1401/02/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه اقتصادی/ربا و بانکها /طریق اول؛ قسم اول
در طریق اوّل بودیم که بیع با ضمیمه بود رسیدیم به اقسام ضمیمه گفتیم ضمیمه گاهی در بیع نقدی است و گاهی در بیع نسیهای و هر کدام سه صورت دارد صورت اوّل از قسم اوّل، یعنی معاملات نقدی و مشتمل بر ضمیمه به یک طرف بوده باشد. بیان شد.
اما دلیل و حجت شرعی ما بر اینکه این مسأله از ربا خارج میشود چیست؟ فرض کنید بین صد کیلوگرم و دویست کیلوگرم بیع میشود ما به طرف ناقص که صد کیلوگرم است، یک ضمیمهای اضافه کردیم. مثلاً یک پولی یا درهمی یا یک جنسی به طرف مقابل اضافه کردیم. آیا این معامله از جهت شرعی تمام میشود یا نه؟
ظاهراً فقها در این مسأله یک اتّفاق نظری دارند که این معامله اشکال شرعی ندارد. دلیل ما بر این مسأله یکی اجماع است. که تعبیر کردهاند اجماع بقسمیه یعنی هم اجماع منقول و هم اجماع محصّل. یعنی اجماعی است برایشان که ضمّ ضمیمه به طرف ناقص در موقعی که معامله نقدی باشد -نه موقعی که معامله نسیهای است- معامله را از ربویت خارج میکند. هم اجماع محصّل است و هم اجماع منقول. منتهی ما اجماع منقول را حجّت نمیدانیم. آن اجماعی که قائلین به حجیت اجماع میگویند حجّت است، اجماع محصّل است. پس دلیل اوّل اجماع محصّل و اجماع منقولی است که در این زمینه وجود دارد.
دلیل دوّم: فهم عرفی و عقلائی از ادلّه شروط ربا است. چرا؟ چون در ادلّه ربا میگفتند که اگر یک جنس واحد بوده باشد، وقتی ما آمدیم در طرف ناقص یک جنس دیگری را ضمیمه کردیم، شده مرکّب از دو جنس. دیگر نمیتوانیم بگوییم با طرف مقابل هم جنس و از جنس واحدند. یعنی اصلاً از موضوع دلیل ربا خارج میشود. موضوع دلیل ربا این بود که از یک جنس بوده باشند، یکی زیادتر و یکی کمتر. میگفتیم اگر معامله کنید یکی را به دیگری، مثلاً این طرف صدکیلوگرم باشد و آن طرف دویست کیلوگرم بوده باشد این ربا میشود. باید طرفین از جنس واحد باشند تا ربا تحقق یابد. وقتی یک ضمیمه به طرف ناقص اضافه کردید، آیا دیگر میتوانید بگویید که این ثمن و مثمن از جنس واحدند؟ نه! یکی از آنها یک جنس است و یکی دیگر دو جنس است. پس دیگر جنس واحد نیستند. یعنی اصلاً موضوع ادلّه ربا رفت. یعنی اگر ما اصلاً اجماع را هم نداشتیم، همین دلیل کافی بود برای اینکه بگوییم مثل این مورد موضوعاً از تحت ربا خارج شد.
منتهی شاید بعضیها نسبت به این دلیل هم یک شبههای در ذهنشان بوده باشد. یعنی خیلی برایشان صریح نیست. چون آخر میدانند در طرفین جنس واحد بوده، به یک طرف ضمیمهای شده. یعنی در دید عرف، مخصوصاً وقتیکه یک چیز کوچکی به طرف ناقص اضافه میکنیم. مثل اینکه در طرف ناقص صد کیلوگرم با یک درهم. آنطرف دویست کیلوگرم. در عرف میگویند: آقا اینها جنس واحد بوده. آن را ضمیمه کردی که مثلاً مشکل را حل کنی. این ممکن است در ذهنشان بیاید. برایشان خیلی شفّاف نیست که به همین راحتی با ضمّ یک ضمیمهای بگوییم این از تحت ربا خارج شد. اگرچه ظاهرش همین است. فهم عرفی همین است که با ضم ضمیمه دیگر طرف ثمن و مثمن هر دو از جنس واحد نیستند. ضمیمه ای منضم شده. امّا ممکن است کسی بگوید که میشود از جهتی به این طرف ناقص که برنج و درهم بوده است اطلاق بکنیم که برنج بوده و در واقع این همان معامله صد کیلوگرم برنج با دویست کیلوگرم برنج است.
برای همین نیاز داریم به روایات هم تمسّک کنیم. ببینیم در فضای روایات امر چگونه است. آیا این حرف تأیید میشود این فهم عرفی که ما عرض کردیم تأیید میشود یا نه؟ سه تا صحیحه از عبدالرّحمٰن بن حجّاج داریم. سند تمام است.
