1402/07/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه اقتصادی/ربا و بانکها /طریق بیست و پنجم: جعاله بر تسدید دین
الطریق الخامس و العشرون: الجعالة على تسدیده للدَّین
خلاصه مباحث گذشته
بحث ما در آخرین مبحث جعاله بود. جعاله را میخواهیم تمام کنیم. گفتیم پنجمین قسمی که ما در جعاله ذکر میکنیم جعالۀ بر تسدید دین است. گفتیم که راه بسیار بسیار عالیای است. شخص به جای اینکه بیاید از بانک قرض بگیرد، بعد برود دینش را ادا بکند، بجای اینکه ده میلیارد از بانک قرض بگیرد و برود جنسی را بخرد و بشود مقروض بانک، بعد میخواهد قرضش را ادا کند، پول زیادتری را بدهد، میرود جنس را به بانک معرفی میکند و به بانک میگوید که تو برو خودت دین مرا ادا کن. من این جنس را خریدم، نمیگوید که تو برای بخر بعد من از تو میخرم، نه! این یک روش دیگری است. بلکه میگوید که من این جنس را از خارج خریدم، ده میلیارد هم قیمتش است، نمیآیم از تو وام بگیرم و بعد بخواهم به تو پول اضافهتر پس بدهم که قرض ربوی بشود. برود دین مرا ادا کن و تسدید دین کن، دین مرا که ادا کردی، من به تو گفتم که برو دین مرا ادا کن، من ضامن تو میشوم. از باب ضمان این پول را به شما میدهم. ضمان غرامتش است.
وقتی من به کسی گفتم که برو یک کاری برای من انجام بده، رفت انجام داد، من باید پولش را بدهم. این میشود ضمان غرامت. من به او گفتم خیاطی کن و لباسم را بدوز، باید پولش را به او بدهم. ضمان غرامت است. این هم از باب ضمان غرامت، من باید اصل آن مبلغی که او برای آن دین من داده ـ ده میلیارد داده ـ آن را باید در طول زمان به او بدهم، فقط یک زحمت اضافهتری هم کشیده، آن زحمت اضافهتری هم که کشیده این است که رفته با آن کشور ارتباط برقرار کرده، آن شرکت را پیدا کرده و رفته دین مرا ادا کرده، کارشناس فرستاده، از این کارهایی که میکند، یک ساختمانی برای این کار کرده و کارمندهایی را استخدام کرده که در اینجور موارد بروند تحقیق بکنند و ببینند دین مرا ادا بکند یا نکند؟ پسفردا از خود من هم میآیند تحقیق میکنند، از آن طرف هم تحقیق میکنند و کارشناس برای دو طرف میفرستند، یک زحمتهایی میکشد. لذا برای این هم یک جعاله قرار میدهم و میگویم: هر کس که این کار را کرد، این مقدار پول به او میدهم. هر کس یا هر بانکی که دین مرا ادا بکند من یک جعالهای هم قرار میدهم بابت این کار. شما ده میلیارد دین مرا ادا بکن، من هم یک چهار میلیاردی به شما میدهم.
آقای سیستانی هم دیدید که فرمودند این صحیح است. عبارت آقای سیستانی را هم خواندیم. عبارت ایشان در منهاج این بود که فرمودند اشکالی ندارد. بانک هم این پول را دیرتر از این میگیرد. ده میلیارد را الآن رفته داده، بعد از چند وقت میآید از من خورده خورده این پول را میگیرد. هم دین مرا ادا میکنم، منتها آقای سیستانی آمدند کل این چهارده میلیارد را فرض کنید ده میلیارد برای ادای دین بوده، چهار میلیارد برای جعاله بود که ما اینجوری گفتیم، آقای سیستانی میگویند که کل این چهارده میلیارد را به عنوان جعال بده، اشکالی ندارد. آن وقت آن ادای دین مفتکی و رایگان میشود. شما همه را بردید در جعاله. نیازی نبود که آن ده میلیارد را مفتکی کنید. آنکه من گفتم برو ده میلیارد مرا ادا کن، من چهار میلیارد جعاله به شما میدهم، یعنی ده میلیارد را چهارده میلیارد میدهم در طول زمان. این چهار میلیارد را میخواستیم جعاله بکنیم، چرا شما کلّش را جعاله کردید؟ یک مقداری اینکار بعیدتر است.
