1400/07/28
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
تذکر اخلاقی: غافلترین مردم از نظر رسول اکرم (ص)
روایت اول: قال رسول الله (ص): «أَغْفَلُ النَّاسِ مَنْ لَمْ يَتَّعِظْ بِتَغَيُّرِ الدُّنْيَا مِنْ حَالٍ إِلَى حَال»[1] .
رسول اکرم (ص) در روایت مذکور، فرموده است که غافلترین مردم کسی است که از دگرگونی و تحول دنیا؛ از حالی به حال دیگر، پند نگیرد.
واقعیت این است که دنیا دار تغییر است و یکنواخت نیست، نه اشخاصی که در دنیا زندگی میکنند و نه شرایط حاکم بر دنیا، ثابت نیستند و همیشه در حال تغییر و دگرگونی میباشند، گاهی شخصی در اوج عزّت است و بعد از مدّتی به حضیض ذلّت میافتد و آبرویش از بین میرود و گاهی بر عکس، شخصی که در نهایت فقر و نداری بوده است بعد از مدتی به اوج عزّت میرسد. حوادثی که در جامعه رخ میدهند نیز حاکی از این است که جامعه مدام در حال تغییر و دگرگونی است.
پیامبر اکرم (ص) فرموده است که انسان باید از این تغییرات و تحولّ احوالی که در دنیا رخ میدهد، پند بگیرد، یعنی بداند که زندگی یکنواخت نیست و همیشه در حال تغییر است که اگر انسان به چنین بینشی نسبت به زندگی دنیوی برسد از گذشت روزگار عبرت میگیرد و این عبرت باعث میشود که دچار اشتباه نشود و از سرنوشتی که برای دیگران رخ داده است درس بگیرد و بر اساس آن، برنامه زندگی خود را تنظیم کند. عاقبتِ غررو، تکبّر و فخرفروشی جز ذلّت و خسران نیست، چه گردنکشانی در این عالَم بودهاند که میخواستند بر دنیا تسلط پیدا کنند، ولی از دنیا رفتند و نام و نشانی از آنها باقی نمانده است، در عصر کنونی نیز کسانی؛ از جمله رضا شاه، محمد رضا شاه، صدام و غیره بودند که جنایتهای زیادی کردند، تبعیدها کردند و کشتارهای زیادی به راه انداختند تا خودشان در مصدر حکومت باقی باشند، ولی خداوند آنها را ذلیل و خوار کرد و در نهایت بدبختی و ذلّت از دنیا رفتند و هیچ نشانهای از آنها باقی نمانده است. حادثه عاشورا بهترین شاهد و گواه بر این نکته است که آهِ مظلوم دامن ظالم را میگیرد و ظالم همیشه نمیتواند بر ظلمش باقی بماند، بنابراین صحنه زندگی، صحنه عبرت و پندآموزی است که انسان باید به آن دقت کند و از آن پند بگیرد که اگر انسان از دنیا پند بگیرد از تهمت زدن به دیگران و بردن آبروی آنان خودداری میکند.
روایت دوم: قال مولینا و مقتدینا الإمام الاصادق (ع): «مَنْ رَأَى أَخَاهُ عَلَى أَمْرٍ يَكْرَهُهُ فَلَمْ يَرُدَّهُ عَنْهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ فَقَدْ خَانَه»[2] ؛ هر کس كه برادرش را در كارى ناپسند ببيند و بتواند او را از آن باز دارد و چنين نكند به او خيانت كرده است.
امام صادق (ع) در زمینه نهی از منکر؛ به عنوان یک وظیفه عمومی فرموده است که اگر کسی برادر دینی خود را در شرایط ناپسندی ببیند و در حالی که میتواند او را از آن کار باز دارد، او را نهی نکند به او خیانت کرده است، مثلاً شخص میبیند که برادر دینیاش منکری را انجام میدهد که پایان خوشی ندارد، مثلاً رابطه ناسالمی برقرار کرده است که پایان آن معلوم نیست یا با آبروی دیگران بازی میکند، در این صورت باید او را از این کار باز دارد و اگر این کار را نکند به او خیانت کرده است. بنابراین انسان در مقابل کار ناپسندی که از دیگران میبیند نباید بیتفاوت باشد، بلکه در صورتی که میتواند باید نهی از منکر کند و اگر بیتفاوت باشد، در حق برادرش خیانت کرده است.