دو روایت اوّل هم از مرحوم کلینی است. آن روایت سوّم از شیخ طوسی در تهذیب است. بعد یک روایت دیگری هم از شیخ طوسی است که آن صحیحه حلبی است. همه روایات هم روایات صحیحهاند. بعد هم یک موثّقه ابیبصیر داریم. امّا روایت ششمی که آوردیم سنداً محلّ اشکال واقع شده. حالا ما این ۵ تا روایت برایمان مستند است.
الروایة الأُولى: الصحيحة الأُولى لعبد الرحمن بن الحجّاج
[مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّرْفِ فَقُلْتُ لَهُ: الرِّفْقَةُ رُبَّمَا عَجِلَتْ فَخَرَجَتْ فَلَمْ نَقْدِرْ عَلَى الدِّمَشْقِيَّةِ وَ الْبَصْرِيَّةِ وَ إِنَّمَا يَجُوزُ نَيْسَابُورَ الدِّمَشْقِيَّةُ وَ الْبَصْرِيَّةُ. فَقَالَ: وَ مَا الرِّفْقَةُ فَقُلْتُ الْقَوْمُ يَتَرَافَقُونَ وَ يَجْتَمِعُونَ لِلْخُرُوجِ فَإِذَا عَجِلُوا فَرُبَّمَا لَمْ يَقْدِرُوا عَلَى الدِّمَشْقِيَّةِ وَ الْبَصْرِيَّةِ فَبَعَثْنَا بِالْغِلَّةِ فَصَرَفُوا أَلْفاً وَ خَمْسِينَ مِنْهَا بِأَلْفٍ مِنَ الدِّمَشْقِيَّةِ وَ الْبَصْرِيَّةِ. فَقَالَ: لَا خَيْرَ فِي هَذَا، أَفَلَا يَجْعَلُونَ فِيهَا ذَهَباً لِمَكَانِ زِيَادَتِهَا؟ فَقُلْتُ لَهُ أَشْتَرِي أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ دِينَاراً بِأَلْفَيْ دِرْهَمٍ؟ فَقَالَ: لَا بَأْسَ بِذَلِكَ إِنَّ أَبِي كَانَ أَجْرَأَ عَلَى أَهْلِ الْمَدِينَةِ مِنِّي فَكَانَ يَقُولُ هَذَا، فَيَقُولُونَ إِنَّمَا هَذَا الْفِرَارُ لَوْ جَاءَ رَجُلٌ بِدِينَارٍ لَمْ يُعْطَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ لَوْ جَاءَ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ لَمْ يُعْطَ أَلْفَ دِينَارٍ. وَ كَانَ يَقُولُ لَهُمْ: نِعْمَ الشَّيْءُ الْفِرَارُ مِنَ الْحَرَامِ إِلَى الْحَلَالِ. ([1] )
روایت اوّل سندش «محمّدُ بن یعقوب عن محمّد بن یحیی» که محمّد بن یحیی العطّار است. از ثقات امامیّه است. «عن محمّد بن الحسین». محمّد بن الحسین بن ابی الخطّاب که از اجلّای امامیّه است. از صفوان. صفوان که از اصحاب اجماع و مشایخ الثّقات است. «عن عبدالرّحمن بن حجّاج» که این عبدالرّحمن بن الحجآج هم از اجلّاء ثقات امامیّه است. یعنی سند صحیح است و هیچ مشکلی از لحاظ سندی نداریم. روایت میگوید «سألته عن الصّرف». وقتی میگوید سألته عن الصّرف پیداست که از امام صادق علیه السّلام پرسیده. چون عبدالرّحمن بن الحجّاج از امام صادق علیه السّلام روایت میپرسد. این هم در عداد روایاتش بود. «سألته عن الصّرف» مشخّص است که مراد امام صادق علیه السّلام است. «فقلت له: الرّفقة ربّما عجلت فخرجت». حضرت بعد میفرمایند رفقه چیست؟ بعد در خود روایت هم تفسیر میشود. که مراد از الرفقة کاروان است.
میگوید «فقلت له الرّفقة ربّما عجلت فخرجت فلم نقدر علی الدّمشقیّة و البصریّة و إنّما یجوز نیسابور الدّمشقیّة و البصریّة». میگوید ما دیگر قادر نشدیم که برویم درهمهایمان را دمشقی و بصری کنیم. این قرینه خارجی میخواهد، منظورشان از دمشقیة و بصریة درهم دمشقی و بصری است. کاروان عجله داشت و میخواست برود و فقط دمشقی و بصری بهدرد ما میخوردند و ما نتوانستیم برویم اینها را عوض کنیم. حضرت اوّل میفرمایند: «و ما الرّفقة»؟ جواب میدهد: «فقلت:القوم یترافقون و یجتمعون للخروج». باهم رفیق میشوند و اجتماع میکنند برای خروج. لذا منظور از رفقة، کاروان بوده است. یک عدّه که با هم رفاقت میکنند و میخواهند با هم بروند، به آنها میگویند رفقة. در حقیقت یک جمعی است که با هم رفاقت میکنند، امّا فی الواقع اینجا منظور چیست؟ کاروان راه میاندازند با هم میروند. پس مراد از رفقة کاروانی است که اینها راه میاندازند.