اشکالی ندارد، اما یک مقدار کار بعیدتری است؛ یعنی بانک باید نسبت به این دینی که برای من ادا کرد، اینجا باید بگوید که من «قربة الی الله» برای تو دینت را ادا کردم و تو ضامن نیستی و این را از من نخواهد. آن موقع من چهارده میلیارد را به عنوان جعاله میدهم. این یک زحمت اضافهتر است که آن باید این طلبش را از من آن ضمان غرامت را بر من حلال کند.
چرا این کار را بکنیم که اسم این جعاله را بکنیم چهارده میلیون و آن را هم حلالش بکند بانک؟ ما بیاییم این کار را بکنیم که آن ده میلیاردی که به عنوان دین من داده میشود ضمان غرامت. این چهار میلیارد را جعاله قرار بدهیم، این بهتر است.
مناقشة في هذا الطریق: من السید الصدر
إنّ هذه الجعالة تواجه نفس الاعتراض الذي أثرناه على الجعالة المتقدمة في التقريب السابق، لأنّ تسديد البنك لدين زيد ليس له ماليّة إضافية وراء مالية نفس المال الذي يسدّده لخالد بعنوان الوفاء.
و المفروض أن هذا المال المسدّد مضمون فلا يتحمّل المورد ضماناً آخر لنفس عملية التسديد و إذا لم يتصوّر الضمان لم تصح الجعالة، لما تقدم من أنها لا تنشئ الضمان و إنما تحدّده في الجعل المعين.
مرحوم آقای صدر دوباره حمله را کردند. بعد هم آمدند این حمله را در یک فرض جواب دهند. حمله ایشان چیست؟ میگویند: این جعاله همان اعتراضی که ما در جعالۀ بر اقراض گفتیم، همان اعتراض وارد است. چطور وقتی که بانک قرض میداد کارمزد که میخواستند بگیرند، گفتیم که کارمزد حق نداری بگیری؟ مالیتی ندارد که کارمزد بخواهی بگیری. جعاله حق نداری بگیری بر عملیات اقراض خودت. خیلی حرف تندی بود که آقای صدر در آنجا زده بودند. در جعاله بر عملیات اقراض، کارمزد را آقای صدر یک دفعه کلاً آمدند انکار کردند! خیلی هم کار اشتباهی بود؛ اما اینجا دوباره اصلاحش میکنند.
اما اصلاح ایشان یک نحوی است که مصداقش به نظرم قشنگ نیست. همانجوری که گفتیم جعاله بر عملیات اقراض وجهی نداشت که آقای صدر کارمزد بر اقراض بانکها را انکار کند، ما باید بگوییم که کارمزد شما باید واقعی باشد، نیاییم بگویید چهار درصد مثل مسیحیت! یک کارمزد واقعی قرار بدهید، نه اینکه بیاییم کل کارمزد را انکار کنیم. اینجا ایشان اول آمدند آن اعتراض را گفتند و میگویند این جعاله در این کتاب بنک اللاربوی خودشان تعبیر میکنند که «هذه الجعالة تواجه نفس الاعتراض الذی أثرناه علی الجعالة المتقدمة فی التقریب السابق» یعنی جعاله بر عملیات اقراض. چرا؟ چون «تسدید البنک لدین زید» وقتی بانک میآید دین زید را ادا میکند «لیس له مالیّة إضافیة» یک مالیتی ندارد این ادای دین زید «وراء مالیة نفس المال الذی یسدّده لخالد بعنوان الوفاء» غیر آن ده میلیاردی که از طرف زید داد به خالد و گفت آقای خالد، تو از این زید طلبکار بودی، دست از سرش بردار من ده میلیارد را به تو میدهم. این غیر از همین پول دیگر چیزی نیست، همان ده میلیارد است. تسدید دین یعنی آن کاری که بانک دارد میکند برای ادای دین، دیگر چیزی نیست غیر مالیت همان نفس ده میلیارد مالی که پرداخت میکند به خالد به عنوان وفای دین.
