1402/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /فصل اول: دوران امر بین متباینین؛ تنبیه ششم: تنجیز علم اجمالی در تدریجیات
التنبیه السادس:تنجیز العلم الإجمالي في التدریجیات
خلاصه ای از مباحث
بحث ما در دوران بین متباینین در بحث احتیاط بود و بحث اصالة الإحتیاط در فصل اول دوران امر بین متباینین، به تنبیهات رسیدیم. در تنبیهات رسیدیم به تنبیه ششم. تنبیه ششم تنجیز علم اجمالی بود در تدریجیات که آیا علم اجمالی در تدریجیات منجز است یا نه؟ وارد این بحث شدیم.
در این بحث اختلاف بود بین اعلام در تنجیز علم اجمالی و اقسامی داشت که حالا صحبت میکنیم. بعضی قائل به تنجیز بودند و مثل محقق نائینی و مثل مرحوم آقای خوئی. بعضی هم انکارِ تنجیز میکردند حالا یا مطلقا، یا در بعضی از اقسام.
این مطلب اولی بود در مورد امثلهای که شیخ انصاری ذکر کرده بودند. آن امثلهای که شیخ انصاری ذکر کرده بودند را گذشتیم و در موردش صحبت کردیم. سه مثال بود و آن سه مثالی که شیخ انصاری فرموده بودند را در مثال دومش مرحوم آقای خوئی مناقشه داشت که حالا در ضمن بحث به آن میرسیم که حالا یکی مربوط به زوجۀ رجلی بود که مضطربه است در حیضش و وقتش را فراموش میکند و خلاصه عدد را حفظ است، اجمالاً میداند سه روز در ماه این حائض است، تکلیف او نسبت به امورش چگونه است؟ یعنی این زوج باید کلاً از او اجتناب بکند، چون اینجوری که بعضی از آقایان میگویند که اگر علم اجمالی منجز باشد در اینجا هم بخواهد منجز باشد، سه روز این در ایام عادتش است و کل ماه هم سی روز در نظر بگیریم، این باید کل ماه را اجتناب کند. در این فرض شیخ انصاری قائلاند به اینکه اینجا منجز نیست. حالا بحثش را بعد صحبت میکنیم.
یک مورد دیگر علم تاجر است اجمالاً در اینکه در روزش یا حتی در ماه مبتلا میشود به معاملۀ ربوی. در آنجا آیا باید امساک بکند از هر نوع معاملهای؟ این تاجر باید کل معاملههای روز را اجتناب کند چون میداند و علم دارد به ربوی بودن، اما نمیداند کدام یکی از این معاملات است!؟ این هم یک بحث است که مرحوم آقای خوئی در آن مناقشه داشتند که قبلاً صحبت کردیم.
یک مثال سوم هم شخصی نذر کرده یا حلف و قسم خورده بر ترک فعلی در لیلۀ خاصه، بعد مشتبه شد بین لیلتین یا أزید، اینجا هم آیا منجز هست یا نه؟ در مثلا سوم بحث احتیاط را مطرح کردند، هم در مثال دوم هم در مثال سوم. این مثال اول نه، اما در دوم و سوم بعضی احتیاط را مطرح کردند که مرحوم آقای خوئی در مورد دوم مناقشه میکنند. این یک بحث بود.
مطلب دوم که بحث اقسام اطراف علم اجمالی است در تدریجیات، اینجا مرحوم آقای نائینی فرمودند که زمان سه قسم دارد یا اینکه این زمان دخیل در ملاک حکم و خطاب اصلاً نیست. هیچ کاری نه در ملاک حکم دارد، نه در خطاب. آن خطاب شرعی که رسیده زمان در آن مدخلیتی ندارد. یا اینکه هم دخیل در خطاب و هم در ملاک؛ یعنی اگر زمان نرسد، این را میگوییم که در ملاک دخیل است؛ یعنی وقتی میگوییم اگر زمان نرسد در ملاک دخیل است، وقتی در ملاک دخیل بود و زمان هم نرسیده پس این وجوب فعلیت صد درصد نمیتواند داشته باشد، چون در اینجا میگوییم که دخیل در ملاک است. همین که در ملاک بود، حالا در خطاب هم دخیل هست در خود ملاک هم دخیل است.
