1400/09/03
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
تذکر اخلاقی: دغدغهمند بودن مؤمن
قال مولینا و مقتدینا الإمام علی بن ابیطالب (ع): «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ إِنْ كَانَ مُحْسِناً وَ لَا يُمْسِي إِلَّا خَائِفاً وَ إِنْ كَانَ مُحْسِناً لِأَنَّهُ بَيْنَ أَمْرَيْنِ بَيْنَ وَقْتٍ قَدْ مَضَى لَا يَدْرِي مَا اللَّهُ صَانِعٌ بِهِ وَ بَيْنَ أَجَلٍ قَدِ اقْتَرَبَ لَا يَدْرِي مَا يُصِيبُهُ مِنَ الْهَلَكَاتِ»[1] .
امام علی بن ابیطالب (ع) در روایت مذکور، فرموده است که مؤمن صبح خود را آغاز نمیکند مگر اینکه ترسان است، هرچند که نيكوكار باشد و شب خود را آغاز نمىكند مگر اين كه بيمناك است، هرچند كارهاى نيك انجام داده باشد زيرا او ميان دو امر قرار دارد؛ زمانى كه گذشته است و نمىداند خدا با او چه مىكند و اجلى كه نزديك است و نمىداند چه مسائل مهلكى دامن او را خواهد گرفت.
مؤمن صبح و شام خود را با خوف میگذراند و دغدغهمند است و خاطر جمع نیست چون آن قدر بار مسئولیتش سنگین است که نمیتواند از کنار این مسئولیت بزرگ به راحتی عبور کند لذا صبح که از خواب برمیخیزد نگران است، هرچند که محسن و نیکوکار است و شب که میخوابد، نگران است، هرچند که نیکوکار باشد و همیشه دغدغه دارد که نکند که به وظیفهاش درست عمل نکرده باشد و همیشه احساس تقصیر میکند و دلش را به نمازهایی که خوانده و کارهای خوبی که انجام داده است، خوش ندارد چون او بین دو چیز است؛ بین زمانی است که بر او میگذرد و نمیداند که خداوند متعال با او چه خواهد کرد و بین اجلی که نزدیک است و او آنچه را که از هلکات به او میرسد، نمیداند لذا انسان باید دعا کند و از خدا بخواهد که عاقبت به خیر از دنیا برود.
امام کاظم (ع) به یکی از اصحاب خود فرموده است که این دعا را همیشه همراه خود داشته باش، عرض کرد که چه دعایی؟ آن حضرت (ع) این دعا را فرمود: «اللَّهُمَ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ»، قَالَ: قُلْتُ: أَمَّا الْمُعَارُونَ فَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ الرَّجُلَ يُعَارُ الدِّينَ ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْهُ فَمَا مَعْنَى لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ؟ فَقَالَ: «كُلُّ عَمَلٍ تُرِيدُ بِهِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَكُنْ فِيهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِكَ فَإِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ فِي أَعْمَالِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ مُقَصِّرُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»[2] .
خدایا من را جزء معارین قرار نده [، یعنی خدایا من را از کسانی که دین آنها فصلی و مقطعی و عاریهای است قرار نده] و من را از حد تقصیر خارج نکن، روای به آن حضرت (ع) عرض کرد که معنای جمله اول را فهمیدم، لکن معنای جمله دوم را متوجه نشدم، آن حضرت (ع) فرمود که معنای این کلام این است که خدایا کاری کن که همیشه خودم را مقصر بدانم، یعنی نکند خودم را بیعیب و بینقص بدانم و فکر کنم که همه کارهایم به نحو احسن انجام شده است.
انسانهایی که دینشان فصلی و مقطعی است، یک روز دیندار هستند و روز دیگر بیدین هستند، یک روز در جرگه مؤمنین هستند و روز دیگر در جرگه افراد لا ابالی میباشند، مثلاً یک روز به اقتضای پذیرش در جامعه، محاسنش را بلند میگذارد و یک روز نیز به اقتضای جامعه ریش خود را از ته میزند یا مثلاً خانم، وقتی به حرم میرود چادر سرش میکند و از حرم که خارج میشود چادرش را کنار میگذارد و اگر کسی به او تذکر بدهد، پرخاشگرانه برخورد میکند. این گونه افراد از دین مایه میگذارند تا چرخ زندگی خودشان بچرخد، بر عکس بعضی دیگر که از خود مایه میگذارند تا دین زنده بماند.
انسان نباید دلش را به کارهایی که انجام میدهد خوش کند. در حالات بعضی از بزرگان آمده است که وقتی از ایشان سؤال شد که شما در دنیا خدمات زیادی انجام دادی، کتابهای زیادی نوشتی و شاگردان زیادی تربیت کردی، حتما آنجا از شما دستگیری کردند، او گفت که به من گفتند که اینها را به خاطر خودت انجام دادی و به خاطر خدا انجام ندادهای و فلان کار که اصلاً آن را به حساب نیاوردهام، دستم را گرفت و به من گفتند که فقط این کار را خالصانه برای خدا انجام دادهای.
نکته: یکی از مصادیق بارز جهاد نفس، خوف است، هرچند که در روایات آمده است که مؤمن باید بین خوف و رجا باشد چون اگر خوف مطلق داشته باشد، ممکن است که دچار یأس و ناامیدی شود و یأس از رحمت الهی از گناهان کبیره است، البته رجا و امیدواری بیش از حد نیز ممکن است که باعث غرور انسان شود و انسان، به این امید که خداوند متعال گناهان را میبخشد، گناهان زیادی مرتکب شود. بعضی، آیات قرآن را یک بُعدی معنا میکنند و فقط آیات امید و رحمت را متذکّر میشوند و از آیات عذاب غافل میشوند، در صورتی که پیامبران الهی هم بشارت دهنده بودهاند و هم انذارکننده بودهاند و فقط از بهشت و نعمات آن سخن نمیگفتهاند، بلکه جهنم و عذابهای آن را نیز یادآوری میکردهاند. خداوند متعال فرموده است: «...فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ...»[3] ، همچنین فرموده است: «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً...»[4] .