یعنی کار بانک را آقای صدر مثل این حساب کرده که من دست میکنم در جیبم و یک چک به طرف میدهم و بعد هم او به من پس میدهد. من برای دست کردن در جیبم که میخواهم در بیاورم خیلی سنگین نیست که بخواهم یک جعالهای بگیرم و بگویم دستم درد گرفت و بخواهم برای این کار یک جعالهای بگیرم. مالیتی ندارد که تو بخاطر اینکه دست کردی در جیب خودت بخواهی یک پولی بگیری. این حرف را دوباره اینجا آمده مطرح کرده و میگوید ما در آنجا در جعاله بر اقراض گفتیم اینجا هم میگوییم.
و مفروض این است که این مالی که مسدّد است این مالی که پرداخت شده، مضمون است اینجا «فلا یتحمّل المورد ضماناً آخر لنفس عملیة التسدید»؛ یک ضمان دیگری برای عملیات تسدید نمیخواهد شما تصویر کنید. برای پرداختش ضمان دیگری نمیخواهید بیاورید و وقتی که «لم یتصوّر الضمان لم تصح الجعالة» وقتی ضمانی ندارد جعاله هم ندارد. جعاله مال کجا بود؟ مال جایی است که ضمان داشته باشد. شما به یک کسی گفتی که لباس مرا بدوز، گفت: آقا، من پدرم درآمد، نصف روز را وقت گذاشتم برای لباس تو، نمیخواهی به من پول بدهید؟ تو ضامن هستی. من عمل برای تو انجام دادم به دستور تو، تو ضامن این نصفه روزی که برای تو کار کردم هستی، پس پانصد تومان دیگر بده. این میشود عملی که ضمان دارد.
ایشان میگوید که نه، وقتی که ضمان دیگری غیر آن پول در آوردن از جیب نداشته باشد، ضمانی نداشته باشد جعاله هم بر آن درست نیست و نمیتوانی شما جعاله بدهی. در خیاطی میتوانی به او بگویی که جعالهات پانصد تومان است، اما در وام دادن نمیتوانی بیایی بگویی. حرف، حرف اشتباهی است. اما اینجا میگویند.
بعد خودشان جواب میدهند. حالا این را چرا میگویند؟ «لما تقدم من أنها لا تنشیئ الضمان و إنما تحدّده فی الجعل المعیّن»؛ این بخاطر این است که قبلاً گفتیم که اینجا یک ضمانی ندارد. فقط یک جُعل معیّنی در بعضی موارد ما میگوییم مثل آن مواردی که ارزش داشته باشد معیّن شده است.
استدراك السید الصدر عن هذه المناقشة و تفصیله في المقام:
إنّ السید الصدر فصّل بین الموارد التي لیست فیها مالیة لعملیّة الإقراض و الموارد التي فیها مالیّة لعملیة الإقراض، فقال:
«نعم، إذا افترضنا أن تسديد البنك لدين زيد كانت له قيمة مالية زيادة على القيمة المالية للمال المسدّد جاء فيه ضمان الغرامة، و بالتالي صحّت الجعالة فيه، و ذلك كما إذا كان تسديد البنك لدين زيد يتمثّل في جهد زائد على مجرد دفع المال إلى دائن زيد، و ذلك حين يكون دائن زيد في بلد آخر مثلاً و يأمر زيد البنك بإرسال مبلغ من المال إلى ذلك البلد و دفعه إلى دائنه فإن ممارسة البنك لهذه العملية لها قيمة مالية زائدة على القيمة المالية لنفس المال المدفوع، و هذه القيمة المالية الزائدة مضمونة على زيد بسبب أمره للبنك بتسديد دينه و تحويله إلى دائنه. و في مثل هذه الحالة يمكن لزيد أن يقوم بجعالة معينة فيجعل للبنك جعلاً خاصاً على عملية التحويل و التسديد.» ([1] )
استدراک میکنند و بعد میآیند فرق میگذارند مثل همان مطلبی که ما گفتیم؛ اما باز مطلب را ببینید چگونه بیان میکنند؟ میگویند: «إذا افترضنا أن تسدید البنک لدین زید» وقتی فرض کنیم اینکه بانک میآید دین زید را پرداخت میکند «کانت له قیمة مالیة زیادة علی القیمة المالیة للمال المسدّد»؛ زائد بر آن مالی که پرداخت کرده بود برای ادای دین، یک مالیت دیگری داشت در اینجا «جاء فیه ضمان الغرامة» اینجا ضمان غرامت میآید، «و بالتالی صحّت الجعالة فیه»؛ وقتی ضمان غرامت آمد در آن جعاله هم میآید.