اثرش این است که وقتی میگویند قید است و دخیل در خود ملاک است، پس بنابراین نتیجهاش این میشود که الآن این موجود نمیتواند بیاید. اما آنجایی که میگوییم دخیل در ملاک است و در خطاب میگوییم دخیل نیست، آنجا یعنی این ملاک الآن فعلیت دارد. ملاک دخیل نبود، وقتی ملاک فعلیت داشته باشد و اثر بگذارد در اینکه آن حکم بیاید وجوب فعلی الآن نمیتواند بیاید. فرق این دو تا این میشود که فقیه در اینجا میگوید که ملاک زمان اثر ندارد، پس این فعلیت وجوب هست و خیلی راحت حکمِ به تنجیز علم اجمالی میکند.
اما آن جایی که گفتیم زمان در ملاک دخیل هست، تا آن زمان نیامده، این شک کرد، نمیداند این تکلیف مال این زمان است یا مال زمان بعدی است، نمیداند مال کدام زمان است! زمان هم در ملاک دخیل است، میگوید من نمیدانم تکلیف آمده باشد یا نه! دیدی که اثرش این است و وجوب نیامده است. وقتی وجوب را شک کرد که اصلش آمده یا نیامده، در مسئله تنجیز علم اجمالی هم میگوید که برای چه فتوا به تنجیز بدهم؟ اصلاً این ملاک، زمان در آن دخیل است و زمان هم که هنوز نیامده است. الآن مردد هستم، ممکن است در این زمان باشد، ممکن است تقیید به این زمان باشد، زمانش هم که هنوز نیامده است، پس اینجا میگویم که منجز نیست. این نکته را دارد.
حالا یک فرض سوم هم هست که دخیل در خطاب باشد، باز دون ملاک. در خطاب دخیل است، آن امری که میآید، مقید به یک زمانی شده، اما میدانید که در ملاک دخیل نیست و فقط در خطاب دخیل است، باز چون میدانید در ملاک دخیل نیست، در این فرض هم میگوییم که پس ملاک مقید نشده و تنجیز میتواند باشد. ملاک مقید نیست به این زمان، فقط در خطاب دخیل است.
صورت برعکسش را الآن مطرح نکردند، چرا؟ چون اگر در ملاک بخواهد دخیل باشد، نمیشود بگوییم که در ملاک دخیل است اما در خطاب دخیل نیست. اگر در ملاک دخیل باشد، در خطاب هم حتماً باید باشد. صورت چهارم را ندارد. لذا سه تا صورت را الآن در اینجا بحث کردند. صحبت در این سه تا صورت بود. این سه تا قسم را باید بررسی بکنیم.
نکته:
یک نکته را من عرض بکنم آن چیزی که در دوره سابق بود، این را هم نوشتم میتوانید ملاحظه کنید که تقسیمبندی آقایان فرق میکند و باعث شده که یک سری گیج بشوند و بحثها قاطی بشود. میرزای نائینی براساس تقسیم شیخ جلو آمده است و آقای خوئی یک دفعه تقسیمبندی را عوض کردند. آنجا هم سه قسم است، اینجا هم سه قسم است؛ اما این سه تا قسم با همدیگر انطباق ندارند. مشکل کار این شده است. یک جا آقای خوئی گفتند که در اینجا شیخ انصاری تفصیل داده، در حالی که شیخ انصاری نیامده تفصیل بدهد، او هم سه تا قسم را مطرح کرده است، قسم دوم و سومی که در کلام شیخ انصاری است، در کلام آقای خوئی شده قسمت دومِ قسم سوم. یعنی قسم سوم را آقای خوئی درست کرده، همانجوری که آقای خوئی قسم اولِ در کلام خودش را هم دو قسم کرده است. قسم اول کلام خودش را هم دو قسم کرده است.
المطلب الثاني: في أقسام أطراف العلم الإجمالي التدریجیة[1]
حالا در تطبیق عرض میکنم خدمت شما. آن قسم اول و قسم دومی که در کلام مرحوم آقای خوئی هست اینها همه برمیگردد به همین قسم اولی که ما الآن مطرح میکنیم. این سه تا قسم را قبلاً هم صحبتش را کردیم فی الجمله، حالا تتمه بحث را خدمت شما عرض میکنم.
