1402/07/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /تنبیه ششم؛ قسم سوم: زمان دخیل در خطاب باشد ولی در ملاک دخیل نباشد
التنبیه السادس: تنجیز العلم الإجمالي في التدریجیات
خلاصه از جلسه گذشته
بحث ما در علم اجمالی در تدریجیات بود. در تدریجیات گفتیم سه قسم داریم و قسم اول و دوم را کامل بحث کردیم. میرسیم به قسم سوم.
قسم اول و دوم حکمش تقریباً روشن بود و خیلی مشکل نداشت. امور تدریجیه یعنی علم اجمالی داریم به یک امری که تدریجاً پیش میآید و در طول زمان پیش میآید، میخواهیم ببینیم که این علم اجمالی منجز هست یا نه؟
قسم اول را گفتیم در جایی است که زمان دخیل در ملاک حکم نیست، در خود آن خطاب شرعی هم دخیل نیست؛ یعنی در خطاب شرعی قید نشده است و خطاب شرعی مقید به زمان نشده است و مطلق است. وقتی که در خطاب شرعی قید نشده، خطاب شرعی فعلی میشود و برای همین الآن ما میشود. وقتی در ملاک هم قید نشده، ملاک حکم هم مال همین الآن ماست. پس همین الآن حکم ملاکش شما را گرفته و خطاب شرعی هم شامل حال شما میشود. اینجا چارهای نداریم که بگوییم منجز است.
مثال این هم اگر یادتان باشد، یکی از مثالهایش این بود: دو تا لباس است، هر کدام را میتوانید بپوشید یا باهمدیگر و روی هم بپوشید، وقتی روی هم بپوشید یکی را میدانید که غصبی است. میتوانید هم تدریجی بپوشید، اختیار با شماست. اگر روی هم بپوشید، در آن موقع هر وقت نماز خواندید، میدانید که کار حرامی کردید. در نماز میدانید که لباس غصبی پوشیدهاید. اما میتوانید تدریجی بپوشید و به اختیار خودتان باشد.
ملاک غصب مال یک زمانی دون زمان دیگر نیست. مال این نیست که شنبه غصب حرام است ولی یکشنبه حلال باشد، اینجوری نیست. ملاک غصب در اینجا هست و همین الآن هم هست، یکی از این دو تا هم غصبی است. حالا اگر من تدریجی هم بپوشم، باز هم فرقی ندارد، چون همین الآن این غصبی دست من است، نمیدانم کدامشان غصبی است. اولین لباس را میپوشم و چند روز دیگر این را کنار میگذاریم و دومی را میپوشم. «علی أی حال» این علم اجمالی به رسمیت منجز شده است و باید از هر دو پرهیز میکردیم. این قسم اول بود.
قسم دوم خیلی راحتتر بود. به قسم دوم که رسیدیم گفتیم که زمان دخیل است هم در ملاک حکم و هم در خطاب شیء. گفتیم که این راحتترین اقسام است. اینجا شیخ انصاری قائل به عدم تنجیز شدند، مثل آقای آخوند خراسانی که ایشان هم قائل به عدم تنجیز شدند. اما باز میرزای نائینی و آقای خوئی در اینجا هم قائل به تنجیز شدند که راحتترین اقسام بود.
گفتیم که زمان هم دخیل در خطاب شرعی است، یعنی خود آن خطاب شرع و خود دستور شارع مقید شده به یک زمان خاصی، از یک طرف ملاکش هم مقید به همین زمان خاص است. در اینجا گفتیم که وقتی مقید به زمان شد، من هم نمیدانم کدام یکی از این دو تاست، مال امروز است یا مال ده روز دیگر است؟ در اینجا مثل مسئله حیضی که مطرح کردیم در طول ماه چند روز این طرف محذورات و ممنوعات شرعی پیدا میکند، ملاک مال همان ایام است و مال الآن نیست، من هم نمیدانم کِی است. طرف میگوید: من نمیدانم سه روز اول ماه این بیماری برای من پیش میآید یا در وسط ماه مرض پیش میآید یا آخر پیش میآید؟ «علی أی حال» در اینجا ملاک مقید است و خطاب هم مقید است؛ یعنی شارع که مطلق نگفته نرو مسجد، گفته در این ایام به مسجد نرو که خطاب را مقید به این ایام کرده است. وقتی که مقید به این ایام است، من الآن اینجا نشستم و میگویم: این ایام کی است؟ نمیدانم! پس الآن تکلیف فعلی متوجه به من نیست. وقتی تکلیف فعلی متوجه به من نیست، الآن من میتوانم یا استصحاب طهارت را جاری کنم، یا آن استصحاب عدم حیض را جاری بکنم یا برائت جاری کنم یا اصلهای دیگری که اصلهای ترخیصی است. ملاحظه کردید که اینها به آن اصول ترخیصی تمسک پیدا میکردند، مثل شیخ انصاری و این اعاظم.
اینجا هم آقای نائینی قائل به تنجیز شدند که حرفشان را قبول نکردیم.
القسم الثالث: أن یکون الزمان دخیلاً في الخطاب دون الملاک
میرسیم به قسم سوم. در قسم سوم که مورد بحث ماست که آخرین اقسام است، زمان دخیل در آن خطاب شرعی بوده، اما در ملاک دخیل نبود. یعنی در دستور شارع قید به زمان خاص خورده، اما در خود ملاک مشخص نشده است. اینجا ما چکار بکنیم؟ این مثال سوم است. در اینجا شیخ انصاری هم قائل شدند به اینکه این علم اجمالی منجز است، چرا؟ چون ملاک به هر حال در اینجا مطلق است. اگرچه خود خطاب شرعی را نمیدانیم الآن شامل حال ما میشود یا مال زمان بعدی است، چون خطاب مقید به یک زمان است! اما ملاک مطلق است. روی این جهت قائل شدند به اینکه اینجا هم باید بگوییم منجز است.
