درس خارج فقه استاد رضا برنجکار

99/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کرونا و شرور/ اصل وجود خدا

در فلسفه دین و کلام جدید، شبهه‌ی شرور به‌عنوان چالشی دربرابر اصل وجود خدا مطرح شده است. از این رو، "مساله شر جدی ترین نقد عقلانی بر اعتقاد به وجود خداوند است تا آنجا که هانس کونگ متاله آلمانی این مساله را پناهگاه الحاد خوانده است" . این شبهه به صورت های مختلفی تقریر شده است. برخی مانند جان مکی، شر را متناقض و ناسازگار با صفات اصلی خدا دانسته است و برخی دیگر مانند ادوارد مدن شر را ناسازگار با اوصاف خدا نمی دانند اما معتقدند اعتقادات دینی نمی توانند تبیینی خرد پسند از شر ارائه کنند. شبهه اول را مساله منطقی شر و شبهه دوم را مساله شر به منزله قرینه می نامند .

در این جا مساله منطقی شر رابررسی می کنیم زیرا در ضمن مباحث این جلسه و جلسات بعد به خصوص مباحثی که در خصوص حکمتهای شرور مطرح می کنیم پاسخ مساله شر به منزله قرینه روشن می شود.

مساله منطقی شر به طور خلاصه این است که ادیان الهی ادعا می کنند که خداوند دارای سه صفت اصلی علم مطلق و قدرت مطلق و خیرخواهی مطلق است. از سوی دیگر، این سه صفت با شرور سازگار نیست. پس با توجه به وجود شرور در عالم، باید نتیجه گرفت که خدا وجود ندارد.

در توضیح ناسازگاری لااقل یکی از این سه صفت با وجود شرور گفته می شود وجود شرور یا به خاطر این است که خداوند به شرور علم ندارد و از روی جهل، باعث ایجاد شرور شده است. یا به شرور علم دارد اما قدرت جلوگیری از تحقق شرور را ندارد. یا نسبت به شرور هم علم دارد و هم قدرت جلوگیری از تحقق شرور را دارد اما چون نسبت به انسانها خیرخواه مطلق نیست، انسانها را دچار برخی شرور کرده است.

در پاسخ به این اشکال، پاسخ های متعددی بیان شده است. برخی پاسخ ها مانند انکار علم و قدرت مطلق خدا که ازسوی الاهیات پویشی مطرح شده با مبانی دینی سازگار نیست.

برخی پاسخ ها هم مانند انکار واقعیت شرور و توهم دانستن آن که از سوی دین هندویی و نیز فرقه معرفت مسیحی که توسط خانم ماری بیکر ادی در آمریکا پایه گذاری شد، مطرح شده است ، بر خلاف وجدان و نیز متون مقدس ادیان الهی است که با شرور به منزله اموری واقعی برخورد شده، می باشد و از این رو غیر قابل پذیرش است.

از این رو بحث را باید بر روی خیرخواهی خدا متمرکز کرد. یا باید نشان داد که وجود شر با خیرخواهی خدا ناسازگار نیست، چون شرور محدود یا شرور ابتدایی می‌توانند مقدمه‌ی خیرات نامحدود یا خیرات نهایی باشند. یا باید مفهومی از خیرخواهی مطلق که باعث این شبهه شده مورد نقد قرار گیرد. البته این دو پاسخ قابل جمع است. در اینجا پاسخ دوم را بررسی می کنیم و پاسخ اول هم در ضمن مباحث مطرح خواهد شد.

خیرخواهی مطلق به این معناست که خداوند همیشه خیر انسان را اراده کرده است. اما باید دید این اراده خیر به چه معناست. اراده به دو قسم اراده تشریعی و اراده تکوینی تقسیم می شود. مقصود از خیرخواهی تشریعی خدا به این معنا است که اراده تشریعی خدا تعلق گرفته که انسانها به خیر دنیا و آخرت برسند و این کار را با اعطای عقل به انسانها و نیز با فرستادن 124 هزار پیامبر و وصایا و جانشینان آنان و هدایت انسان ها به مسیرهای خیر، ایشان را به سوی خیرات سوق داده است. این معنای خیر خواهی مورد پذیرش ادیان الهی است، اما این معنا با وجود شرور تعارضی ندارد زیرا با مواجه شدن با شرور و صبر و استقامت و پناه بردن به خدا، انسان به خیر دنیا و آخرت می رسد. پس شرور، نه تنها با این معنای خیرخواهی خدا ناسازگار نیست، بلکه عین خیرخواهی خداست و شرور ابزارهایی که با آن می توان به خیر دنیا و آخرت رسید.