القسم الأوّل: أن لا يكون الزمان دخيلاً في ملاك الحكم و خطابه
قسم اول اینکه گفتیم زمان دخیل در ملاک حکم و در خطاب نیست. اینجا که اصلاً دخالت نداشته باشد زمان، نه در ملاک نه در خطاب، گفتیم که وقتی در ملاک دخیل نبود پس ملاک فعلیت دارد پس حکم وجوب را میخواهد بیاورد. اینجا میرزای نائینی قائل به تنجیز علم اجمالی شدند. مرحوم آقای خوئی هم به تبع ایشان قائل به تنجیز شدند. منتها دو قسمش کردند که این دو قسم ایشان هر دو برمیگردد به آن قسم اولی که مرحوم نائینی ذکر کردند و بر مدار شیخ انصاری جلو رفتند.
بیان محقق نائینی[2]
بیان مرحوم آقای نائینی را قبلاً عرض کردیم، بیان آقای نائینی این است که میفرمایند که اینجا باید از اطراف علم اجمالی اجتناب کرد. زمان دخالتی در ملاک ندارد که روی این نکته دست میگذارند. مثل مثال ابتلاء به معامله ربویه. میگویند ملاک در تنجیز علم، فعلیت خطاب است زمان هم نه دخیل در ملاک حکم است و نه دخیل در خطاب. تعبیر آقای نائینی این است: ملاک در تنجیز علم اجمالی، فعلیت خطاب و امکان انبعاث است. از یک طرف هم میدانیم که ملاک هم مقید به این زمان نبوده، پس فعلیت هست و ظاهرش هم این است که خود آن خطاب هم فعلیت دارد و مقید به زمان خاصی نشده و امکان انبعاث هم از آن داریم و شکی هم نداریم که حرمت ربا مثل حرمت سایر امور مثل کذب و غیبت و اینها یک حکم فعل یاست. این قابل طاعت و معصیت است و این قابل اطاعت و معصیت است و اینکه مکلف اختیار دارد که متعلَّق این فعل را در یک زمان بعدی انجام بدهد، منع از فعلیت حکم نمیکند و منع از تنجز حکم نمیکند، من میتوانم ربا را الآن انجام بدهم، میتوانم در معاملۀ بعدی انجام بدهم. زمانش را بعداً قرار بدهم، من به اختیار خودم میتوانم این کار را بکنم. میتوانم الآن انجام بدهم، میتوانم بعداً انجام بدهم. اینجا من اختیار دارم. فرض آقای نائینی است که اینجا اختیار دارم، حالا آقا خوئی فرض دومی را هم مطرح میکنند در همین قسم اول.
من اینجا اختیار دارم میتوانم این معامله را ربوی را اول انجام بدهم میتوانم بعداً هم انجام بدهم. از حیث زمان، اختیار با من است. این منع از فعلیت و تنجز حکم پیدا نمیکند و ایشان میفرمایند که این مراد شیخ انصاری از فعلیت ابتلاء به اطراف علم اجمالی در آن مثال این است، نظرش این است که حکم در اینجا فعلی است «علی کل تقدیر» چه الآن انجام بدهم چه بعداً انجام بدهم. این فرمایش شیخ انصاری بود. اینجا حکم منجر میشود و چون تأخیر به اختیار مکلف است مانع از فعلیت حکم و ابتلاء نمیشود. پس بنابراین حکم در اینجا منجز میشود.
بیان محقق خوئی[3]
مرحوم آقای خوئی همین را دو قسم کردند. میرزای نائینی گفتند که کار به اختیار مکلف است. مرحوم آقای خوئی به این قسم اولیشان یک فرض دیگری اضافه کردند و این بحثی که الآن آقای نائینی مطرح کردند را قسم اول قرار دادند و یک قسم دومی اضافه کردند. این را هم سال پیش به آن اشاره کردیم. قسم اول این است که تدریجیّت مستند به اختیار مکلف است و تمکن دارم از جمع بین اطراف علم اجمالی و میتوانم همه اطراف علم اجمالی را الآن انجام بدهم. مثل اینکه علم دارم به غصبیت یکی از این دو تا ثوب. دو تا لباس است میدانم که یکی غصبی است. حالا متمکّن از این هستم که دو تا را باهم بپوشم، دو تا پیراهن را باهم بپوشم. وقتی که شما این دو تا را باهم پوشیدید، میبینید که قطعاً غصب را انجام دادید و شما غاصب خواهید شد. این فرضی که ایشان گفتند، متمکّن از پوشیدن هر دو هستید، منتها میتوانید یکی را الآن بپوشید و دیگری را برای زمان متأخر بگذارید. درست است که شما میتوانید الآن یکی را بپوشید و یکی را برای زمان متأخر بگذارید، این را تدریجیاش بکنید، اما میتوانستید دفعیاش هم بکنید. اینجا خودتان به اختیار خودتان میتوانستید تدریجی بکنید.