«فإذا عجلوا فربّما لم یقدروا علی الدّمشقیّة و البصریّة. فبعثنا بالغلّة». غِلّة آن درهم بغلّی را میگویند که ضعیفتر است. «فصرفوا ألفاً و خمسین منها». ما مجبور شدیم غلّة را بفرستیم. که درهم سطح پایینتری بود. «فصرفوا ألفاً و خمسین منها». هزار و پنجاه درهم مخدوش را دادند «بألفٍ من الدّمشقیّة و البصریّة». و در مقابل هزار درهم دمشقیّه و بصریّه گرفتهاند.
حضرت میفرمایند: «لا خیر فی هذا». خیری در این نیست. هزار وپنجاه تا درهم دادی و هزارتا گرفتید. پس ربا شد. رفتهاند درهمی را گرفتهاند که در کشور مقصد مورد قبول بوده باشد. این درهم هایی که داشتند به دردشان نمیخورده است هزار و پنجاه تا دادهاند و هزارتا گرفتهاند. حضرت فرمودند: این رباست. «أفلا یجعلون فیها ذهباً لمکان زیادتها»؟ چرا یک ذهب، یعنی دیناری بهجای آن زیاده نمیگذاشتید؟ حضرت فرمودند یک دینار ضمیمه کن. چرا در ضمن معاملهتان یک دینار نمیگذاشتید؟ شما سکّههایتان درهم بوده. یک دینار در طرف ناقص ضمیمه میکردید. حضرت خودشان به او فرمودند. حالا این شخص سؤال میپرسد: «فقلت له: أشتری ألف درهم و دیناراً بألفی درهم»؟ یعنی میتوانم من یک دانه دینار اضافه کنم به طرف ناقص و بعد بیع من از ربویّت خارج بشود؟ سؤال طرف این است. «أشتری ألف درهمٍ و دیناراً بألفی درهم»؟ دینار ده درهم است. بعضی جاها هجده درهم. بعضی جاها دوازده درهم. گاهی وقتها قیمتش تا هشت درهم هم میشده است. میگوید من به هزار درهم یک دینار اضافه کنم و به جای دوهزار درهم بدهم اشکالی ندارد؟
حضرت فرمودند: «لا بأس بذلک». این دیگر اشکالی ندارد. به طرف ناقص یک دینار اضافه کرده. آنطرف شده دو هزار درهم. حضرت فرمودند: اشکالی ندارد. حالا بعداً باید ببینیم فضای روایت فقط نقد است یا نسیه را هم شامل میشود؟ فعلاً الان ما در فضای نقد داریم صحبت میکنیم. در فضای نسیه نیستیم. بعداً به نسیه خواهیم پرداخت.
حضرت فرمودند «إنّ أبی کان أجرأ علی اهل المدینة منّی فکان یقول هذا فیقولون إنّما هذا الفرار». حضرت میفرماید پدرم امام باقر علیه السلام به اهل مدینه اعتراض میکردند و میفرمودند چرا این کار را نمیکنید؟ اینگونه به آنها راه یاد میدادند.
امام صادق علیه السّلام میفرمایند «إنّ أبی کان أجرأ علی أهل المدینة منّی. فکان یقول هذا فیقولون انّما هذا الفرار لو جاء رجل بدینار لم یعط الف درهم. و لو جاء بألف درهم لم یعط ألف دینار». مردم اعتراض میکردند و به روشی که حضرت به آنها یاد داده بود ایراد میگرفتند که اینها با هم فرق میکند. و این فرار [از ربا] است هزار درهم با یک دینار، فروخته شده به دو هزار دینار. ما اگر یک دینار بیاوریم که هزار درهم به ما نمیدهند یک دینار که معادل با هزار درهم نیست. کما اینکه هزار درهم با هزار دینار فرق میکند. اگه هزار درهم بیاورند که هزار دینار به آنها داده نمیشود. آنها اینگونه ایراد میکردند و حضرت میفرمودند: «نعم الشّیء الفرار من الحرام الی الحلال». یعنی درست است که یک دینار معادل هزار درهم نیست. درست است که هزار درهم معادل هزار دینار نیست، امّا ضمّ ضمیمه باعث میشود که شما از حرام وارد حلال بشوید.
لذا این مسائلی که برخی مطرح میکنند و استدلال به روح ربا میکنند با این روایت نمیسازد. حضرت دارند میفرمایند یک دیناری که مسلّم مقابل هزار درهم نیست را در طرف ناقصِ معامله هزار درهم به دو هزار درهم اضافه کن این کار معامله را از ربا بودن خارج میسازد. از حرام به حلال فرار کردهای. این در ذهنتان بوده باشد تا ادامه را در جلسه بعد خدمتتان عرض کنم.