اما اگر مراد از خیرخواهی مطلق این است که خداوند تکوینا اراده کرده است که همه‌ی لذّت‌ها و خوشی‌های دنیوی به انسان برسد و هیچ شر و بیماری و ناملایمات به او نرسد، این خیر خواهی همان قاعده اصلح به معنای خاص و متاخر در کلام است که اکثر متکلمان آن را قبول ندارند، و البته با وجود شرور و بیماری ها در تعارض است. این معنای خیرخواهی نه ممکن است و نه واجب.

خیرخواهی مطلق تکوینی ممکن نیست، زیرا هر قدر لذت و خوشی برای انسانها ایجاد شود، باز بیشتر از آن عقلاً ممکن است، زیرا لذّت‌ها وخوشی‌ها حدّی ندارند و هر مقدار و عددی که ذکر شود، باز بیشتر از آن ممکن خواهد بود. این که گفته می شود انسانها محدودند و نمی توانند لذت های بیشتری را دریافت کنند یا به شرور کمتری دچار شوند، بر خلاف وجدان است و هیچ منعی برای دریافت لذت بیشتر و دچار نشدن به شر کمتر وجود ندارد. ضمن این که خداوند می تواند ظرفیت انسانها را در دریافت لذت های بیشتر افزایش دهد، همان طور که در بهشت این چنین خواهد بود.

خیرخواهی مطلق تکوینی واجب هم نیست، زیرا ایجاد لذّت‌ها و خوشی‌ها، در طبقه‌ی فضل و احسان جای می‌گیرد نه عدالت. فضل و احسان بر خدا واجب نیست. آنچه واجب است، عدالت به معنای اعطاء حق است و بهره‌مندی از لذّت‌ها جزء حقوق واجب انسان‌ها بر خدا نیست.

دلایل متعددی برای این مطلب وجود دارد که در بحث از قاعده اصلح ذکر خواهد شد. در اینجا چهار دلیل را ذکر می کنیم:

1. عدم دلیل

اثبات تکلیفی بر خدا نیازمند دلیل است و عدم دلیل برای رد تکلیف کافی است. از سوی دیگر هیچ دلیل عقلی و نقلی برای وجوب اعطای همه لذت ها وجود ندارد

2. عدم تقبیح عقلی اعطا نکردن نعمت و لذت

اگر اعطای همه لذت ها واجب باشد، عقل به صورت بدیهی و روشن، باید ندادن هر لذتی را تقبیح کند. در حالی که چنین تقبیح عقلی بدیهی وجود ندارد.

3. دعا

انسانها در دعاهایشان از خداوند لذت ها و نعمتهایی را می خواهند که ندارند. خداوند هم دستور به دعا داده است و معصومان هم در دعاهایشان نعمتهای مادی و معنوی را از خدا خواسته اند. اگر اعطای لذت های دنیوی بر خدا واجب بود حتما خداوند آن را انجام داده بود و جایی برای دعا و خواستن آن از خدا وجود نداشت. پس، اگر اعطای همه لذتها واجب باشد، دعا و خواستن این لذت ها لغو و بیهوده خواهد خواهد بود.

4. لزوم شکر بر نعمت ها و راضی بودن به قضا و قدر خدا در مورد نداشتن نعمت ها

عقل و قرآن و احادیث انسانها را از یک سو به شکر نعمت های الهی دعوت کرده است، و از سوی دیگر از انسانها خواسته که از قضا و قدر الهی راضی باشند حتی اگر فقدان نعمتی باشد. حال اگر اعطای همه نعمتها بر خدا واجب بود، نه شکر بر نعمت معنا داشت و نه راضی شدن به عدم نعمت.

5. تحقق نیافتن برخی لذت ها

همه انسانها به صورت بدیهی و وجدانی درک می کنند که برخی نعمت ها و لذت ها را ندارند. این مطلب نشان می دهد که اعطای همه لذت ها بر خدا واجب نیست، زیرا اگر واجب بود، عدل الهی اقتضا می کرد که خداوند حقوق واجب را ادا کند.

نتیجه این که خیر خواهی مطلق اگر به معنای تشریعی مقصود باشد، خداوند خیرخواه مطلق است اما این معنای از خیرخواهی با وجود شرور ناسازگار نیست. و اگر به معنای تکوینی باشد، از دیدگاه عقل و نقل، چنین معنایی از خیر خواهی از اوصاف خدا نیست تا این که تعارض این صفت با شرور به عنوان دلیلی بر رد وجود خدا قلمداد شود.