میرزای نائینی هم قائل به تنجیز شدند. آقای خوئی هم قائل به تنجیز شدند. نتیجهاش این میشود که میرزا در هر سه قسم قائل به تنجیز شدند؛ چه آن قسم آسان، چه آن قسم سخت و چه این قسم سوم که این وسط کار است، در همه جا تنجیز را گفتند. حالا میرسیم و بحث میکنیم.
محقق اصفهانی در اینجا یک ایرادی به آقای میرزا میکنند. خدا رحمت کند آقای بهجت در زمان قدیم، یک بار که به حرم مشرف میشدیم با ایشان در مشهد، میگفتند: بعضی از این آقایان درس میرزا میرفتند و میآمدند پیش آقا شیخ محمدحسین اصفهانی و میگفتند که میرزا این حرف را زده است. مرحوم حاج شیخ هم رد میگفت که خیلی سخت میشد. این یکی از آن موارد است. میرزا در هر سه قسم قائل به تنجیز شده بود و مرحوم محقق اصفهانی هم در خود نهایة الدرایه آوردند که من متن آن را هم آوردم میگویند بعضی این حرف را زدند و این قول را رد میکنند. ردّشان هم ناظر به همان قسم دوم است.
در این قسم سوم، ما حرف شیخ را قبول داریم. در این قسم سوم ملاک این حکم شرعی مطلق است؛ یعنی همین الآن این ملاک فعلیت دارد. میگوید: ملاکش که هست، ولو خطابش را نمیدانیم این زمان را شامل است یا زمان بعدی را! اما ملاک حکم شرعی همین زمانی است که در آن فعلیت دارد و این زمان را قطعاً شامل میشود. روی اساس این مسئله قائل به تنجیز میشوند.
وجه تنجیز علم اجمالی
ملاحظه بکنید: علم به ملاک تام فعلی، این موجب عدم جواز ترخیص در تفویتش میشود فعلاً، چون ترخیص در تفویت ملاک تام فعلی به منزله ترخیص در مخالف تکلیف فعلی است. ترخیص در تفویت ملاک تام فعلی، یعنی اگر ملاک تام باشد و ملاک را از بین ببرید و بگویید: من که نمیدانم خطاب مال الآن است یا مال بعد است، اما ملاکش که همین الآن است، پس وقتی الآن عمل نکردیم، ملاک را تفویت کردی. وقتی ملاک تفویت بشود، این به منزله این است که انگار مخالف تکلیف فعلی را در آن ترخیص کردی.
«فإنّ عدم دخالة الزمان المتأخر فی الملاک و العلم بکون الملاک تامّاً فعلیّاً» این به منزلۀ چیست؟ «العلم بالتکلیف الفعلی» وقتی که شما میگویید که این ملاک الآن هست، بنابراین اگر تفویتش بکنی، انگار حکم شرعی را تفویت کردی. این را خود شیخ هم قبول دارند. پس علم اجمالی منجز تکلیف است اگرچه خطابش مال استقبالی باشد و اگرچه تکلیف غیر فعلی باشد. این فرمایش این بزرگان بود.
بیان المحقّق النائینی[1]
بیان میرزای نائینی هم همین است که میگویند: تکلیف در مثال نذر و در مثال حلف؛ من نذر کردم، ملاکش الآن هست اما نمیدانم شاید آنچه که نذر کردم مقیدش کردم به زمان بعدی! ممکن هم هست که برای امروز نذر کرده باشم، ممکن هم هست برای فردا نذر کرده باشم! ملاکش که اطعام بود، میخواست اطعام بکند، حالا یا مال حال است یا مال زمان بعدی است، زمانش را یادش رفته است. وقتی ملاک فعلی باشد، نمیتواند تفویت بکند. ولو احتمال میدهد که آن نذر را مقید کرده به زمان بعدی. وقتی مقید کرده باشد به زمان بعدی، تا آن زمان نیاید، این الآن برایش حکم تکلیف فعلی نخواهد داشت. این فرمایش ایشان بود.
عبارت میرزا را ملاحظه بکنید، عبارت میرزا را هم عرض بکنم تا بعد برسم به آن فرمایش محقق اصفهانی که ناظر به میرزا است.
تکلیف در مثال نذر و حلف که جعل شده به نحو قضایای حقیقیه، این تابع آن چیزی است که ناذر و نذرکننده و کسی که قسم خورده در موضوع آمده و اخذ کرده است. اگر فرض کنید که أخذ کرده این را برای شب آینده، اینجا فعلیت خطاب متوقف بر تحقق آن شب آینده خواهد شد. چرا؟ میگوییم: چون خطاب تعلیقی استحاله دارد. این همان حرف محقق اصفهانی است؛ یعنی شما نمیتوانید بگویید که یک تکلیف مقید شده به زمان بعدی، اما همین الآن تکلیف فعلی باشد. بعضی این را قائل هستند، مثل واجب معلق است که میگویند: وجوب همین الآن آمده است، واجب زمانش مال بعد است. مرحوم محقق اصفهانی فرمودند: این وجوبی که الآن بیاید، واجبش اصلاً نمیشود که زمانش بعداً باشد. گفتند که ما این را قبول نداریم؛ یعنی آنجایی که میگفتند واجب معلق، این را مرحوم اصفهانی قبول نداشتند و مفصل در آن جلد چهار و پنج به آن اشاره کردیم.