ادامه تفسیر آیه87: «وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَ قَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ»[3] ؛ ما به موسى (ع) كتاب (تورات) داديم و بعد از او، پيامبرانى را پشت سر هم فرستاديم و به عيسى بن مريم (ع) دلايل روشن داديم و او را به وسيله روح القدس تأييد كرديم. آيا چنين نيست كه هر زمان، پيامبرى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبر كرديد (و از ايمان آوردن به او خوددارى نموديد)، پس عدهاى را تكذيب كرده و جمعى را به قتل رسانديد؟!
مخالفتِ یهودیان با انبیاء الهی به خاطر هوا و هوس نفسانی آنها بوده است و دلیل اینکه بنیاسرائیل پیامبران الهی را نپذیرفتند، پوشانده شدن نور عقلشان بوده است چون اگر عقل بر زندگی انسان حاکم باشد، هیچ وقت در مقابل رسولان الهی با تمسّک به دروغ و تهمت زدن [و ترور شخصیتی] یا کشتنشان [و ترور فیزیکی] در صدد از میدان به در کردن آنان برنمیآید و اینکه این عمل از انسان سر میزند به این خاطر است که عقل در زندگی او جایی ندارد و هوا و هوس نفسانی بر زندگیاش حاکم شده است. این مسأله در دوران انقلاب اسلامی نیز مشاهده میشد که منافقین و کسانی که در مقابل انقلاب بودند، نسبت به بعضی از افرادی که در دایره انقلاب بودند دست به ترور شخصیتی میزدند و آبرو و حیثیت آن افراد را در معرض خطر قرار میدادند و نسبت به بعضی از افراد دیگر که از طریق تهمت و افترا نمیتوانستند آبروی آنها را به خطر اندازند دست به ترور فیزیکی میزدند.
نکته جالبی که در آیه مذکور، وجود دارد این است که نسبت به اتهام دروغ به پیامبران الهی، تعبیر «فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ» به کار برده شده است و از فعل ماضی استفاده شده است و در رابطه با کشتن پیامبران الهی، از تعبیر «وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ» استفاده شده است و فعل مضارع به کار برده شده است، دلیل اینکه در بخش دوم از فعل مضارع استفاده شده است شاید این باشد که این ساختار نشان دهنده تصمیم شوم یهودیان درباره قتل پیامبران الهی میباشد چون رهبران الهی در مسیر ابلاغ رسالت خود همواره با سنگاندازیهای صورت گرفته از جانب دشمن مواجه میشدند و مخالفتهای انسانهای هوا پرست، بزرگترین مانع بر سر راه رساندن پیام الهی از جانب پیامبران، به مردم بوده است و اگر پیامبران الهی بخواهند خود را با هوا و هوس بی قید و شرط مردم تطبیق دهند کار آنها دنبالهروی گمراهان است و کارشان رهبری رهبران حق نخواهد بود لذا تعبیر «فریقاً تقتلون» نشان دهنده این است که اینها این مسیر را ادامه میدادند و منحصر به یک زمان نیست، بلکه این حرکت در طول تاریخ ادامه دارد که هر گاه انسانهای آزاده چیزی را ارائه دهند که بر خلاف هوا و هوس منافقین و کفّار باشد، جانشان در معرض خطر است.
تفسیر آیه 88: «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً مَا يُؤْمِنُونَ»[4] ؛ و (آنها از روى استهزا) گفتند که دلهاى ما در غلاف است! (و ما از گفته تو چيزى نمىفهميم. آرى، همين طور است!) خداوند آنها را به خاطر كفرشان، از رحمت خود دور ساخته، (به همين دليل، چيزى درك نمىكنند) و كمتر ايمان مىآورند.