اینجا اگر تدریجی هم کردید یعنی گفتید که من دو تا لباس را باهم نمیپوشم که قطعاً بدانم فعل حرام انجام دادم، یکی از لباسها را الآن میپوشم میگویم که این را من نمیدانم غصبی است، دومی را بعداً میپوشم و تدریجی میکنم، خودم این کار را میخواهم تدریجی بکنم، در اینجا علم اجمالی تنجیز را دارد. زمان در اینجا در ملاک و در خطاب اثر ندارد. یعنی زمان در اینجا مدخلیتی نه در ملاک دارد نه در خطاب دارد.
این همان فرمایش است که میرزای نائینی هم فرمودند، آقای خوئی هم میفرمایند که علم به تکلیف فعلی در فرضی که شما تمکّن از موافقت قطعیه دارید، تمکن از مخالفت قطعیه هم دارید، میتوانید مخالفت قطعیه هم انجام بدهید، بجای اینکه تدریجی بپوشید همه را الآن میپوشید، اینجا علم اجمالی منجز است. این فرمایش آقای خوئی بود.
آقای خوئی یک قسم دومی را در اینجا اضافه میکنند که این را در تقسیمبندی سهگانهای که خودشان قرار دادند این را قسم دوم قرار دادند و این قسم دوم ایشان با قسم دوم میرزا فرق میکند. اینجا دو قسم دوم باهمدیگر فرق میکند. قسم دومی که تدریجیت مستند باشد به اینکه منِ مکلف تمکن از جمع اطراف ندارم. در حالی که تمکن هم دارم از ارتکاب هر کدام از اینها بالفعل با ترک دیگری. این فرض دومی است. قسم دوم آقای خوئی این است. فرق میکند با قسم دوم میرزای نائینی و اینها.
مثل اینکه علم دارم به وجوب صلات ظهر یا صلات جمعه. من که نمیتوانم دو تا را باهم جمع بکنم. اما هر دو را الآن میتوانم انجام بدهم، اینجوری نیست که مثلاً یکی از این دو تا حتماً قید خورده باشد به زمان متأخر. یکیشان بخصوصه قید به زمان متأخر نخورده است. من امروز میتوانم هم زمان ظهر را بخوانم هم نماز جمعه را بخوانم. هر دو را من میتوانستم انجام بدهم، باهم نمیتوانم انجام بدهم. یکی را باید انتخاب بکنم. اما سراغ هر کدام از این دو تا تکلیف که بروید، شما میبینید که این را میتوانم انجام بدهم. الآن روز جمعه است میتوانم هم نماز ظهر بخوانم هم نماز جمعه را.
پس ببینید که هیچ کدام مقید به یک زمان متأخری نیستند. تدریجی بودن مال این نیست که زمان در یکیشان قید شده باشد به عنوان زمان متأخر. من نمیتوانم دو تا را باهم انجام بدهم. در عین حال فرقش با مثال قبلی این است. آقای خوئی یک مثال جدید در این وسط اضافه کردند و قسم دوم کردند. خصوصیت این قسم در اینجا این است. در فرض قبلی که فرض معامله ربوی بود یا فرض لباس بود، در فرض لباس، من میتوانستم دو تا لباس را باهم بپوشم، اینجا نمیتوانم در همان آن واحد هم نماز ظهر را بخوانم هم جمعه را. میتوانم یکی را اول بخوانم، یکی را بعداً بخوانم. به هر حال در آن واحد دو تا نماز را نمیتوانم بخوانم. این فرض را ایشان اضافه کردند. میگویند که به هر حال چون متمکن از هر کدام هستم که بخواهم، علم به حرمت احد ضدّین را هم فرض میکنند که داریم. فرضشان در بحث علم اجمالی این است که یکیشان حرام است. نمیدانم که آیا نماز جمعه را بخوانم یا نماز ظهر را. این مثالی که آقای خوئی زدند، میگویند که اینجا هم باز اشکالش در تنجیز علم اجمالی است، چون هر کدام را شما میتوانید انجام بدهید. علم به تکلیف فعل فعلی و سقوط اصل در اطرافش به معارضه است. این هم مثالی است که آقای خوئی به عنوان قسم دوم تصور کردند.