خلاصه اینکه باید توجه داشته باشیم که زمان کنونی در شرایط خاصی قرار دارد و لغزشها فراواناند و لذا باید از دین خود و خانواده خود مراقبت کنیم و دچار لغزش نشویم.
ادامه تفسیر آیه90: «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَ لِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ»[5] ؛ ولى آنها در مقابل بهاى بدى، خود را فروختند كه به ناروا، به آياتى كه خدا فرستاده بود، كافر شدند و معترض بودند که چرا خداوند به فضل خويش، بر هر كس از بندگانش بخواهد، آيات خود را نازل مىكند؟! از اين رو به خشمى بعد از خشمى (از سوى خدا) گرفتار شدند و براى كافران مجازاتى خواركننده است.
ناراحتی بنیاسرائیل این بود که چرا قرآن بر کسی نازل شده است ک از بنیاسرائیل و از آل اسحاق نیست و از آل اسماعیل است، یعنی روح نژادپرستی یهودیان باعث شد که به انزال قرآن از جانب خداوند متعال بر پیامبر اکرم (ص)، اعتراض کنند که چرا خداوند کتابش را به هر کس که بخواهد نازل میکند [، یعنی چرا بر بنیاسرائیل نازل نکرده است؟].
«باء» در لغت به معنای رجوع به امر شر است.
نکاتی که در این جلسه در رابطه با آیه مذکور عرض میشوند به ترتیب ذیلاند؛
نکته اول، اینکه نبوت و رسالت فضل الهی میباشند که خداوند متعال به هر کسی که بخواهد، میدهد. خداوند متعال در آیه مذکور، فرموده است که یهودیان به وحی الهی که یکی از سرمایههای بیبدیل از جانب خداوند بود، کفر ورزیدند. انگیزه کفر ورزیدن یهودیان به وحی الهی این بود که برای آنها قابل درک نبود که خداوند متعال از فضل خودش بر هر کس که بخواهد لطف و عنایت میکند و لذا برایشان سخت بود که پیامبری که قرآن بر او نازل میشود از غیر بنیاسرائیل باشد لذا نسبت به این فضلی که از طرف خداوند متعال صورت گرفت، کفر ورزیدند و ناسپاس شدند. در دنیای کنونی نیز یهودیان نمیتوانند پیشرفت جمهوری اسلامی ایران را مشاهده کنند لذا پشت سر هم توطئه میکنند تا ایران را از پیشرفت باز دارند و متوقفش سازند.
خداوند متعال از نبوت و رسالت به عنوان فضل الهی یاد کرده است که این فضل و عنایت را به هر کسی که بخواهد عنایت میکند. خداوند متعال در آیه دیگری نیز فرموده است: «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ»[6] ؛ اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد(و شايسته بداند) مىبخشد... .
واژه «فضل» به معنای زیادی و فراوانی است. فضله نیز به معنای زیادی است. اینکه از نبوت به عنوان فضل یاد میشود به این خاطر است که نبوت، نعمت فراوانی است که خداوند متعال بر اساس استحقاق و لیاقت به برخی از بندگانش عنایت میکند. این نکته باید توجه شود که انبیاء و پیامبران الهی برتر از انسان نیستند، لکن انسان برترند، به این معنا که فرشته نیستند، ولی در عین انسان بودن، انسان برترند، یعنی انسانها ذو مراتباند و مراتبشان مختلف است و پیامبران، در عین حال که انساناند، انسانهای برتریناند، بدین معنا که این بزرگواران توانمندیها و ظرفیتهایی دارند که دیگران ندارند، اما همین بزرگواران نیز نسبت به یکدیگر متفاوتاند. خداوند متعال فرموده است: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ...»[7] ؛ بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم... .
خلاصه مطلبی که در نکته اول بیان شد، این شد که بنیاسرائیل از اینکه وحی بر پیامبری از غیر بنیاسرائیل نازل شود ناراحت شدند و نسبت به این فضل الهی ناسپاسی کردند و کفر ورزیدند و خداوند متعال نیز بر آنان خشم ورزید و عذابش را شامل حالشان کرد.
نکته دوم، این است که منظور از «فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ»، خشمِ دو چندانی است که از ناحیه خداوند متعال شامل حال یهودیان شد.
بعضی گفتهاند که منظور از خشمِ دو چندان، این است که دو تا خشم شامل حال بنیاسرائیل شد، بعضی دیگر گفتهاند که منظور، غضب مستمر و پیوسته است که شامل حال یهودیان شده است.
بعضی نیز گفتهاند که خشم اول خداوند متعال بر یهودیان به این خاطر بوده است که با تورات مخالفت کرده بودند زیرا یهودیان با مخالفت با پیامبر (ص) که خداوند وحی را بر او نازل کرده بود، با تورات نیز مخالفت کرده بودند چون در تورات اسم پیامبر آخر الزمان آمده بود و عملاً مقابله با پیامبر (ص)، مقابله با تورات نیز بوده است و خشم دوم خداوند متعال بر یهودیان به خاطر مخالفت آنان با قرآن بوده است.
«الحمد لله رب العالمین»