99/01/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کرونا، شرور و یگانگی خدا (جلسه دوم)
ایرنائوس معتقد بود انسانها در ابتدا ناقص بودند و به تدریج با انتخاب های اخلاقی خود، رو به کمال رفتند. در چنین حالتی طبیعی است که انسانها گاه نیز دچار شر اخلاقی می شوند. پس، خیر اخلاقی متوقف بر اختیار انسان است و اختیار انسان هم خواه ناخواه به پیدایش برخی شرور اخلاقی منجر می شود.
وی شرور طبیعی را اموری واقعی می دانست و معتقد بود این شرور، زمینه هایی برای پرورش و تکامل روح است.
جان هیک، فیلسوف دین معاصر و مسیحی که از نظریه ایرنائوس در پاسخ به مساله شر دفاع می کند، در توضیح نظریه ایرنائوس می گوید:
بنابر نظریه عدل الهی ایرنائوسی، غایت خداوند ساختن بهشتی نبوده که ساکنان آن حداکثر لذت و حداقل درد و رنج را ببرند. بلکه به جهان به عنوان مکانی برای پرورش روح یا انسان سازی نگریسته شده که در آن انسانهای آزاد ممکن است با انجام تکالیف و دست و پنجه نرم کردن با تعارضات هستی خود، در یک محیط مشترک، به مقربان خداوند و وارثان حیات ابدی تبدیل گردند
بنابر پاسخ ایرنائوس، شرور طبیعی و منشا شرور اخلاقی، یعنی اختیار انسان، شرط ضروری برای تکامل انسانها و نزدیک کردن آنان به خداست. پس نیازی نیست برای شرور اخلاقی و طبیعی مبدا دیگری غیر از خدا بیابیم.
هرچند این مطلب که حکمت قرار دادن اختیار در انسانها و آفریدن شرور طبیعی، تربیت و تکامل انسانهاست، درست است، اما این مطلب که وجود شرور طبیعی و نیز وجود اختیار، به گونه ای که به شر اخلاقی منجر شود، برای تکامل انسانها ضروری است، درست به نظر نمی رسد، و در واقع، قدرت خدا را محدود می سازد. زیرا قادر مطلق می توانست از ابتدا انسانها را کامل بیافریند و نیازی به این شرور نباشد. حتی با این فرض که لازم بود انسانها ناقص آفریده شوند، قادر مطلق می توانست از راه های دیگری غیر از شرور، انسانها را به سوی کمال سوق دهد ، مانند قرار دادن میل به خوبی ها و قرار ندادن میل به بدی ها در آنان. بله می توان گفت سنت خدا این است که به این ترتیب می خواهد انسانها را پرورش دهد و این کار هم حکیمانه است.
در قرن چهارم میلادی مانویت در میان مسیحیان رشد کرد. "آیین مانوی معتقد به ثنویتی بود که بر اساس آن دو مبدا نهایی وجود دارد: یکی مبدا خیر، مبدا نور، خدا یا اورمزد؛ و دیگری مبدا شر، مبدا تاریکی، یعنی اهریمن است....نفس انسان که از نور است مخلوق مبدا خیر است، ولی بدن انسان که از ماده ای نا خالص تر است مخلوق مبدا شر است" .
آگوستین(354-430م) که در جوانی به دلیل شبهه شرور از مسیحیت خارج و به دین مانویت گرویده بود بعد از مسیحی شدن و طی مراحل روحانیت تا اسقف اعظم، به مبارزه با مانویان پرداخت و کتابهایی در رد آنان نوشت. جواب او از جهاتی در نقطه مقابل جواب ایرنائوس بود. در حالی که ایرنائوس انسانها را در ابتدا ناقص می دانست که باید با اختیار به خیر اخلاقی و کمال برسند، آگوستین در ابتدا انسانها را کامل می دانست و معتقد بود به دلیل پیدایش انحراف و گناه در انسانها، شرور اخلاقی پدید آمد. همچنین، در حالی که ایرنائوس شرور طبیعی را شر واقعی و مخلوق خدا می دانست که برای تکامل انسانها لازم است، آگوستین، آن را عدمی می دانست به این معنا که مخلوق خدا نیست. البته نقطه مشترک هر دو این است که تاکید بحث بر روی شرور اخلاقی است و اختیار انسان را منشا این شرور می دانند.
پاسخ آگوستین به شبهه شرور مانویان ثنوی این بود که حقیقت شر، روی گردانی اراده انسان از خداست. شر امر وجودی به این معنا نیست که خداوند آن را آفریده است. به تعبیر دیگر خیر به معنای نظم و تناسب است و نظم و تناسب مخلوق خداست. شر به معنای بی نظمی و عدم تناسب است که منشا آن اراده انسان و ناهماهنگی آن با خدا، یا انحراف آن از خداست.
این پاسخ ریشه در فلسفه افلاطون و فلوطین دارد. افلاطون خیر و زیبایی را یکی می دانست وآن را در محاوری فیلبوس، به نظم و تناسب ارجاع داد. او عمل صانع را در محاوری تیمائوس، ایجاد نظم بر اساس الگوی مثل می دانست. بنابراین شر و بی نظمی مخلوق صانع نیست. فلوطین هم شر را عدمی می دانست و معتقد بود آنچه از خدا صادر شده وجود است و وجود خیر است. این دیدگاه را فلاسفه اسلامی از فلوطین اخذ کرده اند.
به هر حال وقتی شر به اراده انسان بر گشت نیازی به در نظر گرفتن خدایی دیگر در برابر خدای خیر نیست. اما اشکالی که اینجا وجود دارد این است که پاسخ آگوستین در باره شر اخلاقی است. پس منشا شر طبیعی مثل بیماری ها چیست؟ او در پاسخ، شرور طبیعی را هم به انحراف گراییدن جهانی می داند که ذاتا خیر است و منشا این انحراف، گناهان انسانهاست. عالم هم در ابتدای خلقت، مانند انسان، کامل و منظم بود و بعدها به دلیل انحراف برخی فرشتگان و فریفتن آدم و حوا و گناه آنان و پس از آن هبوطشان بر زمین و گناهان بعدی فرزندان آدم، دچار بیماری ها و سیلها و زلزله ها شد. در واقع، انحراف انسانها، انحراف طبیعت را به دنبال داشت. این جمله آگوستین معروف است که " شرور یا گناه هستند یا کیفر گناه" .
پاسخ آگوستین بیش از پاسخ ایرنائوس در مسیحیت تاثیر گذار بوده است.
یکی از اشکالات نظریه آگوستین این است که هرچند بسیاری از شرور، مجازات گناهان آدمیان است، اما همیشه شروری که انسانها به آن مبتلا می شوند به خاطر گناهانشان نیست. مشکلاتی که عیسی مسیح ع یا دیگر پیامبران و معصومان دچار آن شده اند ناشی از گناه آنان نبوده است، زیرا آنان گناهی مرتکب نشده اند.
اشکال دیگر این است که چرا فرشتگان و انسان هایی که ابتدا کامل بودند دچار انحراف و گناه شدند؟ آگوستین در جواب می گوید چون ویژگی اختیار این است که مختار ممکن است گناه را برگزیند. در پاسخ گفته می شود پس چرا پیامبران و معصومان که مختار هستند گناه را برنمی گزینند؟
اشکال دیگر این است که شواهد تاریخی نشان می دهد که انسانها در طول تاریخ و تحت تعالیم پیامبران، در مجموع رشد کرده اند، هرچند همیشه در میان انسانها، انسانهای نیکوکار و گناهکار وجود داشته است .
پاسخ ما به ثنویه این است که اگر کسی نظریه صدور و فیض فلوطین را بپذیرد، تنها جوابی که می تواند به شبهه ثنویه بدهد عدمی بودن شرور است و این همان جوابی است که خود فلوطین داده است، زیرا بر اساس نظریه صدور که لازمه آن سنخیت علت و معلول است، از خیر نمی تواند شر صادر شود و اگر کسی شر را وجودی بداند باید برای توجیه آن، به مبدا شرور در کنار مبدا خیرات معتقد باشد.
اما بر اساس آموزه خلقت و فاعلیت بالاراده ادیان الهی که متکلمان اسلامی و اکثر فیلسوفان مسیحی، از جمله ایرنائوس و آگوستین به همین نظریه معتقدند، خداوند می تواند شرور را اراده و خلق کند، و نیازی به پیدا کردن مبدئی غیر از خدا برای شرور وجود ندارد. البته بر اساس صفت حکمت، آفرینش این شرور باید دارای حکمت باشد که در بحث از شرور و صفت حکمت در این باره بحث خواهیم کرد.