این فرق کرد با قسم دوم میرزا. این دو تا مثال آقای خوئی؛ یعنی آن قسم اولشان مشترک بود، قسم دوم آقای خوئی متفاوت بود. برویم سراغ قسم دوم میرزای نائینی.
القسم الثاني: أن یكون الزمان دخیلاً في ملاك الحكم و خطابه
قسم دوم میرزای نائینی که زمان هم دخیل باشد در ملاک حکم هم در خطاب. این قسم دوم میرزا است. قسم سوم را چند تا ورق بزنید، قسم سوم را «أن یکون» در صفحه 160 آوردیم که «الزمان دخیلا فی الخطاب دون الملاک»؛ زمان در خطاب دخیل هست اما در ملاک دخیل نیست؛ یعنی وجوب میتواند بیاید، ملاک دخیل نیست. البته باز در اینجا اختلاف است. اینجا مثال نذر و حلف است که میرزا ذکر کردند که در اینجا دوباره اختلاف میشود. اینجا آقای شیخ قائل به وجوب احتیاط میشود و مرحوم آقای نائینی و آقای خوئی هم همین را قائل میشوند، اما صاحب کفایه قبول ندارد که حالا به این میرسیم. یعنی اینجا هم شیخ و هم آقای نائینی در فرض سوم، هم آقای خوئی همه قائل به تنجیز میشوند، مرحوم آقای آخوند قائل نمیشود.
اما الآن قسم دومِ ما چیز دیگری است. قسم دوم ما این است که زمان دخیل در ملاک حکم باشد و در خطاب هم دخیل باشد در هر دو دخیل باشد. وقتی در ملاک دخیل بود، الآن تنجیز طبیعتاً یک عده میتواند بگویند که نمیآید، چون هنوز زمان نیامده است، پس ملاک نمیتواند اثرگذار باشد. منتها اینجا باز اختلاف شده است. با اینکه این شرایط را دارد، مرحوم شیخ انصاری در اینجا قائل شده به عدم تنجیز. مرحوم صاحب کفایه هم همینجور. صاحب کفایه که در قسم سوم هم قائل هستند. اینجا قائل شدند به عدم تنجیز.
اما مقابلشان مرحوم آقای خوئی و مرحوم آقای نائینی قائل به تنجیز علم اجمالیاند. در اینجا باید مسئله را حلّش کنیم در این قسم دوم. گفتم اشتباه هم نشود، من یک توضیحی عرض کردم که در اینجا اشتباهی نشود. مرحوم آقای خوئی را عرض کردم فرق میکند تقسیمبندی ایشان. مرحوم آقای خوئی بعداً که قسم دوم را بیان میکنند، آن قسم سوم ایشان خودش دو تا صورت و دو تا وجه داشت که یک وجه آن میشود همین قسم دوم شیخ و یک وجهش میشود قسم سوم. اینها هر دو را آوردند مرحوم آقای خوئی در قسم سوم. قسم سوم را ببینید مرحوم آقای خوئی قسم اولش را که اشاره کردیم. قسم دومش را هم اشاره کردیم آنجا هم تنجیز داشت مثل نماز جمعه و نماز ظهر. قسم سوم آقای خوئی دو تا وجه دارد، وجه دومیاش خودش تا صورت دارد، آن دو صورت یکی میشود این قسم دوم، یکی میشود آن قسم سوم. مرحوم آقای خوئی اگر مصباح را ملاحظه بکنید، به قسم سوم خودشان که رسیدند دو تا وجه را میگویند در صفحه 153 ملاحظه بکنید.
