راه آینده قرار بدهد و بقیه عمرش را در مسیر صحیح قدم بگذارد.
وَ كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً؛ مرگ براى اندرز دادن بس است. انسان باید از مرگ دیگران پند بگیرد و بفهمد که هیچ کسی در دنیا ماندنی نیست و همه، روزی از این دنیای فانی رخت برخواهند بست و به سرای ابدی کوچ خواهند کرد لذا بهترین واعظ و نصیحت کننده برای انسان، مرگ است و انسان باید بداند که پایان کار او به مرگ ختم خواهد شد و لذا باید سعی کند که خودش را برای سرای بعد از مرگ آماده کند.
ادامه تفسیر آیه92: « وَ لَقَدْ جَاءَكُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظَالِمُونَ»[4] ؛ و (نيز) موسى آن همه معجزات را براى شما آورد و شما پس از (غيبت) او، گوساله را انتخاب كرديد؛ در حالى كه ستمگر بوديد.
عرض شد که خداوند متعال در آیه مذکور، با کلمه «جاء» در رابطه با رسالت حضرت موسی (ع) سخن گفته است. گفته شد که تفاوت «أتی» با «جاء» در این است که «أتی» در موردی به کار میرود که بیّنات الهی به آسانی و سهولت در اختیار مردم قرار میگیرد، کما اینکه خداوند متعال فرموده است: «أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ»[5] ؛ فرمان خدا (براى مجازات مشركان و مجرمان،) فرا رسيده است، براى آن عجله نكنيد! منزّه و برتر است خداوند از آنچه همتاى او قرار مىدهند! منظور، این است که خداوند متعال به سهولت و آسانی فرمان خود را صادر کرد.
اما «جاء» در موردی به کار میرود که آورنده پیام با سختی و دشواری پیام الهی را در اختیار مردم قرار بدهد، کما اینکه حضرت موسی (ع) در راه رساندن پیام الهی به بنیاسرائیل سختیها و دشواریهای زیادی را متحمّل شد تا آنان به راه راست هدایت شوند، لکن بنیاسرائیل با بهانههای مختلف از دستورات الهی سرپیچی میکردند.
نکتهای که باید به آن توجه شود، این است که «جاء» در مواردی به کار میرود که قصد، هدف و رسیدن به آن حائز اهمیت است و اینکه خداوند متعال در آیه مورد بحث (آیه92 بقره)، فعل «جاء» را به کار برده است و از کار حضرت موسی (ع) با فعل «جاء» یاد کرده است، نشان دهنده سختیهای فراوانِ مسئولیتِ خطیر این پیامبر بزرگ الهی است که در این مسیر سختیهای زیادی را متحمّل شده است که در آیات گذشته به این مشکلات اشاره شد که مشکلات مردم مصر، مشکلات نظام فروعنیِ حاکمِ بر مصر، هجرت و دوری از وطن، سالهای خدمت به حضرت شعیب (ع)، بازگشت به مصر، گذر از صحرای سینا، دریافت رسالت و در نهایت چالش عظیم و بزرگی که با دستگاه طاغوت پیدا کرد از جمله آن مشکلات میباشند. پس آیه مورد بحث، به این مطلب اشاره دارد که حضرت موسی (ع) در مسیر هدایت بنیاسرائیل و نجات جان و ایمان آنان سختیهای زیادی را متحمّل شده است و برای هدایت آنان معجزات متعددی آورد که اژدها شدن عصا، شکافته شدن دریا، شکافته شدن سنگ، جاری شدن دوازده چشمه از جمله آن معجزات میباشند که هیچ یک از این معجزات برای پیامبران سابقِ بر حضرت موسی (ع) و بعد از ایشان نبوده است، اما با همه این معجزات، بنیاسرائیل راه غیر صحیح را در پیش گرفتند و سرانجام بعد از غیبت حضرت موسی (ع) به گوساله پرستی مشغول شدند.
خداوند متعال در ذیل آیه مورد بحث (آیه92 بقره)، به ارتداد بنی اسرائیل اشاره کرده است و فرموده است: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظَالِمُونَ»؛ شما پس از (غيبت) او، گوساله را انتخاب كرديد؛ در حالى كه ستمگر بوديد.
واژه «اتّخاذ» از ریشه «اخذ» است. «اخذ» به معنای هر نوع برگرفتنی است، اما «اتّخاذ» به معنای گرفتنِ با اعتقاد و ایمان و اراده است، منظور این است که انسان با جان و دل و اعتقاد چیزی را باور میکند. خداوند متعال فرموده است: «... وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً»[6] . منظور این است که خداوند متعال حضرت ابراهیم (ع) را دوست خودش گرفته است و این دوستی عادی نیست، بلکه نشان دهنده اراده خداوند متعال در مهرورزی نسبت به حضرت ابراهیم خلیل الرحمن (ع) است. همچنین، خداوند متعال فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ...»[7] ؛ یعنی ای کسانی که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمنان خود را به دوستی نگیرید، یعنی ایمان و باور به دشمنان نداشته باشید.
پس به کار بردن فعلِ اتّخاذ، بیانگر تصمیم و اراده جدی بنیاسرائیل در رجوع از آیین موسی است.
واژه «عجل» به معنای گوساله و از ریشه «عجله» گرفته شده است و دلیل اینکه به گوساله «عجل» گفته میشود به خاطر شتاب و تند راه رفتن گوساله است. مراد از «عجل» در آیه مورد بحث (آیه92 بقره)، تندیسی بود که سامری به شکل گوساله درست کرد و بنیاسرائیل به ندای سامری پاسخ مثبت دادند و با اراده و انتخاب به سوی گوسالهپرستی روی آوردند.
خداوند متعال در آخر آیه مورد بحث (آیه92بقره)، از رفتار ناپسند بنیاسرائیل به ظلم تعبیر کرده است، یعنی اعتقاد شما به گوساله و رها کردن دعوت حضرت موسی (ع) یک نوع ظلم است.
واژه «ظلم»، به معنای قرار دادن شیء در غیر موضع اختصاصی آن؛ چه به نحو نقصان باشد و چه به نحو زیادی باشد و «عدل»، به معنای قرار دادن شیء در موضع خودش میباشد. راغب در مفردات در معنای ظلم نوشته است: «وضعُ الشیء فی غیر موضعه المختص به اما بنقصانٍ او بزیادةٍ»[8] . پس هر کاری که در زمان و جایگاه واقعیاش انجام نشود، ظلم است، کما اینکه اگر انسان از غذایی استفاده کند که با جسم و روح او سازگاری ندارد، به خودش ظلم کرده است.
در آیه مورد بحث (آیه92 بقره)، نیز گویا خداوند متعال به بنیاسرائیل گفته است که شما چگونه ادعای پیروی از آیین حضرت موسی (ع) را میکنید، در حالی که گوسالهپرست شدهاید، پس شما دروغ میگویید و با این کار، ظلم کردهاید.
«الحمد لله رب العالمین»