چرا مرحوم اصفهانی قبول نداشتند؟ قبلاً داشتیم، بخاطر اینکه اگر شارع وجوب را آورد به عنوان تکلیف فعلی، یعنی بعث کرده است. مرحوم اصفهانی فرمودند بعث فعلی انبعاث به امکان است. بعث فعلی که کرد، امکان انبعاث فعلی را میخواهد؛ یعنی باید امکان داشته باشد که شما انبعاث داشته باشید. بعث که همینجوری نمیشود شارع بعث بکند، ولی شما بگویید که من امکان انبعاث ندارم! اگر مال بعداً است، همان موقعی که امکان انبعاث پیدا کردی، همان موقع بعث صورت گرفته است، الآن بعث نیست. الآن بعث، بعث فعلی نیست. الآن بعث، بعث بالقوه است. امکان انبعاث ندارد و وقتی امکان انبعاث نداشت، بعث هم محقق نشده است. مرحوم اصفهانی در مورد بعث هم در همین اواخر سال پیش اشاره کردیم اگر یادتان باشد، بعث فعلی باید همراه با انبعاث امکانی باشد. اگر امکان نداشته باشد، معنا ندارد که شارع بعث بکند. این مبنایی است که محقق اصفهانی دارند و زیاد هم ذکر کردند.
بنابراین خطاب تعلیقی به این معنا که واجب مال زمان آینده باشد ولی وجوبش فعلی باشد و همین الآن گردن شما را گرفته باشد، محقق اصفهانی فرمودند این نمیشود. این امکانپذیر نیست. لذا اثر فقهیاش چیست؟ همین جا ظاهر میشود. اثرش این است که محقق اصفهانی میفرمایند: اینجا تکلیف فعلی نیست. حالا اگر ملاک هم فعلیت نداشت، ما اینجا هم گفتیم که علم اجمالی منجز نیست. در علم اجمالی در اینجا هم قائل به تنجیز نمیشدیم، چرا؟ چون نه تکلیف فعلیت دارد و نه ملاک فعلیت دارد.
حالا در اینجا میگوییم که تکلیف فعلیت ندارد، اما ملاک فعلیت دارد. گیر ما در این قسم سوم این است. در قسم اول گفتیم که هر دویشان فعلیت دارند. در قسم دوم گفتیم که هیچ کدام فعلیت ندارند؛ لذا گفتیم که علم اجمالی منجز نیست. در اینجا ولو خطاب فعلیت ندارد، چون خطاب مقید شده به زمان آینده، ما هم نمیدانیم که الآن این خطاب مثلاً این نذر من مال حالا بود یا نذر من مقید شد به زمان آینده! مردد بین دو تا امر است. اما ملاک فعلیت دارد.
ببینید که میرزای نائینی چه میگویند؟ «لکنّه لا یمنع من تمامیة الملاک فعلاً» ولو خطاب مقید به زمان آینده بوده باشد، اما مانعی نیست که ملاکش فعلیت داشته باشد. ملاک الآن تمام است. ملاک تکلیف که تمام بوده باشد، این مسئله انعقاد نذر و حلف پیش میآید.
«بحیث لو کان التکلیف بالأمر المتأخر ممکناً لکان التکلیف فی موردهما فعلیاً لامحالة» اگر تکلیف به امر متأخر ممکن بود، الآن تکلیف فعلی میشد. پس این قسم را هم میگوید الحاق میکنیم به قسم اول، چون فعلیت ملاک ملزم مانع از رجوع به اصول میشود در اطراف علم اجمالی. الآن شما میبینید که ملاکش فعلیت دارد، وقتی فعلیت دارد در اطراف علم اجمالی نمیتوانید به اصول عملیه نافی مثل برائت تمسک کنید و نمیشود سراغ امثال برائت رفت.
«ضرورة أن الشک حینئذٍ یکون فی الخروج عن عهدة المتثال بعد العلم بتحقّق ما هو الملاک التامّ للتکلیف فعلاً» این فرمایش میرزای نائینی است. میفرمایند که وقتی میدانیم ملاک تام تکلیف الآن هست، شک بکنی در خروج از عهده امتثال، از عهده تکلیف درآمدی در مقام امتثال، این شک در اینجا جایگاهی برای اصل برائت نیست، چرا؟ چون ملاک ملاک تام بوده و فعلی بود. اگرچه احتمال داده بشود عدم فعلیت تکلیف را و بگوییم حالا تکلیف فعلی نیست، بخاطر اینکه مانعی دارد، مثل اینکه مقید به زمان شده است. این بنا بر استحاله خطاب تعلیقی بود.
«و أمّا علی القول بجوازه و إمکانه فوجوب الاجتناب عن الأطراف بمکان من الوضوح» اگر واقعاً استحاله آن خطاب تعلیقی را ما نداشتیم، میتوانستیم بگوییم که خود تکلیف هم فعلی است، آن موقع که هیچ، خیلی راحتتر بودیم؛ یعنی وجوب اجتناب از اطراف خیلی واضحتر بود. الآن براساس ملاک فعلی داریم میگوییم، آن موقع براساس خطاب فعلی میگفتیم. خطاب فعلی خیلی راحتتر است، خطاب مقید به زمان نبود، مثل همان خطاب «لا تغصب» که روی آن دو تا لباس بود که ولو شما در زمان بعد میپوشیدی، اما خطابش برای همین الآن بود، خطاب مقید به زمان بعد نبود. شما لباس اول را الآن میپوشید (قسم اول)، لباس دوم را چند روز دیگر، پوشیدن شما برای چند روز دیگر است اما خطاب «لا تغصب» همین الآن هم هست. نگفته «لا تغصب» سه روز بعد! چون سه روز دیگر میخواهی بپوشی! بلکه همین الآن که نپوشیدی، باز هم «لا تغصب». روی هم اگر بپوشی که چه بهتر، مطمئن میشوید که کار حرامی انجام دادید و غصب را مرتکب شدید. اگر جدا بپوشید، باز هم همین الآن است، ولو قصد شما این است که سه روز دیگر بپوشید، خطاب «لا تغصب» همین الآن هست.