محقق خوئی تقسیم کردند قسم سوم خودشان را به دو تا وجه: «الأول» اینکه تکلیف معلوم فعلی باشد «علی کل تقدیر»، خود تکلیف فعلیت داشته باشد. این وجه اول ایشان است و این هم نمیشود «الا بالالتزام بالواجب المعلق» تکلیف فعلی است اما چرا اینجا ما میگوییم که شما انجام نمیدهی و یک تدریجیتی اینجا پیش میآید؟ میگوید که مثل واجب معلق است، اینجا در زمان بعدی باید ما فعل را انجام بدهیم، فعل مال زمان بعدی است. اما الآن تکلیف تکلیف فعلی بود. بعد هم اینجا قائل به واجب معلق میشوند که قبلاً بحث مفصلی کردیم که بعضی از اعلام مثل محقق اصفهانی قبول نداشتند. اما «علی اساس» این بیان جهت اول قسم سومی است که آقای خوئی میگویند.
میخواهم تطبیق بکنم که بعد شما حرف آقای نائینی را میخواهید بخوانید حرف آقای خوئی را میخواهید بخوانید،؟ اینها باهم اشتباه نشود که آقای خوئی چه میگویند؟ یک دفعه در قسم سوم دو تا جهت ذکر کردند و میگویند که اینجا مثل واجب معلق تصویر میشود به اینکه زمان دخیل نیست در خطاب و در تکلیف هم دخیل نیست، لذا تکلیف فعلی شده «علی کل تقدیر» تکلیف همین الآن هست، مثل اینکه علم داریم به تعلق نذر به قرائت یک سوره خاصهای امروز یا فردا. نذر کردم که این سوره را بخوانم امروز یا فردا! تکلیف فعلی است و تنجیز هم در آن میآید. وجه اول را که آقای خوئی ذکر کردند این را مسلّم است که توش هست. این را در کلام میرزا فعلاً دنبالش نرویم. این وجه اول.
به سراغ وجه دوم آقای خوئی میرویم. قسم اولش را خواندیم، قسم دوم را خواندیم. در قسم سوم، این وجه اولشان است، وجه دومشان چیست؟ وجه دوم یعنی در قسم سوم که دو تا وجهش کردند، وجه دومش این است: اینکه تکلیف معلوم فعلی نیست «إلا علی تقدیر دون تقدیر» فرقش با وجه اول چه شد؟ آنجا گفتند که تکلیف معلوم فعلی نیست «علی کل تقدیر». ببینید: «أن یکون التکلیف المعلوم فعلیاً» اینجا گفتیم فعلی است «علی کل تقدیر»؛ بر هر تقدیری گفتیم فعلی هست. شما نذر کردی که یا امروز این سوره را بخوانی یا فردا. «علی أی حال» تکلیف معلوم فعلی است، اما اینجا میگوییم که نه، بر یک تقدیر تکلیف فعلی هست و بر یک تقدیر فعلی نیست. فرقش در اینجاست. اینجا تکلیف معلوم فعلی نیست «إلا علی تقدیر دون تقدیر» پس در یک تقدیر فعلی است و در یک تقدیر دیگر فعلی نیست.
مثل علم «کما إذا عَلم بوجوب مردّد بین کونه فعلیاً الآن و کونه فعلیاً فی ما بعد» الآن فعلی است یا بعداً فعلی خواهد شد؟ این فرض مطلق را بیان کردند. خیلی دقت کنید در این فرض! ببینید از دل این وجه دوم، دو تا قسم در میآید. از دل این وجه دوم که آقای خوئی آوردند در ضمن قسم ثالث، آن قسم دوم و سوم میرزای نائینی در میآید؛ یعنی اینها همه را در یک وجه کردند. اگر مثل میرزا جلو میرفتند، کسی گیج نمیشد بعد باعث اشتباه میشود.
ببینید: «معنی ذلک هو أنّ أحد أطراف العلم الإجمالی قد أُخذ الزمان المتأخر أو الأمر الزمانی المتأخر فی خطابه»؛ یکی از این دو تا اطراف علم اجمالی یا خود زمان متأخر است یا یک امر زمانی متأخری در خطابش أخذ شده است، ربطی به ملاک ندارد. در خطاب أخذ شده است و در خطابش گفته است و مقیدش کرده به یک زمان متأخر یا به یک امر زمانی متأخر. طلوع شمسی که هنوز پیش نیامده است! یا یک امری که در زمان طلوع شمس است و در زمان متأخر است که یک امر متأخری آمده این را مقیدش کرده است.
