1400/10/29
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
تذکر اخلاقی: دفترهای اعمال بندگان
قالَ رسولُ الله (ص): «الدَّواوينُ ثلاثةٌ؛ فدِيوانٌ لایَغفِرُ اللهُ مِنه شیئاً و دیوانٌ لايَعبَؤُ اللّهُ بهِ شيئا و دِيوانٌ لايَترُكُ اللّهُ مِنهُ شيئاً، فأمّا الدِّيوانُ الذي لايَغفِرُ اللّهُ مُنهُ شیئاً فالأِشراکُ بِاللّه و أمّا الدِّيوانُ الذي لايَعبَؤُ اللّهُ بِهِ شيئاً فَظُلمُ العَبدِ نفسَهُ فيما بينَهُ و بينَ رَبِّهِ؛ مِن صومِ يومٍ تَرَكَهُ أو صلاةٍ تَرَكَها، فإنَّ اللّهَ يَغفِرُ ذلكَ إن شاءَ و يَتَجاوَزُ و أمّا الدِّيوانُ الذي لايَترُكُ اللّهُ مِنهُ شيئاً فَمَظالِم العِبادِ بَینهُم القِصاصُ لا مَحالَةَ»[1] .
کلام مذکور از رسول گرامی اسلام (ص)، نشاندهنده کارنامه هر یک از بندگان خدا در روز رستاخیز است. قرآن در تعبیرات مختلفی آورده است که فردای قیامت پروندهای به دست انسان داده میشود و همه نگراناند که چه چیزی در پروندهاشان ثبت شده است، کما اینکه در عالَم دنیا اگر شخصی را احضار کنند، نگران است که چه شده است و برای چه او را احضار کردهاند؟ هرچند که انسان احتمالاتی میدهد، ولی جزئیات را نمیداند، به خصوص که در عالَم آخرت صحنهی خیلی از مسایل عوض میشود. یکی از مواردی که در مورد اعمال مطرح است، حبط عمل است که معنای آن، این است که گاهی اعمالی را که انسان انجام داده است، باطل میشوند و اگر حقی از حقوق مردم را زیر پا گذاشته شده باشد، خداوند متعال حسنات شخص را در پرونده آن شخصی که به او ظلم شده است، ثبت میکند و سیّئات او را در پرونده این شخص ثبت میکند و انسان وقتی آن را ببیند متعجّب میشود.
گاهی نیز انسان با صحنههایی مواجه میشود که اصلاً تصور نمیکند، مثلاً با اینکه خیلی اهل کار خیر و عبادت نبوده است، میبیند که در پروندهاش حسنات زیادی ثبت شده است؛ در حالی که خیلی از آنها را انجام نداده است و این به خاطر این است که مثلاً پایهگذار یک کار خیری در عالَم دنیا شده است و بعداً افراد زیادی آن کار نیک را انجام دادهاند و لذا هر کسی که آن کار را انجام داده است برای آن شخص که بنای آن کار نیک را نهاده است نیز ثواب نوشته میشود و آن کار نیک برای او نیز ثبت میشود. پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «مَنْ سَنَ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْء»[2] .
همچنین، اگر کسی کار بدی را در دنیا پایهگذاری کرده باشد و بدعتی را در جامعه ایجاد کرده باشد، هر کس آن کار بد را انجام بدهد، برای آن شخصی که بنای آن کار بد را نهاده است نیز گناه نوشته خواهد شد. رسول گرامی اسلام (ص) فرموده است: «مَنْ سَنَ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[3] . لذا نکتهای که باید به آن توجه شود این است که نباید فقط روی اعمالی که خودمان انجام دادهایم، متمرکز شویم، بلکه گاهی اعمالی که بقیه نیز انجام میدهند در پرونده ما اثر مثبت یا منفی میگذارد.
رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکورِ در صدر بحث، فرموده است که براى اعمالِ بندگان سه دفتر هست؛ دفترى كه خدا چيزى از آن را نمىآمرزد و دفترى كه خدا بدان اهميت نميدهد [که مربوط به حقوق الله است] و دفترى كه خدا از هيچ چيز آن نميگذرد [که مربوط به حقوق الناس است]، اما دفترى كه خدا چيزى از آن را نمىآمرزد، شرك به خداست و دفترى كه خدا بدان اهميت نميدهد، ستمى است كه بنده ميان خود و خدا به خودش كرده است، مانند روزهاى كه خورده يا نمازى كه ترك كرده است و خداوند اگر بخواهد آن را ببخشد و از آن درگذرد و اما دفترى كه خداوند از هيچ چيز آن نميگذرد، ستمهایى است كه بندگان به يكديگر كردهاند و ناچار بايد تلافى شود.
دفتر اول، که خداوند چیزی از آن را نمیآمرزد، شرک به خداست. اگر کسی شرک به خدا داشته باشد، خداوند متعال او را نمیآمرزد. شرک بر دو قسم است؛ شرک خفی و شرک جلی. شرک جلی، بت پرستی است. خداوند متعال فرموده است: «... مَا نَعْبُدُهُمْ إِلّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى...»[4] ؛... اينها را نمىپرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند... . این شرکِ جَلی است، کما اینکه در اوایل بعثت، کفار بتهای خود را در داخل کعبه گذاشته بودند و آنها را میپرستیدند که حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) مأموریت پیدا کرد که کعبه را از لوث وجود بتها پاک کند. یک چیزی که نگران کننده است، این است که عبارت «فالأِشراکُ بِاللّه» که در روایت مورد بحث، آمده است، اطلاق دارد و لذا امکان دارد که از این اطلاق استفاده شود که شرک به خدا، هم شرک جلی را شامل میشود و هم شرک خفی را شامل میشود، بنابراین وقتی شرک خفی را نیز خداوند متعال نبخشد، کار خیلی دشوار میشود زیرا اکثر انسانها دچار شرک خفی میباشند، مثل اینکه شخص کار خیر انجام میدهد تا مردم ببینند که این خود، نوعی شرک خفی نسبت به خداوند متعال است. در روایت آمده است که کسانی که در دنیا کاری انجام دادهاند و هدفشان مطرح کردن خودشان بوده است و خدا را در نظر نداشتهاند، فرادی قیامت از طرف خداوند به آنان خطاب میشود که برو اجر و مزد خود را از همان کسی بگیر که کار را به خاطر او انجام دادهای.
رسول اکرم (ص) در روایتی فرموده است: «كُلُ دِرْهَمٍ عِنْدَهُمْ صَنَم»[5] ؛ زمانی خواهد آمد که مردم آنچنان به دنیا وابسته میشوند که هر درهمی نزد آنان، بتی خواهد بود. بعضی از انسانها آن قدر وابسته به دنیا میشوند که دل کَندن از آن برایشان خیلی سخت میشود و چه بسا به خاطر دنیا خیلی از مرزها را رد کنند و خیلی از اصول را زیر پا بگذارند. انسان خیلی ضعیف است، همانگونه که خداوند متعال فرموده است: «...خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفاً»[6] و لذا باید مواظب باشد که نلغزد و به همین خاطر است که در کنار غریضه نفسانی، خداوند عقل را به انسان عطا کرده است تا با تکیه بر عقلش نگذارد که هوای نفسانی بر او غلبه کند که اگر عقلش بر هوای نفسش غالب شود از ملائکه الهی بالاتر میرود، ولی اگر هوای نفسش بر عقلش غالب شود از حیوانات پایینتر میرود.
دفتر دوم، كه خدا بدان اهميت نميدهد و نسبت به آن سختگیری نمیکند، ستمى است (حق اللهی است) كه بنده ميان خود و خدا به خويشتن كرده است، مانند روزهاى كه خورده يا نمازى كه ترك كرده است و خداوند اگر بخواهد آن را ببخشد و از آن درگذرد و صرف نظر کند.
انسان چند نوع رابطه دارد که عبارتند از؛ رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خودش، رابطه انسان با دیگران، رابطه انسان با سایر موجودات و رابطه انسان با طبیعت. اگر انسان در رابطه خود با خداوند متعال کوتاهی کند، ممکن است که مورد عفو قرار بگیرد، ولی کوتاهی در رابطه با دیگران و ضایع کردن حقوق آنان قابل اغماض و گذشت نیست.
دفتر سوم، كه خداوند از هيچ چيز آن نميگذرد، ستمهایى است كه بندگان به يكديگر كردهاند (حق الناس) و ناچار بايد تلافى شود. منظور این است که حق الناس قابل گذشت نیست و انسان باید نسبت به آن حقوقی که از دیگران ضایع کرده است، تاوان بدهد و در دنیا آن حقوق را تدارک کند و یا اینکه باید در آخرت نسبت به آن حقوق، حساب پس بدهد. لذا انسان برای اینکه حقوق الهی و حقوق مردم را رعایت کند و بر عدم رعایت این حقوق جرأت پیدا نکند باید دو بال خوف و رجا را با هم داشته باشد، یعنی در عین حال که به رحمت الهی امیدوار باشد و از رحمت الهی مأیوس نباشد، از عذاب الهی نیز غافل نباشد.
ادامه تفسیر آیه91: «وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَ يَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[7] ؛ و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به آنچه خداوند نازل فرموده، ايمان بياوريد!» مىگويند: «ما به چيزى ايمان مىآوريم كه بر خود ما نازل شده است» و به غير آن، كافر مىشوند؛ در حالى كه حق است و آياتى را كه بر آنها نازل شده، تصديق مىكند. بگو: «اگر [راست مىگوييد و به آياتى كه بر خودتان نازل شده، ايمان داريد]، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين، به قتل مىرسانديد؟!».
عرض شد که انبیاء الهی در پنج ویژگی اشتراک نظر دارند و این پنج اصل در میان یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر، مشترک بوده است که در جلسه گذشته به سه اصل از این اصول پنجگانه اشاره شد.
اصل چهارم، حفظ اموال انسانهاست. پیامبران الهی نسبت به حفظ اموال مردم دغدغه داشتهاند. در یکی از جنگها به پیامبر (ص) خبر دادند که لشکریان شما در حملهای که داشتند، ظرف سگ طرف مقابل را برداشتهاند و آوردهاند، آن حضرت (ص) فرمود که ظرف مورد نظر را برگردانند. خدای متعال دنیا و متعلقات آن را آفریده است که مخلوقات از آن بهرهمند شوند لذا کسی حق ندارد که به چپاول اموال عمومی بپردازد. در آیات متعددی از آیات قرآن به این نکته اشاره شده است که خداوند آسمان و زمین و آنچه در آسمان و زمین است را برای انسان خلق کرده است، بنابراین کسی حق ندارد که اموال عمومی که متعلق به همه مردم است را به انحصار خود درآورد یا مال اختصاصی دیگران را به غارت ببرد.
اصل پنجم، حفظ نوامیس و أعراض مردم است. پیامبران الهی امنیت را برای مردم تأمین میکردند و مواظب بودند که به عِرض و ناموس مردم تجاوز نشود. بخشی از احکام الهی، مثل حکمِ قطع کردن دست دزد نیز در همین راستا وضع شده است، یعنی این احکام جنبه بازدارندگی دارند تا جرم اتفاق نیفتد.
بنابراین، هر کس که ادعای دینداری میکند باید بر اساس اهداف پنجگانه انبیاء الهی حرکت کند، یعنی نسبت به دین مردم، جان مردم، عقل مردم، مال مردم و حفظ ناموس مردم احساس مسئولیت کند و از آنها مواظبت کند و صرف ادعا کردن نسبت به پیروی از پیامبر (ص) و معصومین (ع)، کفایت نمیکند.
شخصی خانمش را نزد حضرت فاطمه زهرا (س) فرستاد تا سؤالی بپرسد و آن سؤال این بود که از آن حضرت (س) پرسید که آیا ما از شیعیان شما شمرده میشویم یا نه؟ آن حضرت (س) فرمود که به شوهرت بگو: «إِنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِمَا أَمَرْنَاكَ وَ تَنْتَهِي عَمَّا زَجَرْنَاكَ عَنْهُ فَأَنْتَ مِنْ شِيعَتِنَا وَ إِلَّا فَلَا»[8] ؛ یعنی اگر به آنچه ما امر کردهایم، عمل میکنی و از آنچه ما تو را از آن بازداشتهایم، منزجر میشوی و آن را ترک میکنی، پس تو از شیعیان ما هستی وگرنه از شیعیان ما نیستی. پس اگر انسان به بایدها و نبایدهایی که از طرف معصومین (ع) صادر شده است، ترتیب اثر بدهد از شیعیان محسوب میشود وگرنه از شیعیان نخواهد بود.
«الحمد لله رب العالمین»