این قسم هم مثل همانجا میشود. فقط در آنجا خیلی قویتر بود. در آنجا هم ملاکش فعلی بود، هم خطابش فعلی بود و همان موقع «لا تغصب» هر دو تا لباس، شما را میگرفت. اما در این مورد نذر، شما شک دارید و میگویید: من نمیدانم آن خطاب نذرم را مقید به زمان آینده کردم یا برای همین زمان نذر کردم! پس همین که شک داری، این زمان تکلیف فعلی را نداری، اما باز هم ملاک فعلی آن هست. این فرمایش میرزا بود.
توضیح محقق اصفهانی
محقق اصفهانی در نهایدة الدرایه: «ربما یقال» میگویند یعنی همان مورد است که شاگردان میگفتند میرزای نائینی این را فرمودند، ایشان هم یک «ربما یقال» میزدند که بله، بعضی وقتها بعضی اینجوری گفتند که قائل شدند به منجزیت علم اجمالی در جمیع امثله، این عبارت و بیان میرزا در اجود التقریرات است.
میرزای نایئنی یک حرفی زده، این حرف وقتی تقریر کردند شاگردان در ذهنشان و در ذهن خود میرزا، حرفش را خیلی منطقی جلوه داده است. ما الآن گفتیم که در قسم دوم قائل میشویم که علم اجمالی منجز نیست. اما در قسم اول و سوم که قائل به تنجیز علم اجمالی بودیم. حرف میرزا را قبول داریم و شیخ هم قائل به تنجیز بود. اما در قسم دوم گفتیم که حرف میرزا مورد پذیرش نیست، چرا؟ میگفتیم که تکلیف فعلی نیست. میرزا سر درس هم این بحث پیش آمده بود، اعظامی که درس ایشان میرفتند آقای میلانی بودند، آقای خوئی بودند، اینها را نقل میکردند. اینها میگفتند که میرزا گفته با اینکه تکلیف فعلی نیست اما اینجا باز هم تکلیف منجز است، چون در طول این یک ماه در یک جایی این تکلیف فعلی میشود. مثالی زده بودند میرزا که اینها را گیر انداخته بودند و اینها یک مقداری بعضی از اینها ساکت شدند.
مثال این است که میگفتند: در واجب میگویید که چیزی واجب است، مقدمه واجب هم واجب است. مگر واجب نیست؟ اگر یک چیزی واجب شد، مقدمهاش هم واجب است ولو آن واجب بعداً واجب است، اما شما الآن باید بروید مقدمهاش را انجام بدهید. آیا شما میتوانید بگویید که تکلیف فعلی نیست؟ بله، حج بر من واجب هست، اما تکلیف که الآن فعلی نیست، مقید به استطاعت است و هنوز هم که زمانش نرسیده است و به قول شما استقبالی است و زمانش نرسیده است، لذا نه ثبت نام میکنی، نه به یک کاروان معرفی میشوی، اینها به لب کار هم که رسیدند با هواپیما میپرند و میروند! آنجا میگویید: که ثبت نام نمیکنند، حالا طوری نیست! نخیر، تکلیف الآن فعلی نیست اما تو باید مقدمات را انجام بدهی.
میگویند این قضیه هم مثل همان است. تکلیف فعلی نیست، ولی شما باید مقدمات را انجام بدهی. با اینکه تکلیف فعلی نیست «مقدمة الواجب واجب». حالا چه مقدمه وجودی باشد چه مقدمه علمی باشد. محقق اصفهانی در اینجا یک بیانی دارند، بعداً خدمت شما عرض میکنم.
این حرفی که ایشان زدند «نظراً إلی أنّ الواجب المشروط» یک واجبی مشروط به زمان خاص خودش است «مع العلم بتحقّب شرطه فی ظرفه» ما میدانیم که شرطش در زمان خودش میآید در زمان ذیالحجه الحمدلله إنشاءالله این تکلیف میآید و من میروم این واجب را انجام میدهم. اما الآن باید بروم مقدماتش را انجام بدهم. ایشان میفرمایند که این واجب مشروط است و شرطش در ظرف خودش محقق میشود، این مثل واجب مطلق است در وجوب مقدمات هم وجودیاش هم مقدمات علمیهاش. اگرچه وجوب مشروط باقی بر عدم فعلیت باشد و هنوز فعلیت به عهده من نیامده است، چون زمانش نرسیده است. من باید بروم مقدمات را انجام بدهم.
مقدمات وجودی و مقدمات علمی چه فرقی دارد؟ در جلد چهار در بحث مقدمه واجب یکی از آن چیزهایی که در بحث مقدمه واجب داشتیم همین بحث بود بنام «انواع مقدمات». مقدمه وجودی مثل اینکه شما الآن تکلیفت این است که روی پشت بام بروی، باید نردبان بگذاری تا پشت بام بروی. این به عنوان مقدمه وجودی است. رفتن به پشت بام مثالی که میزدند «نصب سلّم» بود. این مقدمه وجودیاش است.
مقدمه علمی چیست؟ مقدمه علمی این است که نماز را باید رو به قبله بخوانی، نمیدانی که قبله کدام طرف است! به عنوان مقدمات علمیه، چهار نماز میگویند بخوان، تا یقین کنی که به طرف قبله نماز خواندی. این میشود مقدمه علمیه. مقدمه علمیه با آن مقدمه وجودیه یک فرق کوچکی دارد. البته مقدمه وجودیه را حالا بعداً در موردش یک توضیحی میدهم، حالا آنچه در ذهن میرزا است.
مقدمه علمیه که شما الآن نماز را به چهار طرف میخوانید، در این مقدمه علمیه شما نماز یک تکلیف فعلی برای شماست و میخواهید از عهده این تکلیف فعلی در بیایید، به چهار طرف نماز میخوانید. تکلیف فعلی است، به چهار طرف نماز میخوانید. این مقدمه علمیه را گفتند که واجب است. یا مثلاً در جاهای دیگر یک مقدار زودتر کار واجب را انجام میدهید مثلاً میخواهید الآن طواف کنید دور خانه خدا، میگویند از باب مقدمه وجودی یک مقدار قبل از حجر الاسود شما نیت بکن که لبِ حجر الاسود رسیدی یک دفعه کار گیر پیدا نکند. یک دفعه شک میکنی، یک قدم جلوتر یا عقبتر از قبلش نیت بکنم! در آنجا یک قدم عقبتر را که به لبِ کار رسیدی، شما باید نیت طوافش را شروع کرده باشی. این را میگویند مقدمه علمیه. یا مثلاً در حجاب همینجور است. یا مثلاً در مقدمات إحرام، مقدمه علمیه است. در حجاب یعنی یک ذره بیشتر بپوشان که مثلاً شک داری که درست صورت خودت را پوشاندی یا نه، پوشیده شده باشد. شک دارید، یک مقدار بیشتر تا مقدمه علمیه حاصل بشود.
این مقدمه در این تکلیف فعلی است. مثال را میرزای نائینی میزنند و میگویند: در تمام مقدمات علمیه است اما مقدمات علمیه تکلیفش فعلی است. بعد مثال مقدمه وجودی هم زدند و این را هم چسباندند به مقدمه علمیه. در مقدمه وجودیه دو جور است، آقای میرزا فقط حواسشان به آن یک قسم است که گاهی وقتها تکلیف هنوز نرسیده مثل حج، شما باید بروی مقدمات وجودیاش را انجام بدهی. در حالی که بعضی وقتها مثل همین نصب سلّم ممکن است تکلیف فعلی باشد، نصب سلّم اینجوری نیست که شما وقتی نردبان را میگذاری بعداً واجب میشود. این نصب سلّم همان موقعی که داری نردبان را وصل میکنی، تکلیف به رفتن پشت بام فعلی بوده است. مثال حج را مرتّب به ذهنشان میآورند، در حالی که در مقدمات وجودیه دو قسم است که در بعضی از آنها تکلیف فعلی است و در بعضی هنوز تکلیف فعلی نشده است.
حالا این مرحوم اصفهانی اگر یادتان باشد در جایی که تکلیف هم فعلی نشده باشد و ذی المقدمه هنوز وجوبش فعلی نشده، در آنجا اینها میگفتند که عقلاً شما باید بروی زودتر انجام بدهی یا حتی در آن قسمی که مقدمه وجودیه تکلیف فعلی هم داشت، در آنجا یک اختلافی بود که اگر یادتان باشد از آقای بهجت هم پرسیدم، فرمودند محقق اصفهانی از این نظر برگشتند. مرحوم مظفر این را نقل میکردند از محقق اصفهانی که محقق اصفهانی نظرشان به این است که در اینجا مقدمه واجب واجب نیست. میگفتیم که اینها میگفتند: مقدمه واجب واجب نیست، بعد آقای بهجت میفرمودند که چرا؟ میگفتند که چون لغو است که ما بگوییم مقدمه وجوب شرعی دارد. مرحوم اصفهانی فرمودند که لغو است، چون عقل میگوید که برو انجام بدهد، داعویت عقلی داری، لذا وجوب شرعی نداری، چون داعویت عقلی داریم و نیازی به وجوب شرعی نداریم. اگر شارع بخواهد وجوب شرعی جعل بکند لغو است.
اما ایشان فرمودند که از این حرف برگشتند، حق هم میگویند که باید از این حرف برگردند. برگشتن محقق اصفهانی را از آقای بهجت پرسیدیم، میگفتند که برگشتند. علتش هم این است که در مقدمه واجب ولو داعویت عقلیه باشد، داعویت شرعی هم کار را تقویت میکند و قویتر میکند. آن حکایت میرزای شیرزای را برای شما نقل میکردم، یادتان هست که حکایت میرزا را در این قضیه نقل کردم و گفتم: گاهی وقتها داعویت عقلی هست، اما داعویت شرعیه قویتر میکند. مثالی که خدا رحمت کند آقای شاهآبادی میزدند و میفرمودند که میرزا همه گفتند این فتوای تحریم تنباکو را بده، در خلوت میگفتند که من تا یقین نکنم که حضرت راضیاند فتوا نمیدهم. رفت خلوت کرد، یک وقت دیدند بیرون آمدند، دیگر ننوشت که استعمال توتون و تنباکو حرام است! اگر نوشته بود به قول آقای شاهآبادی میفرمودند که خیلی اثر نمیکرد. نوشتند: «در حکم محاربه با امام زمان است»! میگفتند لاتهای آن زمان و آن عرقخورها قلیونهایشان را میشکاندند و میگفتند ما هر حرامی را هم انجام بدهیم، با امام زمان نمیجنگیم! هر حرامی را انجام میدهیم، اما با امام زمان نمیجنگیم.
ببینید این داعویت چقدر قوی است! حتی داعویت از داعویت عقلی و شرعی هم بالاتر بود، چون داعویت شرعیه آن عرقخورها را تکان نمیداد. رفت خلوت، از خلوت درآمد، عبارت را اینجور نوشت. توسل پیدا کرد به مقام خود حضرت، وقتی آمد یک داعویتی را مطرح کرد که عرقخورها را هم که با حرام شرعی هم نمیشد مستقیمشان کرد، اما گفتند که ما با امام زمان نمیجنگیم. خدا رحمتشان کند.
میخواهیم بگوییم که گاهی وقتها داعویت عقلیه هست، میتواند داعویت داشته باشد عقلاً، اما یک آدمی است که میگوید: حالا که عقلاً میگویی، من انجام نمیدهم، اما تا به او بگویی شرعاً، یک ذره مقید به شرع است، میگوید اگر شرعاً است، پس من انجام میدهم. اگر عقل هم بود خیلی قید نداشت. داعویت که میآید، روی این تأکید میکند. گاهی وقتها اصلاً داعویت غیر شرعی است و بالاتر است، آن طرف را تکان میدهد.
بنابراین اشکالی ندارد در مقدمه واجب که این چیز پیش بیاید. حالا در اینجا میرزای نائینی مقدمۀ وجودی را مطرح کرده، مقدمۀ علمی را هم مطرح کرده، در بیان ایشان این است که این واجب مشروط که هنوز شرطش محقق نشده، مثل واجب مطلق است در وجوب مقدمات وجودی و علمیهاش. اگرچه وجوب مشروط باقی بر عدم فعلیتش باشد. این فرمایش میرزای نائینی است.
مناقشه محقق اصفهانی بر محقق نائینی[2]
حالا محقق اصفهانی میخواهند این حرف را رد کنند. اطلاق کلام میرزا یعنی میرزا در هر سه تا قسم قائل شد به این تنجیز، محقق اصفهانی ایراد میگیرند و میگویند: اگر از وجوب مقدمۀ واجب و وجوب مقدمۀ شرعی اراده کردید «أرید وجوب المقدّمة شرعاً بحکم العقل» در آن مقدماتی که «لا یمکن تحصیلها فی وقت ذیها» در وقت ذی المقدمه این مقدمات را نمیشود انجام داد، اینها را باید زودتر بروی انجام بدهی، آیا منظورتان این است که شما ظاهراً این را اراده کردی؟ این حرف معقول نیست که بخواهید یک وجوب شرعی بیاورید، چون وجوب مقدمه شرعاً یک وجوب معلولی است. این وجوب معلولی منبعث باید بشود از وجوب ذی المقدمه. خودتان گفتید که وجوب مقدمه ناشی از وجوب ذی المقدمه است. وجوب ذی المقدمه نیامده، وجوب مقدمه از کجا بیاید در این قسم؟ وجوب ذی المقدمه نیامده است، اینجا من میخواهم بدانم که این وجوب شرعی را شما از کجا درست میکنید؟ ذی المقدمه هنوز واجب نشده و شما هم گفتی که این وجوب، وجوب غیری است.
مگر نگفتید که وجوب مقدمه وجوب غیری است. غیری است یعنی چه؟ یعنی میگفتید: اصلش این است که ذی المقدمه واجب است، از آنجا این ترشح کرده است. شمای میرزا میفرمودید که از ذی المقدمه این وجوب ترشح کرده و این وجوب مقدمه یک وجوب غیری است و منشأ و علت آن چیست؟ این وجوب معلولی است، علتش وجوب ذی المقدمه است.
مرحوم اصفهانی میفرمایند: وقتی که ذی المقدمه هنوز شرط وجوبش نیامده و هنوز فعلیت پیدا نکرده، چطور وجوب مقدمهاش فعلیت پیدا کند؟ این اصلاً معقول نیست. حرف مرحوم اصفهانی این است: «وجوب المقدمة شرعاً وجوب معلولی منبعث عن وجوب ذیها» منبعث از وجوب ذی المقدمه است «فیتبعه فی الفعلیة» تابع آن باید باشد در فعلیت «و مع الالتزام بعدم فعلیة وجوب ذیها کیف یعقل فعلیة وجوبها؟» این عبارت محقق اصفهانی است. وقتی که شما میگویید که هنوز ذی المقدمه واجب نشده و فعلیت پیدا نکرده، چطور این مقدمه فعلیت پیدا بکند؟ علم به تحقق شرط در ظرف خودش میدانم در ظرف خودش این شرط محقق میشود، این باعث نمیشود و تأثیر نمیگذارد در اینکه بگوییم این مقدمه فعلیت پیدا کند.
خلاصه اینکه عقل محال میداند که حکم بکند به یک وجوب معلولی. وجوب معلولی که علتش هنوز فعلیت ندارد. عقل چنین چیزی را حکم نمیکند. محال میداند که چنین چیزی را بخواهد حکم بکند. پس اینجوری نباید بگویید. خلاصه اینکه اینجوری درست نکردید. اینجوری فعلیت برای ذی المقدمه هنوز نیامده، میخواهید برای مقدمهاش درست بکنید، این تمام نیست. اگر منظور شما حکم عقل است به مجرد لزوم و لابدّیت؛ یعنی نه حکم عقل به وجوب مقدمه شرعاً.
در فرض اول گفت: «إن أرید وجوب المقدمة شرعاً» وجوب مقدمه شرعی باشد اما به حکم عقل باشد و عقل بگوید که من حکم میکنم که این مقدمه واجب شرعی است. اگر آن بگویید، گفتیم که معقول نیست. اما اگر چیز دیگری بگویید که نه، عقل نمیگوید که این واجب شرعی است؛ بلکه عقل میگوید که این را باید انجام بدهید. «باید» میگوید، نمیگوید «شرعاً»! لزوم دارد، لابدّیت دارد.
چرا؟ «نظراً إلی حکمه باستحقاق العقاب علی ترک الواجب فی وقته بترک هذه المقدّمة التی لایمکن تحصیلها» تحصیل آن واجب در وقتش الا به این مقدمه. اگر این را بگویید «فعلی فرض تسلیمه لا یجدی فی وجوب الغسل قبل الفجر حتّی یؤتی به بقصد الأمر» در جاهایی مثل وجوب غسل قبل از فجر هنوز تکلیف نیامده، بخواهی وجوب برای این درست بکنی، در این وجوب این اثر را نمیتواند بگذارد، چون هنوز وجوب نیامده است. این یک لابدّیت است. لابدّیت غیر از وجوب است و وجوب درست نمیکند، امر شرعی درست نمیکند. پس قصد امر نمیتوانی انجام بدهی.
اگر قبل از فجر بخواهی غسل انجام بدهی، بگوییم این مقدمه وجودیه است برای نماز صبح من! بگو به چه قصدی انجام میدهی؟ میگوید به قصد امر شرعی. به قصد امر یعنی امر شرعی. امر شرعی ندارد؛ یعنی این به درد نمیخورد، این فقط یک لابدّیت است. اگر این را بخواهید بگویید، این یک لابدّیت است و امر شرعی درست نمیکند، تکلیف درست نمیکند.
اینجا معلوم میشود آن تنجیزی که محقق اصفهانی گفتند، در آنجا ببینید که تنجیز پیش نمیآید، چون حکم شرعیای نیست. حکم شرعی در اینجا را نمیتوانید زودتر از زمان واجب درست بکنید. پس وقتی تکلیف را نتوانستی درست بکنی، نمیتوانی به شیخ انصاری بگویی که تکلیف فعلی است. تکلیف فعلی نیست. تکلیف فعلی که نبود، تنجیز علم اجمالی هم نمیشود. عین همان حرفی که شیخ انصاری گفتند. مرحوم محقق اصفهانی از مرحوم شیخ انصاری دفاع میکنند و میفرمایند که فرمایش میرزا در اینجا مورد قبول نیست. باید ایشان هم مثل شیخ انصاری حرف بزند.
سه تا قسم داریم، در قسم اولی تنجیز، در قسم آخری هم که ملاک باز فعلیت داشت تنجیز بود، اما در قسم دوم که نه ملاک فعلیت داشت نه تکلیف فعلیت داشت، اینجا شما تنجیز را نمیتوانی قائل بشوی. مثل شیخ انصاری و مرحوم آخوند قائل به عدم تنجیز بشوید.
خود نظر محقق اصفهانی روی این فرض است. ایشان میفرمایند: البته ما میگوییم که باید فرق گذاشت بین مقدمه وجودیه و مقدمه علمیه. این دو تا باهم فرق دارد.
نظریه محقق اصفهانی در بیان فرق بین مقدمه وجودی و علمی[3]
«التحقیق إمکان الفرق بین المقدّمة و المقدّمة العلمیة بعدم وجوب المقدّمة الوجودیة» مقدمه وجودی را ما میگوییم واجب نیست، چرا؟ «لترشحه من وجوب ذیها و لا وجوب لذیها فعلاً» چون مقدمه وجودیه باید وجوبش را از ذی المقدمه بگیرد و هنوز هم ذی المقدمه واجب نشده به وجوب فعلی. پس در مقدمه وجودی، آقای میرزا بفرمایید که ما تکلیف فعلی نداریم، پس قبلش هم هیچ وجوب فعلی برای مقدمه نخواهد آمد.
اما لزوم مقدمه علمیه عقلاً چرا؟ چون اثر علم به تکلیف است، نه اثر خود تکلیف بنفسه. برای چه این را میگویند؟ یادتان باشد در مقدمه علمیه مثالش را عرض کردم، تکلیف همین الآن شما را گرفته است. میگویند به چهار طرف نماز بخوان. به چهار طرف که نماز بخوانیم، این تکلیف صلات و اصلاً نماز اولی که شروع کردید، ولو بگویید این برای مقدمه علمیه است، اما تکلیف به نماز متوجه شما شده است و لذا نمیشود قبل از اذان نماز بخوانید. آیا میشود از باب مقدمه علمیه، قبل از اذان نماز بخوانید؟ نمیشود، باید اذان بشود، تکلیف برای شما فعلی بشود، بعد اینهایی که میخوانید قبل از واجب هم اگر باشد، مقدمه علمیه است. مقدمه علمیه واجب است. مقدمه علمیه را کی انجام میدهید؟ وقتی که تکلیف فعلی شد.
لذا محقق اصفهانی در اینجا میخواهند این را بفرمایند که در مقدمه علمیه تکلیف چیست؟ تکلیف فعلی است. لذا در مقدمه علمیه ما این حرف را قبول داریم.