بعد آقای خوئی یک «سواء» میآورند، این را دقت کنید! در وجه دوم میگویند که حالا یکی از این اطراف مقید شده به زمان متأخر یا به زمانی متأخر، فرقی ندارد که زمان دخیل در ملاک باشد یا زمان دخیل در ملاک نباشد. ببینید: در خود خطاب، زمان دخیل هست، زمان متأخر در احد خطابین دخیل است. حالا اگر در خود خطاب دخیل باشد، ایشان میخواهد بگوید که یک حکم واحدی داریم. حالا یا ـ خیلی دقت کنید! ـ در ملاک هم دخیل است که اگر در ملاک هم دخیل باشد، چه میشود؟ میشود زمان هم دخیل در ملاک هم دخیل در خطاب باشد.
فرض این قسم را گفتند: «سواء» که در ملاک دخیل باشد یا نباشد، دو تا قسم از دل آن در میآید یک قسم چیست؟ این است که زمان را شما گفتید در احد اطراف در خطاب دخیل هست، حالا یا در ملاک هم دخیل هست که اگر در ملاک هم دخیل باشد در هر دو دخیل است. وقتی در هر دو دخیل شد میشود قسم دوم «أن یکون الزمان دخیلاً فی ملاک الحکم و خطابه» که قسم دوم میرزا میشود. یا این است که در ملاک دخیل نیست، در ملاک که دخیل نباشد چه میشود؟ چند تا ورق بزنید! قسم سوم میرزا میشود که «أن یکون الزمان دخیلاً فی الخطاب دون الملاک» دو تا قسم میرزای نائینی را هر دو را آقای خوئی آورده در یک قسم بیان کرده است و گفته که من کاری ندارم که در ملاک بخواهد دخیل باشد یا نباشد، من میگویم: در احد خطابین، زمان متأخر دخیل است. حالا میخواهد در ملاکش دخیل باشد یا نباشد که آقای میرزای نائینی دو قسم کردند و بحث را گسترده کردند. نه، همین که من عرض میکنم درست است. در خطاب همین که دخیل بود، آقای خوئی در اینجا میفرمایند که فرقی ندارد، میخواهد ملاک دخیل باشد یا نباشد. میرزا همین جا را دو تا قسم کرده است، قسم دوم و قسم سوم. قسم دوم و سوم هر دو در کلام آقای خوئی یک قسم سوم درست کرد، وجه اولش که اصلاً کاری به حرف میرزا ندارد، وجه دوم قسم سوم خودش یک «سواء» در آن آمد که هم قسم دوم میرزا را گرفت هم قسم سوم میرزا را گرفت. اشتباه بر همین جاری میشود!
بعد آقای خوئی در اینجا آمده دو تا قول نقل میکند و میگوید که بعضی قائل به تنجیز هستند مثل میرزا، بعضی قائل به عدم تنجیز هستند مثل صاحب کفایه. شیخ انصاری هم تفصیل داده است. شیخ انصاری که تفصیل داده، مال این است که این تفصیل انصاری چیست؟ شیخ که دو تا قسم بوده، شما دو تا قسم را یکی کردی، بعد میگویید که شیخ انصاری تفصیل داده است و بعد شما گیج میشوید که شیخ انصاری تفصیل داده است! شیخ انصاری که در قسم سوم یک نظر داشت این دو را آقای خوئی هر دو را در یک جا آورده و بعد میگوید که چیست؟ میگوید که شیخ انصاری تفصیل داده است. تفصیلش در حقیقت چیست؟ یک فرض این است که در ملاک دخیل باشد، میشود قسم دوم. یک فرضش این است که در ملاک دخیل نباشد، قسم سوم میشود.
یک نکته دارد که شما بعد باید خیلی دقت کنید در این بحث، در تنجیز علم اجمالی در تدریجیات خیلی باید دقت کنید. شما حواستان به این است که این زمان دخیل در خطاب است، آقای خوئی با یک مدار جلو میآید. زمان دخیل در خطاب است، کاری ندارد که در ملاک دخیل هست یا نه! اما شیخ انصاری میخواهد ببیند که در ملاک دخیل هست یا نه؟ محور فتوای خودش را شیخ انصاری روی این نکته گذاشته است، محور فتوای خودش را به تنجیز علم اجمالی یا عدم تنجیز روی این نکته گذاشته که زمان در ملاک دخیل باشد یا نباشد؛ لذا تفصیل را روی این مطلب داده است. برای همین ما حرف میرزا و تقسیمبندی میرزا را جلو آوردیم.
مرحوم آقای شیخ انصاری ملاک تنجیز علم اجمالی را در این نکته آورده که زمان دخیل در ملاک هست یا نیست؟ لذا مثل آقای خوئی هم که آن قسم را مطرح کرده، میگوید: شیخ انصاری تفصیل داده است و تفصیلش براساس این است که در ملاک دخیل باشد، منجز نیست و اگر در ملاک دخیل نیست، پس فعلیت دارد و منجز است. این نظر شیخ انصاری است. آقای خوئی کاری به دخالت زمان در ملاک نداشت و کاری داشت به دخالت زمان در خطاب.
خیلی اینها را ما باید دقّت کنیم. پس میگوییم زمان دخیل در ملاک است یا دخیل در خطاب است، اینها دو تا مبنا است. شیخ انصاری روی یک مبنا جلو میآید که زمان دخیل در ملاک باشد. مرحوم آقای خوئی روی این مبنا است که زمان دخیل در خطاب باشد. این باعث شده که تقسیمبندی آقای خوئی روی آن مدار جلو برود و ما تقسیمبندی را روی مدار خود میرزای نائینی و شیخ جلو آمدیم.
فقط خواستم این مطلب کامل در ذهن شما باشد که مدار فتوایشان فرق میکند. اگر تقسیمبندی را مثل مرحوم آقای خوئی بیاوریم، یک مقدار شما باید تطبیق که میخواهید بدهید روی حرف شیخ، میگویم خیلیها قاطی کردند مال همین بود! میگویند: شیخ که تفصیل نداده است، چرا آقای خوئی فرمودند که تفصیل داده است؟ که بخاطر این نکتهای است که عرض کردم.
حالا این را در ذهن شما باشد که در همین بحث صفحه 153 مرحوم آقای خوئی میفرمایند: در وجه دوم که مشتمل بر قسم ثانی و ثالث در کلام محقق نائینی است، گفتند که این منشأ تفصیلی است که شیخ انصاری مطرح کرده و قائل شده به تنجیز «فی ما یکون الزمان المتأخر دخیلاً فی الخطاب دون الملاک» اینجا قائل به تنجیز شدند در جایی که زمان متأخر دخیل در خطاب است و دخیل در ملاک نیست. دخیل در ملاک نبوده، لذا ایشان قائل به تنجیز شده است. مثال زدند «بتعلّق النذر بالأمر المتأخر بناء علی استحالة الواجب المعلّق» این را گفتیم که در کلام شیخ انصاری است.
حالا پس ما الآن فعلاً در بحث قسم دوم هستیم که زمان دخیل در ملاک بشود، نه آنجا که دخیل در ملاک نشود. اینها را قشنگ باهم فرقش را مطرح کنیم. در اینجا دو تا نظریه است در قسم دوم که زمان هم دخیل در خطاب هم دخیل در ملاک است. قسم دوم میرزای نائینی و یکی از آن دو تا صورتی که در وجه دومِ قسم سوم آقای خوئی آمده بود. یکی از آن دو تا صورت است. در اینجا شیخ انصاری و مرحوم آخوند خراسانی قائل به عدم تنجیز علم اجمالی میشوند. استدلال شیخ انصاری را میخوانیم تا بعد برسیم به فرمایش و استدلال صاحب کفایه و بعد به میرزای نائینی و آقای خوئی که اینها قائل به تنجیز علم اجمالی هستند. اینها ملاک را در اینجا این گرفتند که میگویند: زمان دخیل در خطاب هست. حالا همین که در خطاب دخیل هست، اینها قائل شدند به اینکه علم اجمالی منجز است. حالا میرسیم ببینیم إنشاءالله چه میشود؟ توکل به خدا.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطّاهرین»