1401/07/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه اقتصادی/ربا و بانکها /طریق سوم؛ روایت دوم
بحث دیروز در تأخیر درپرداخت دِین بود که فقط یک روایتش را خواندیم الان میخواهیم روایت دوّم را بخوانیم.
روایت دوّم: معتبرۀ محمّد بن اسحاق
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنأَبي عَلِيِّ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا:الرَّجُلُ يَكُونُ لَهُ الْمَالُ قَدْ حَلَّ عَلَى صَاحِبِهِ، يَبِيعُهُ لُؤْلُؤَةً تَسْوَى مِائَةَ دِرْهَمٍ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ وَ يُؤَخِّرُ عَنْهُ الْمَالَ إِلَى وَقْتٍ. قَالَ: لَا بَأْسَ قَدْ أَمَرَنِي أَبِي فَفَعَلْتُ ذَلِكَ. وَ زَعَمَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ. ([1] )
بررسی سندی روایت
أمّا السند: فإنّ أبا علي الأشعري - و اسمه أحمد بن إدریس القميّ- من أجلّاء ثقاتنا و کذا الحسن بن علي بن عبد الله بن مغیرة، و أمّا عمّه محمد بن عبد الله فهو لم تثبت وثاقته و أما محمد بن إسحاق بن عمّار فهو من أجلّاء ثقات الإمامیة، و الروایة موجودة في الکافي فلا إشکال في اعتبارها عند المحقق النائیني و الأستاذ المحقق البهجة.
روایت قبلی صحیحه بود و این روایت معتبره است. محمّد بن یعقوب از ابیعلی أشعری، أبیعلی أشعری همان ابن ادریس قمی است که از اجلّا است. او هم از حسن بن علیّ بن عبد اللّه نقل میکند که ایشان هم از اجلّاء است و او از عموی خود نقل میکند، از محمّد بن عبداللّه. این محمّد بن عبد اللّه بن مغیره، وثاقتش در کتب رجال ذکر نشده. امّا او هم نقل کرده از محمّد بن اسحاق بن عمّار که او از اجلّاء ثقات است. چرا به این روایت میگوییم معتبره؟ به این بیان که روایات کلینی، روایاتی است که از کتب معتبره است و روایت از روایات کافی است که بنابر نظر مثل میرزای نائینی و آقای بهجت و بعض الاساطین حجّت است.
متن روایت
«قال قلت للرّضا علیه السّلام». اینجا محمّد بن اسحاق بن عمّار میگوید به امام رضا عرض کردم «الرّجل یکون له المال» مردی مالی دارد. «قد حلّ علی صاحبه». یعنی وقتش حلول کرده و باید بدهد ولی الآن ندارد که بدهد پس «یبیعه» به او میفروشد «لؤلؤةً تسوی مأة درهم». یک لؤلؤای که مساوی بوده با صد درهم. «یبیعه بألف درهم».این لؤلؤ را به هزار درهم میفروشد. «و یؤخّر عنه المال الی وقتٍ.» موعد پرداخت رسیده بود، امّا تأخیرش میاندازد تا وقتی. حضرت میفرمایند:«لا بأس. قد أمرنی أبی» اشکالی ندارد. پدرم به من چنین امری فرمودند. «ففعلت ذلک». من نیزآن را انجام دادم. خود راوی، محمّد بن اسحاق میگوید:«زعم أنّه سأل أباالحسن علیه السّلام عنها، قال له مثل ذلک». یعنی قبل از امام رضا علیه السلام خودش از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام هم این مساله را پرسیده و میگوید من اعتقاد دارم (تعبیر زعم آورده) که پرسیدم یا گمان دارم (بعضی میگویند گمان دارم) حضرت هم همین جواب را دادند که «اشکالی ندارد».