بیانه:
بیانش این است که مقتضای علم اجمالی به تکلیف یا در حال یا در استقبال «مع بقائه علی شرائط الفعلیة و التنجّز فی ظرفه» نهایت میخواهند بگویند که آقای میرزای نائینی، اینکه شما گفتید که ما یک علم اجمالی به تکلیف داریم که نمیدانیم مال حالا است یا مال استقبال است بقاء بر شرائط فعلیت تنجز در ظرف خودش هم داشته باشد نهایتش این است که دو تا تکلیف محتمل یک وصول اجمالی پیدا کرد. فقط شما تکلیف را فهمیدی، وصول پیدا کرد، بعداً نمیخواهد به شما واصل بشود، وصول و بیان آمد؛ اما تکلیف هنوز فعلی نیست. شارع به شما گفته که بعداً یک تکلیف فعلی داری. وصول شد، فهمیدم، یعنی وصول شد یعنی فهمیدم. وصول، بیان است. یعنی بیانش به من و شما رسید؛ اما شارع نگفت: تکلیف همین الآن فعلی است. فقط گفت که این تکلیف هست. حالا یا مال الآن است و به تعبیر ایشان یا تکلیف فی الحال است یا فی الاستقبال است. شنیدم، اگر مال استقبال هم باشد، بیانش به من رسید. فقط بیانش رسیده، وصول شده همین! اما چیزی فعلیت پیدا نکرده است. یک وقت اشتباه نکنید فکر کنید که فعلیت پیدا کرده است!
تکلیف مردد بین فی الحال و فی الاستقبال بود، بیانش به شما رسید. علم اجمالی یعنی همین. علم اجمالی یعنی شنیدم و فهمیدم، بیانش به من رسید، واصل رسید. مرحوم اصفهانی میفرماید که فقط همین است. این کافی است در فعلیت واصل در موطن خودش که بگویید شنیدم و یاد گرفتم. اما بخواهی قبل از زمان استقبال همین الآن بگویی یک تکلیف فعلی دارم، نه! این را نگفتم، فقط در همین حد است.
پس علم پیدا میکند اجمالاً به اینکه مخالفت تکلیف حالی در حال یا مخالفت این تکلیف استقابلی در استقابل موجب استحقاق عقاب است. هر وقت این تکلیف واقعاً را شارع میدهد، مخالفتش استحقاق عقاب میآورد. «إما علی هذه المخالفة فی الحال، أو علی تلک المخالفة فی الاستقبال» یا مخالفت در حال کردی عقاب میآورد، یا در استقابل کردی عقاب میآورد. پس هر کدام از این دو تا مخالفت در موطن خودشان از آن چیزهایی هستند که احتمال ترتب عقاب را داریم و این حمل میکند شما را بر دفع عقاب محتمل به ترک مخالفت در موطنش. در موطن خودش باید ترکش بکنی. در این حد به شما بیان را رسانده است.
اما «لا یتوقف فعلیة التکلیف فی موطنه علی أزید من الوصول» فعلیت تکلیف در موطن خودش بیشتر از وصول نیست. یعنی چه؟ فقط به شما رسید و فعلیت قبل از موطن خودش نمیتواند بیاید. اگر تکلیف استقبالی بوده، نمیتواند در زمان حال قبل از موطن خودش یک فعلیتی داشته باشد. پس «کما لا یتوقف استحقاق العقاب علی أزید من مخالفة التکلیف فی موطن المخالفة» در خود موطن مخالفت، آنجا استحقاق عقاب میآید و در ظرف ترتب استحقاق عقاب است. قبلش استحقاق عقابی ندارد.
«کما لا یتوقف لزوم المقدمة العلمیة و دفع العقاب المحتمل» بر زیادتر از احتمال عقاب، نسبت به مخالفت واقعیه تکلیف حقیقی در ظرف خودش. مخالفت تکلیف واقعی در ظرف خودش، فقط در آن حد است. الآن تکلیف علی برای شما درست نمیکند. فقط یک عقاب محتملی را در ظرف خودش برای شما میآورد، اما تکلیف فعلی قبلاً برای شما درست نخواهد کرد. این فرمایش محقق اصفهانی بود. پس وقتی تکلیف فعلی درست نمیکند، شما الآن تکلیف فعلی نداری. همان مبنای شیخ انصاری است.
مبنای شیخ انصاری چه بود؟ میگفتند که وقتی من علم به تکلیف فعلی ندارم، ملاک فعلی هم ندارم که آن هم بخواهد برای من تکلیف فعلی درست کند، میگویم تکلیفی نداریم. علم اجمالی هم در تدریجیات در این فرض منجز نخواهد شد. اما در قسم اول و در قسم سوم گفتیم منجز است.
در اینجا بحث ما تمام شد، میرسیم به شبهۀ غیر محصوره. شبهۀ غیر محصوره خیلی مورد ابتلاء است. یک جای فرش نجس میشود. این یک جای بحث که نجس شد، شما بگویید از همه جا اجتناب بکنید، نه! پای شما خیس بود، از اینجا رد شدید، وقتی شبهه، غیر محصوره شد، بعد نگویید که این فرش یک جایش نجس بود، من از اینجا که رد شدم و پایم هم خیس بود! پای شما خیس باشد، شما که علم نداری از آنجا رد شدی. یک احتمال کمی است که شما از روی نجس رد شده باشید. با این احتمال موهوم، وقتی کم بود و موهوم بود، توجه نکن. خیال شما راحت باشد، نجس بوده که باشد. یک جایی نجس است، باشد. چنین نجاستی برای شما تکلیفآور نیست.
این بحث شبهه غیر محصوره را إنشاءالله در جلسه آینده.