میگوییم: مثل چه؟ میگوید: «و ذلک کما إذا کان تسدید البنک لدین زید یتمثّل فی جُهد زائد» اینکه دارد دین زید را پرداخت میکند این متمثل میشود بر یک تلاش زائدی «علی مجرد دفع المال إلی دائن زید» یک تلاش اضافهای باید بکند مثل چه؟ «و ذلک حین یکون دائن زید فی بلد آخر مثلاً» آنکه زید به او مدیون است و او دائن است و این زید بدبخت مدین است او در یک بلد دیگری است در یک شهر دیگری است، در هند و چین است. این بدبخت و بیچاره بانک «یأمر زید البنک بإرسال مبلغ من المال إلی ذلک البلد» این حرف مثل به درد حرفهای مثلاً سیصد چهارصد سال پیش میخورد نه به درد آن زمانی که ایشان بنک الاربوی را مینوشت! به درد آن موقع نمیخورد. این مال جایی است که پول را بخواهد بردارد بانک با یک قشون نظامی بفرستد به آن بلد، مال آن موقع است. مثال مال آن زمان است، این حرف مال الآن نیست.
این را ارسال بکند «إلی ذلک البلد و دفعه إلی دائنه» این را به آن دائن بدهد و به آن شخص طلبکار بده که دین مال اوست. این زید بدبخت مدین نمیتوانست بفرستد، به بانک گفته که تو برای من بفرست. او هم گفته باشد، من میفرستم برای شما با یک کامیون با محافظ میفرستم که این دین شما را برود ادا کنند. «فإن ممارسة البنک لذه العملیة لها قیمة مالیة زائدة علی القیمة المالیة لنفس المال المدفوع» آقای صدر در زمانی دارد صحبت میکند که این ارسال کاری ندارد اتفاقاً، دکمه میزنیم. آن زمان هم همینجور بود. ارتباط برقرار بود و تلگرافی هم نبود. یک دکمه میزد و میرفت. باهم این حسابها را داشتند. اینجور نبود که مال را بفرستد. حواله میکرد و از اینجا میداد. این ارسال این قسمت مهم این نیست که شما این را مالیت زائده حساب کردی.
الآن شما میزنی، در یک لحظه آن طرف در آمریکا دین خودت را ادا میکنی. رمز ارز را میفرستی، البته اگر آقایان نگویند حرام است. میفرستی آنجا دین خودت را ادا میکنی در آن واحد. این را گفتیم جزء چیزهایی است که مالیت ندارد. اینجور ارسال که دو تا دکمه میزنید روی موبایل خودت، مالیت ندارد،؟ این را نباید شما نباید به عنوان مالیت حساب بکنی و بگویی جعاله برای این است که موبایلش را اینجوری کرد را زد و رفت، نه! جعالۀ بانک مال اینها نیست. شما در عملیات بانکی ببینید یک سیستم سیستمی است که بانک را داریم روی چند صد سال قبل تفسیر میکنید. سیستم بانک اینجوری نیست. وقتی که شما میخواهید دین خودتان را ادا کنید، باید هم آن طرف را بشناسد هم تو را بشناسد. کارشناسهای دقیقی میفرستند تحقیق میکنند از شما که به این وام بدهیم یا نه؟
البته حالا یک وقتی روی رفاقت و اینها یک کاری میکنند را کاری ندارم. آن خارج از ضوابط بانکی است. از باب این است که برای وامهای کوچک ضامن و این چکها را میگیرند اما برای وامهای بزرگ باید تا سقف بکشد اینجوری که اینها میگویند! بیچارهها باید خیلی به زحمت بیافتند. نه، ببینید آنجا کارشناس میفرستند. هم شما را که آیا میتوانی وام را ادا بکنی یا نه؟ برای چه بوده این دین؟ جنس چه بوده؟ آن شرکت اعتبار دارد یا نه؟ نیاید پول را بده و الکی باشد. یک برنامه کارشناسی از دو طرفه باید انجام بدهد بانک. بعد هم یک کارمندهایی برای این کار گرفته، ساختمان اجاره کرده و خیلی مسائل بانکی دیگری که دارد انجام میدهد، اینها به این راحتیها نیست که شما در نظر بگیری.
بنابراین اینکه ایشان آمدند سیستمی را که گفتند و روی این مورد استدراک کردند، باید بگوییم استدراک را یک مقدار دایرهاش را توسعه بدهید بر طبق نظم جدیدی که الآن بانک دارد. «فإن ممارسة البنک لهذه العملیة لها قیمة مالیة زائدة علی القیمة المالیة لنفس المال المدفوع» این قیمت مالیت زائده مضمون بر زید است چرا؟ به سبب اینکه امر کرده به بانک به تسدید دینش و تحویلی به دائنش. یعنی بانک میگوید تو به من گفتی و من کارمندم را فرستادم هند و چین. تو به من گفتی، این را من فرستادم و پدرم در آمد. میگوییم برای این ارسالش باید پولش را بدهیم. پول ماشینش را بدهیم. «فی مثل هذه الحالة یمکن لزید أن یقوم بجعالة معیّنة فیجعل للبنک جعلاً خاصاً علی عملیة التحویل و التسدید»؛ بر عملیۀ تحویل و تسدید باید یک جُعلی برای بانک قرار بدهیم.
این فرمایش مرحوم آقای صدر بود. اصل فرمایش ایشان بسیار صحیح است که جعاله را در اینجا قبول کردند؛ اما باید در آن اقراض هم این را قبول میکردند. در آن اقراض اشتباه کار این است که اصل مسئله صورت بانکی را باید تصور میکردند، این جعالهای که در اینجا در تسدید عین است، عین همان در اقراض هم هست؛ یعنی همان بحث کارشناس و ساختمان و کارمند و اینها همه جعاله میخواهد. اینجا باید درست کنند، آنجا هم باید درست کنند. اینجا فقط خصوصیت ارسال را در ذهنشان آوردند در حالی که نه، بحث خیلی اعمتر از اینهاست.
نکتة مهمّة:
إنّ قیام البنك بتسدید الدیون یتّجه بالنسبة إلى العامل المستقرض لا المودع المُقرض فهو من طرق التخلّص عن الربا في البنوك بالنسبة إلى العامل المستثمر بدل استقراضه من البنك.
نعم إنّ لهذا الطریق دوراً أساسیّاً في المعاملات السوقیة الواقعة بین التجّار، فإنّ بعضهم قد یحیل أداء قرضه إلى الآخر فیکون مدیناً له و بعد مدّة طویلة أو قصیرة یدفع دینه إلیه مع أداء مبلغ زائد و المستفاد ممّا تقدّم هو عدم ربویّة الزیادة المأخوذة.
لذا این استدراک استدراک خوبی است فقط یک نکته مهمهای را از این به بعد ما در اینجا نوشتیم. آن راه را ما قبول کردیم. حرف آقای صدر را هم یک مقدار توسعه بدهید و بنویسید این توسعه را که آقای صدر یک مقدار باید در اینجا توسعه بدهد. فقط یک نکته است که این در کجا به درد میخورد؟ جعاله بر عملیات تسدید دین! وقتی که من از بانک پول قرض گرفتم میخواهم به بانک پول اضافی بدهم. بانک دو نوع مشتری دارد، یک مشتریهایی مثل منِ بدبخت دارد که میروم از او پول قرض میگیرم و میگویم که دین مرا برو ادا کن. یک مشتریهای پولداری هم دارد که میآید پولهایش را در بانک میگذارد و از بانک سود میخواهد.