ممکن است که آیه مذکور، درباره یهودیانی باشد که پیامبران الهی را تکذیب کردند یا به قتل رساندند.
البته محتمل است که این آیه درباره یهودیان معاصر با پیامبر اکرم (ص) باشد که در برابر سخنان او یک روش سرسختانه و لجوجانه و انعطافناپذیر به خودشان میگرفتند و این بیانگر این واقعیت است که انسان برای پیروی از هوسهای سرکش، از درگاه خداوند متعال رانده خواهد شد و بر قلب او پردهها میافتد که حقیقت را کمتر درمییابد، یعنی کسانی که در هوای نفس غوطهورند، کارشان به جایی میرسد که میگویند که به دلهای ما قفل زده شده است و اینها در مقام دلیل تراشی هستند تا خود را تبرئه کنند و لذا میگویند که ما در حصار و حجاب قرار داریم و سخنان پیامبران را متوجه نمیشویم.
خداوند متعال در سوره فصلّت فرموده است: «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنَا وَ بَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ»[5] ؛ آنها گفتند که قلبهاى ما نسبت به آنچه ما را به آن دعوت مىكنى در پوششهايى قرار گرفته و در گوشهاى ما سنگينى است و ميان ما و تو حجابى وجود دارد، پس تو به دنبال عمل خود باش، ما نیز براى خود عمل مىكنيم!
واقعیت این است که حقیقتها به روی چنین انسانهایی بسته میشود و احساس نیاز نمیکنند و خودشان را برتر از دیگران میبینند.
خداوند متعال در ذیل آیه مورد بحث (آیه87)، یهودیان را به خاطر كفرشان، از رحمت خود دور ساخته، به همين دليل، چيزى درك نمىكنند و كمتر ايمان مىآورند.
واژه «لعن» از صفات فعل الهی و به معنای دوری از رحمت خداوند است. بنابراین، لعن به معنای ناسزا و توهین نیست زیرا توهین و ناسزا در شأن پروردگار عالَم و در شأن مؤمنان نیست و رسول اکرم (ص) حتی یک بار کسی را ناسزا نگفته است. در آیه مذکور، نیز خداوند متعال یهودیان را به خاطر کفرشان از رحمت خودش بیبهره ساخته است، نه اینکه به آنها توهین کرده باشد. کفر و فسق از عِللی است که انسان را از رحمت خداوند متعال دور میکند. فسق و کفر موجب میشود که جان کفار و فاسقین در پوشش قرار گیرد و در نتیجه، فکرشان پویایی لازم را پیدا نمیکند و نور حقیقت بر جانشان نمیتابد و انسان نمیتواند ادراک درستی از شخصیت خود و حقیقت خداوند متعال داشته باشد و اگر این حالت ادامه پیدا کند، پرونده دل به کلی بسته خواهد شد و کاری از او برنخواهد آمد. خداوند متعال فرموده است: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»[6] ؛ خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده و بر چشمهايشان پردهاى افكنده شده و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست.
انسانی که گناه میکند، نمیتواند به عظمت خداوند متعال پی ببرد. از امام رضا (ع) سؤال شد که چرا خداوند متعال در حجاب است؟ [، یعنی چرا انسان نمیتواند عظمت خداوند متعال را درک کند؟] آن حضرت (ع) فرمود: «إِنَّ الْحِجَابَ عَلَى الْخَلْقِ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِم»[7] ؛ حجابی که برای انسان است به خاطر زیادی گناهان اوست. هر چه گناه و معصیت انسان بیشتر شود پردههای بیشتری جلو چشم او قرار میگیرد و آن حقیقت خداوندی را که منشأ برای سعادت و کمال انسانی است، متوجه نخواهد شد.
خداوند متعال فرموده است: «...يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ»[8] ؛ خدا جمع زيادى را با آن گمراه و گروه بسيارى را هدايت مىكند، ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مىسازد! [، یعنی چون زمینه گمراهی در فاسقین وجود دارد، قرآن نیز در آنها تأثیری ندارد و بر گمراهی آنها افزوده میشود].
«الحمد لله رب العالمین»