1401/08/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه اقتصادی/ربا و بانکها /طریق ششم: فروش جنس معین به ثمن مشخص و خرید بثمن بیشتر
الطریق السادس: بیع جنس معیّن بثمن مشخّص و اشتراء نفس ذلك الجنس من المشتري بثمن أزید أو أقلّ(یقبع البیع و الشراء بین شخصین)
رسیدیم به طریق ششم، در طریق ششم بحث بیع عِینه را داریم. برخی عَیّنه هم گفتهاند اما صحیح همان بیع عِینه است. در کتب اهل سنت هم مفصل به این بحث پرداختهاند. در روایات ما هم آمده است. بیع عِینه یکی از راههای بحث تأخیر در تأدیۀ دین (تأخیر در پرداخت بدهی) و اصلاح جریمهای که در صورت تأخیر در تأدیۀ دین میگیرند، (مثل دیرکردهای بانکی) است. با استفاده از این روش مبتلا به ربا نمیشویم. با قرارداد جدید این کار را انجام میدهند مثلاً من به کسی یک میلیون تومان بدهی دارم و میگویم الان نمیتوانم پرداخت کنم دو ماه دیگر میتوانم به شما پرداخت کنم و به خاطر این تأخیر میخواهم میزان بدهی را به یک میلیون و دویست هزار تومان افزایش دهم _ همان کاری که بانک در صورت تأخیر انجام میدهد- لذا میروم نزد آن شخص یا بانک و یک جنسی که یک میلیون تومان ارزش دارد را از او به مبلغ یک میلیون و دویست هزارتومان به صورت نسیهای میخرم و میگویم پولش را دو ماه دیگر به شما میدهم بعد این جنس را به صورت نقدی به مبلغ یک میلیون به او میفروشم پس بانک یا آن شخص یک میلیونش را نقداً میگیرد و دویست هزار تومان باقیمانده، میرود برای دو ماه بعد. اینگونه آن شخص یا بانک یک میلیون بدهی خودش را گرفت و به جای جریمه تأخیر و دیرکرد یک معاملهای انجام شد که به همان میزانِ دیرکرد، به آن شخص یا بانک سود رسید و من طبق قرارداد دو ماه بعد باید دویست هزار تومان را پرداخت کنم. این یک راه بود راه دیگری هم دارد که در ادامه خواهیم گفت الان میخواهیم تعابیر برخی از فقها در این باب را بخوانیم.
تعریف البیع العینة
و هذا الطریق قد ینطبق علیه بعض تعاریف «باب العِيْنَة» و هو قد يسمّى «عقد المخاطرة».
تعریف ابن إدریس الحلّي:
«باب العِيْنَة و هي بالعين غير المعجمة المكسورة، و الياء المسكنة، والنون المفتوحة المخففة، و الهاء المنقلبة عن تاء و معناها في الشريعة هو أن يشتري سلعة بثمن مؤجل، ثم يبيعها بدون ذلك نقداً، ليقضي ديناً عليه، لمن قد حلّ له عليه، و يكون الدين الثاني و هو العينة من صاحب الدين الأول، ليقضيه بها الدين الأول».([1] )
ابن ادریس: هو أن یشتری سلعة بثمن مؤجل (شما کالایی را مدتدار میخرید) ثم یبیعها بدون ذلک نقداً (بدون اجل یعنی نقدا میفروشید) لیقضی دیناً علیه (تا نسبت به خودتان دینی را پرداخت کنید – میخواهید دین یک میلیون و دویست برای بعد باشد و دین یک میلیون را الان پرداخت کنید) لمن حل له علیه ویکون دین الثانی و هو العینه من صاحب الدین الاول (دین دوم برای صاحب دین اول است یعنی دین دومی را قرار دادم در حالیکه این دین دومی هم برای صاحب دین اول است. یعنی یکی میلیون به تأخیر انداخته میشود تا دویست هزار تومان بیشتر پرداخت شود.)
تعریف العلامة الحلي:
قال: في تذکرة الفقهاء: «هي عندنا عبارة عن الإقراض لعين ممّن له عليه دَينٌ ليبيعها ثمّ يقضي دَيْنه منها؛ لأنّ ذلك يجوز في حقّ الغير فيجوز في حقّه.»( [2] )
علامه حلّی در تذکرة: عبارة عن الاقراض لعین ممن له علیه دینٌ لیبیعها ثم یقضی دینه منها (این کار در حق غیر جایز است، در حق کسیکه به او دین داشتیم هم جایز است)
و قال: في نهایة الإحکام: «لا بأس بالعينة، و هو أن يشتري سلعة بثمن مؤجل ثم يبيعها من بائعها بدون ذلك نقداً ليقضي ديناً عليه لمن قد حل له، و یكون الدين الثاني هو العينة من صاحب الدين الأول ليقضيه بها الدين الأول للأصل، و لأنه يجوز بيعها من غير بائعها فيجوز منه، كما لو اشتراه بسلعة و لما رواه أبو بكر الحضرمي عن الصادق قلت: رجل يعين ثم يحل دينه فلم يجد ما يقضي، أ يتعين من صاحبه الذي عينه و يقضيه؟ قال: نعم.
مأخوذ ذلك من العين و هو النقد الحاضر. و لا فرق بين أن يصير بيع العينة عادة في البلد أو لا. أما لو شرط في البيع الأول الثاني حرم.» ([3] )
علامه حلّی در نهایة الاحکام: در اینجا تعبیرشان شبیه تعبیر ابن ادریس است: لا بأس بالعینه و هو أن یشتری سلعة بثمن مؤجل ثم یبیعها من بائعها بدون ذلک نقداً لیقضی دیناً علیه لمن قد حل له (برای کسیکه زمان دیناش رسیده باشد این کار را میتوانند بکنند حالا فرض کنید در جاییکه من بخواهم پولی را از شما بگیرم میتوانم این کار را بکنم مثلاً جاییکه سودی عاید شما شود به شما میگویم این جنسی را که دارید به مبلغ یک میلیون و دویست به من بفروشید البته برای دو ماه دیگر. حال این یک میلیون و دویست در ذمه من است و سپس من همین را نقداً به مبلغ یک میلیون به شما میفروشم و یک میلیون از ذمه من کم شد و دویست هزار تومان در ذمه من است.)
شاگرد: اگر این بیع صوری باشد اشکال ندارد؟
استاد: اگر صوری باشد اشکال دارد. باید واقعاً بیع باشد. بیع صوری یعنی بیع نیست.
شاگرد: آیا باید این چیزی را که میخرم حقیقتاً احتیاج داشته باشم؟
استاد: لازم نیست آن شیء را حقیقتاً احتیاج داشته باشید، شما ممکن است بیع یک چیزی را انجام دهید که حقیقتاً احتیاج نداشته باشید، فقط باید به احکام بیع ملتزم باشید. اقدام به خرید چیزی که شخص احتیاج ندارد از ملاکات بیع صوری نیست . بیع صوری این نیست که من بیعی انجام بدهم و در آن بیع یک چیزی که لازم ندارم را بخرم به این بیع صوری گفته نمیشود. ممکن است من چیزی را بخاطر معامله بخرم یا شما هم چیزی را که لازم ندارید میخرید و بعد بخاطر سود آنرا میفروشید؛ به این بیع صوری نمیگویند. ملاک بیع صوری این است که من واقعاً نیت بیع نکرده باشم مثل اینکه بانک به شما پولی را میدهد و میگوید بروید کالایی را که نیاز دارید از طرف من بخرید بعد من اینها را به شما گرانتر و به صورت قسطی میفروشم. شما باید مثلاً پنج میلیون کالا را از طرف بانک بخرید بعد بانک به مبلغ هفت میلیون تومان به شما میفروشد. چون شما قسطی از بانک میخرید دو میلیون بخاطر قسطی بودن بر اصل مبلغ اضافه میشود. اما اگر کسی مثل برخی از افراد بدون اینکه جنسی خریده باشد فاکتور بیاورد و مثلاً پنج میلیون بانک را دریافت کند- که یکی از معضلات بانکی همین مورد است که شخص واقعا قصد خرید کالا را ندارد و پول را برای هزینه در جای دیگر لازم دارد لذا اصلاً خرید و فروش را انجام نمیدهد- این مورد اشکال دارد چون اصلا خرید و فروشی صورت نگرفته است. اگر واقعا خرید و فروش انجام میشد و بعد به همان قیمت به بانک یا شرکت میفروخت و پولی بدست میآمد اشکالی ندارد ولی اینجا واقعا خرید و فروش انجام نمیدهند و فقط فاکتورسازی میکنند حتی بیع معاطاتی هم صدق نمیکند چون کالایی تحویل نمیگیرند و اینجا به وکالتی که با بانک بسته شده عمل نمیشود و این بیع صوری و باطل است. اما اگر واقعا کالا را بخرد و به احکام ملتزم باشند ولو این کالا را نیاز نداشته باشد اشکالی نخواهد داشت. مشکل اینجاست که خرید و فروش اصلاً انجام نمیشود و فقط فاکتور صادر میشود و فاکتور را تحویل بانک داده و پول را دریافت میکند. یعنی از بانک پنج میلیون تومان میگیرد و هفت میلیون تومان بصورت قسطی پرداخت میکند و این اشکال شرعی دارد. ادامۀ مباحث را در جلسۀ بعد بیان خواهیم کرد.