دو جور ربا است؛ یک جا ما داریم ایراد میگیریم به ربا برای عامل مستثمر. من که دارم از بانک وام میگیرد اسم من عامل مستثمر میشود. منِ عامل متسثمر دارم ربا میدهم به بانک. چکار بکنم که ربا ندهم به بانک؟ این یک بحث است. یک بحث دیگر هم مودع است، رابطۀ مودعین با بانک است؛ یعنی آن سرمایهگذار. سرمایهگذاری که پول به بانک میدهد، دارد از بانک پول میگیرد که آن را میگویند دارد ربا میگیرد. او دارد مودع ربا از بانک میگیرد، عامل مستثمر ربا به بانک دارد میدهد. این راه فقط به درد عامل مستثمر میخورد که آقای عامل مستثمری که داری به بانک ربا میدهی، به عنوان ربا به او نده، به عنوان جعاله بده. اما ربطی به مودع ندارد. آن مودعی که دارد پولش را در بانک میگذارد، او نمیتواند بگوید که من این را به عنوان از تو میگیرم.
پس دو دسته با بانک در تماس هستند؛ یکی مودعین یعنی سرمایهگذاران. یکی آن وامگیرندگان که بعضی از آنها میلیاردرهای بزرگ جامعه میشوند در اثر وام چند هزار میلیاردی که گرفتند! آنها یک دسته دیگری هستند. آنها یک نوع افراد هستند، وامگیرندهها یک نوع افراد دیگری هستند. این راه برای عامل مستثمر است، نه برای مودع. به درد مودع نمیخورد؛ لذا گفتیم: «إن قیام البنک بتسدید الدیون یتّجه بالنسبة إلی العالم المستقرض» همان عامل مستثمر که آقای صدر خیلی میگوید عامل مستثمر. مستثمر یعنی همین، آنکه از بانک دارد پول میگیرد. «لا المودع المُقرض» نه آنکه دارد پول در بانک میگذارد سرمایهگذار است. به درد او نمیخورد، چون او که نمیتواند از بانک جعاله بگیرد. کاری برای بانک نمیکند. «فهو من طرق التخلّص عن الربا فی البنوک بالنسبة إلی العالم المستثمر بدل استقراضه من البنک».
«نعم إنّ لهذا الطریق دوراً أساسیّاً فی المعاملات السوقیة الواقعة بین التجّار، فإنّ بعضهم» میشود اینها را بین بازاریها خیلی استفاده کرد «قد یحیل أداء قرضه إلی الأخر فیکون مدیناً له و بعد مدّة طویلة أو قصیرة یدفع دینه إلیه» پول میدهد به رفیق بازاریاش بعد از مدتی طویله یا مدت کوتاه، دین را ادا میکند. از او میگیرد و ادا میکند. «مع أداء مبلغ زائد» این را به عنوان جعاله میتواند قرار بدهد. منتها در فرضی که تسدید دینی در کار باشد و تسدید دین هم یک نکته در موردش گفتیم که بعضی از اعمال کم است اما خطر در آن هست، وقتی خطر بود مالیت پیدا میکند.
شما یک وقتی عملی را انجام میدهید، تسدید دین برای یک کسی میکنی، آن تسدید دین شما به اعتبار اینکه یک خطری را تحمل کردی یعنی ممکن است پول را شما به او ندهید یا دیر به او بدهید، این خودش یک ذره ارزش کار را بالاتر میبرد. اینها روی این حساب میگویند که در اینجا هم شما باید این را در نظر بگیرید. آقای سیستانی هم دیدید که داشتند میگفتند یک مقدار دیرتر میآید پول بانک را ادا میکند، ادای دینش را میتواند دیرتر انجام بدهد. این خودش نکته مهمی است و باعث میشود که جعاله را شما سنگینترش کنید.
اینجا بحث ما درباره جعاله و اقسام خمسهاش تمام شد. إنشاءالله فردا اگر خدا بخواهد إنشاءالله میرویم در بحث اجاره.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطّاهرین»