1401/12/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /فروعات مساله59؛ ادامه فرع دهم؛ مساله36ام
فروعات فقهی
ادامۀ فرع دهم: زمین
خلاصۀ جلسۀ گذشته
بحث ما در مسئلۀ زمین و فروعات رأسالمال بود، یکسری مسائل که أعلام فرموده بودند در این فرع بررسی کردیم، به مسئلۀ دیگری میرسیم که بیان میکنیم.
مسئلۀ سی و ششم
زمین زراعی و نخل و آنچه از منافع اینها خریداری شده
شخص زارع، مقدارى زمين زراعتى و تعدادى اصلۀ نخل خرما حدود پانزده هزار تومان در مدّت چند سال تدريجاً از درآمد همان زمين و نخل و بعضىاوقات از وام گرفتن از بانک دولتى خريده و نقدى هم نداشته كه يکسال بر آن گذشته باشد و سال خمس هم نداشته و از درآمد كشت زمين و محصول نخل، در اين مدّت، بطور متوسّط امرار معاش مىكرده در اين صورت آيا به زمين و نخل و منزل مسكونى و اثاثيه ى خانه - كه تدريجاً در سالهاى گذشته به طور قرض و نقد خريده و اكنون اگر بخواهد از قيمت زمينها و نخلها و منزل مسكونى و اثاثىه ي خانه، خمس پرداخت كند ممكن است لطمه به زندگيش برسد - خمس تعلّق مىگيرد يا نه؟ (یعنی کأنّه شخص فقیری است که نمیتواند زندگی را بچرخاند، این شخص فقیری که نمیتواند زندگی را بچرخاند حتی خمس هم بخواهد بدهد اختلال در معیشت برایش پیش میآید تکلیف این شخص چیست؟)
جواب سید گلپایگانی
در فرض سؤال، منزل مسكونى و اثاثیۀ خانه و لوازم مورد احتياج زندگى، خمس ندارد ولى زمين زراعتى و نخلها و اثاث زراعت، از سرمايه محسوب است و بايد خمس آن داده شود. بله آنچه از وجه آنها كه قرض است تا اداء نشود مقابل آن خمس ندارد.[1]
تحقیق در جواب
در اینجا چند مسئله است:
مسئلۀ اول:
حکم زمین زراعی و نخل را باید بیان کنیم، میگوییم زمین زراعی که ایشان فرمودند ملحق به رأسالمال است ما میگوییم ملحق به محل کسب است، نخل هم ملحق به آلات کسب است خودش آلات کسب نیست امّا حکماً حکم آلات کسب را پیدا میکند چون با آن کار میکند، کما اینکه زمین زراعی هم خودش مغازه نیست امّا حکم محل کسب را پیدا میکند، پس اینها از جهت حکمی با هم متفاوت هستند. این الحاقها مهم است چون در نتیجه فرق میکند ایشان ملحق به رأسالمال کردند و ما میگوییم ملحق به محل کسب و آلات کسب است و محل کسب و آلات کسب هم حکمش با مالالتجاره و سرمایه جداست.
در مفروض سوال اگر بهآن احتیاج داشته باشد خمس بهآن تعلق نمیگیرد، و به ارتفاع قیمت هم خمس تعلق نمیگیرد.
مسئلۀ دوم:
امّا خانهای که در آن ساکن است یا اثاثی که بهآن در معاش احتیاج دارد مسلّم خمس تعلق نمیگیرد.
مسئلۀ سوم:
این قاعده که تا وقتی که چیزی را قرضی گرفته و قرض را اداء نکرده خمس بهآن تعلق نمیگیرد، وقتی اداء کرد بهمقداری که اداء کرد خمس تعلق میگیرد، کسی وام گرفته و سه قسط را پرداخت کرده، وام صد میلیون است این شخص به اندازۀ سه قسطی که پرداخت کرده خمس میدهد، پول وام هم در دست است امّا بهاین وام خمس تعلق نمیگیرد، بهمقدار سه قسطی که دستش هست بهآن خمس تعلق میگیرد.
نکته:
شخصی مقروض است، این مطلب فقط مربوط به وام نیست، وقتی مقروض است یکوقت قرض برای مؤونه است یکوقت همین چیزی که به عنوان سرمایه الان در دستش است با قرض تهیه شده، بین این دو فرق است و باید دقت شود (خیلی خلط میشود و اشتباه محاسبه میکنند). سوال مطرح میکنیم؛ شخصی که قرض کرده و این قرض دارایی شخص حساب نمیشود، این شخص یکوقت قرض گرفته و جنس خریده، قرض گرفته و پولش در دستش است، یکوقت قرض گرفته برای خوراک شب، بهنظر کدام یک از اینها اولی است؟ ما که گفتیم قرض خمس ندارد آیا شامل هر سه مورد میشود؟ وقتی شخص قرض گرفته و قرض دارد میگوید این خمس ندارد آیا منظور همۀ موارد است؟ یعنی باید از فوائد کسر شود؟ قرضهای این شخص چند قسم است: شخص یکوقت قرض گرفته برای مؤونۀ زندگی، قرض گرفته و پول را استفاده کرده و دستش نیست خیلی این قرض واجبتر بوده (خیلیها نظرشان بر عکس است)، این را اولی میدانند که از غرامت کسر کنند درحالی که گاهی از غرامت کسر نمیشود، لذا خیلی از آقایان میگویند: پول را داشته میخواست قرض را اداء کند سود امسال را برده میپرسند چرا قرض را اداء نکردی؟ این پولی که در دستم است میگوید گذاشتم که قرض را اداء کنم خیلی از آقایان میگویند: قرض را اداء نکردی الان هم ربح را داری پس خمس بهآن تعلق میگیرد. هیچ چیز را کسر نمیکنند، مسئله این است قرض گرفته برای مؤونه، البته ما میگفتیم اگر پول را کنار گذاشته و یک تاریخی باید این را اداء میکرده، مثل نظرآقای بهجت میگویند خمس تعلق نمیگیرد، امّا اکثر آقایان مثل آقای خوئی و بقیۀ مراجع میگویند خمس تعلق میگیرد و کسر نمیشود، اگر اداء کرده بود اداء دین از مؤونه است امّا در این فرض اداء نکرده و پول در دستش است و خمس را باید بدهد از ارباح مکاسب او است.
میگوییم قرض اگر برای زندگی بوده پولی را که قرض کرده استفاده کرده و از بین رفته، این قرضی که الان صحبت آن را میکنیم، آن موردی که الان پولی در دست شخص هست و میخواهیم ببینیم به این پول خمس تعلق میگیرد یا خیر؟ میگوید: این پول از ارباح مکاسب من نیست بلکه این پول را قرض گرفتم، فرق در این است، وقتی یک پولی قرض کرده برای مؤونۀ زندگی و استفاده کرد، بعد یک درآمدی حاصل شد آن درآمدی که حاصل شد درآمد و فوائد امسال است و خمس به آن تعلق میگیرد چون فائده حساب میشده، اگر برای اداء دین استفاده میکرد این مؤونه میشد «اداء الدین من المؤونة»، اگر در اداء دین از آن استفاده میکرد مؤونه میشد، امّا استفاده نکرد فائده است و بهآن خمس تعلق میگیرد، مؤونه نکرد پولی در دستش بود میتوانست با آن اداء دین کند امّا نکرد بهاین خمس تعلق میگیرد.
آن چیزی که در این مسئله ما میگوییم بهآن خمس تعلق نمیگیرد چه موردی است؟ این است که شخص همان پولی که در دست دارد ارباح مکاسب نبوده و قرضی بوده، اینکه دیگر فائده نیست بههمین دلیل ما میگوییم خمس ندارد، فائده بر این صدق نمیکند پول وام گرفته و با آن کالا خریده حال که محاسبۀ خمس میکند، میگوید قرض را که ندادم، میگویند: خیر هر زمان که دادی از مؤونه حساب میشود، این دارایی چهمقدار است خمس را بده، به این صورت درست نیست دارایی این شخص از فوائد نبوده است، همان پولی است که قرض گرفته، فائده حساب نمیشود و خمس ندارد. شخصی پولی را که قرض گرفته صدق فائده نمیکند مناط این است، در آن مسئلۀ اول که عرض کردیم کسر میشود بهخاطر این است که فائده و ارباح مکاسب است میتوانست با این دین را اداء کند، امّا اداء نکرد پول ارباح مکاسب دستش است و خمس را باید بدهد. پس قرض کسر نمیشود امّا در اینجا میگوییم: کسر میشود اینجا اصلاً فائده نبوده پول قرضی بوده تبدیل به کالا شده، این کالا خمس ندارد، پول قرضی بوده تبدیل به نقد شده و قرض گرفته و در حساب واریز کرده تا با آن کار کند، اینکه فائده نیست و پول قرضی است و بهاین خمس تعلق نمیگیرد. این پول اختیارش دست شخص است و رأسالمالش کرده و با سودش قرض را اداء کرده.
شاگرد: اگر بتواند قرض را اداء کند از مؤونه میشود، اگر با قرض کالا خریداری کند و با سودش میتواند قرض را اداء کند؟
استاد: ببینید سود بحث جدایی است، یک وقت ارباح مکاسب شخص است و مقابلش دین دارد این جداست، الان مسئلۀ ما این است که شخص پول قرض کرده و تبدیل به کالا کرده، این مادامی که تبدیل به کالا شده و این قرض را اداء نکرده اصل کالا مال خودش نیست چون قرضی است امّا سودش خمس دارد، اگر درآمدی داشت کالا خریده و خرید و فروش کرده و سود به دست آورده، امّا الان به ازاءِ مثلاً صد میلیون قرض دارد، این صد میلیون ربح این شخص نیست، حال از این صد میلیون پانزده میلیون استفاده کرد این مقدار جزء ارباح مکاسب است، در این مورد بحثی نیست این ارباح است و خمس دارد، امّا این صد میلیون جزء ارباح مکاسب نیست، پول را از بانک قرض گرفته و سرمایه کرده این خمس ندارد.
این مورد فرق دارد با موردی که قرض گرفته و پول قرضی را استفاده کرده، اینکه الان دستش است پول قرضی نیست این درآمد کار امسال شخص است، خلط شده و برای برخی اشتباه حساب میکنند به این دلیل است.
برخی از أعلام در قرض تفصیل دادند چون مربوط به این مسئله نیست، آن قرضی که برای مؤونه بوده آن قرض بر مؤونه را تفصیل دادند (این مهم است آقای خوئی این تفصیل را دارند بعضالأساطین این تفصیل را دارند، و خیلی دیگر از أعلام) قسمت اول بود که استفاده کرد و از بین رفت، حال درآمد سال دارد از این درآمد سال کسر نمیشود، آن درآمد سالی که بعد از قرض بوده باشد، شخص قرض گرفته استفاده کرده و حال یک درآمد سال دارد آیا مطلقاً این کسر میشود یا خیر؟ تفصیلی که برخی دادند این است: (خیلی مورد ابتلاء است و خیلی از مراجع این تفصییل را دارند) فرض ما در همان قسمت اول است (قسمت دوم را اگر شخص وام گرفته و کالا خریده و سرمایه کرده یا پولش الان در دستش است این مسلّم مادامی که قرض را اداء نکرده خمس بهآن تعلق نمیگیرد چون درآمد شخص نیست) خلطی که میشود در موردی است که شخص قرض گرفته اول سال قرض گرفته و خرج خوراک نداشته در مؤونه مصرف کرده، حال الان ارباح مکاسب دارد قرض بیست میلیون است ارباح مکاسب هم بیست میلیون است، و نمیخواهد بیست میلیون قرض را امسال بدهد، به این بیست میلیون خمس تعلق میگیرد چون ارباح مکاسب است، میتوانسته صرف در اداء خمس کند امّا نکرده بهاین خمس تعلق میگیرد.
امّا یک مسئله دیگر این است که اگر این بیست میلیونی که این شخص درآمد داشته قبلاً هم داشته و نخواسته با این بیست میلیون خرج مؤونه کند، از همان اول سال این بیست میلیون را به دست آورده و گفت نمیخواهم این بیست میلیون را مصرف کنم، فعلاً قرض بگیرم این خرج را رد کنم، این بیست میلیون را داشته قرض کرده و خرج مؤونه کرد، این بیست میلیون بعدش برای شخص حاصل نشد قبل از اینکه قرض بگیرد این بیست میلیون را داشت، بیست میلیون دیگر قرض گرفت تا بیست میلیون اضافه داشته باشد و دستش خالی نباشد، برخی بهاین صورت عمل میکنند نمیخواهد دستش خالی باشد پول هم دارد، این قرض از ارباح مکاسب کسر میشود، این نظر آقای خوئی و بعضالأساطین و دیگر أعلام است. اینجا شخص پول داشته و قرض گرفته پول قبلش موجود بود جزء درآمدهای بعدش نبوده، اگر جزء درآمدهای قبلش بوده باشد قبل از قرضی باشد که گرفته این کسر میشود (خیلی از مردم هم وقتی بدهی دارند و یک سودی هم دارند این مسئله را مبتلاء میشوند و خیلیها اشتباه محاسبه میکنند).
پس باید قرض را دو دسته کنیم: یکمورد قرضی که گرفته الان نقد در دست دارد، یا قرض گرفته و تبدیل به کالا کرده، این قرض که پول گرفته و دستش است این خمس ندارد چون جزء ارباح مکاسب شخص نیست. امّا آن موردی که قرض گرفته و برای مؤونه است و الان ارباح مکاسب دارد بیست میلیون قرض گرفته و بیست میلیون هم ارباح مکاسب دارد، این ارباح که همان قرض نیست بلکه درآمدی از جای دیگر است، و خرج در مؤونه شد و از بین رفت، اینها همان نیست که بگوییم کسر میشود، اینجا برخی کلاً میگویند کسر نمیشود، برخی مثل آقای خوئی و بعضالأساطین میگویند: این ارباح مکاسب مال قبل قرض گرفتن اگر باشد کسر میشود یعنی قبلش داشته، وقتی پول را داشته و قرض گرفته این به ازاء آن گذاشته میشود، اینها نباید با هم خلط شود، اگر برای بعد بوده باشد اگر بعد این ربح به دست بیاید اینجا دیگر کسر نمیشود و مؤونۀ سابق است و این ربحی است که بعداً آمده است.
این تفصیل باید در ذهن باشد چون این مسئله خیلی مهم و مورد ابتلاء است.
مسئلۀ سی و هفتم
(بحث سرمایه که تمام شد اگر یادتان باشد چند صورت کردیم و عرض کردیم باید این صورت ها را مطرح کرد، تا بعد به مشکل بر نخوریم، در همان قول آخر که عرض کردیم و قول مختار بود، که عرض کردیم تفصیلاتی است شغل اول داشته باشد، میتواند شغل دوم داشته باشد، سرمایه شغل اول است و میتواند شغل داشته باشد، یکوقت شغل دوم بالفعل دارد امّا یکوقت میتوانست داشته باشد، یکوقت عرض کردیم مطابق با شأنش است یکوقت مطابق با شأنش نیست و چهار صورت عرض کردیم، سرمایه دارد و میتواند شغل دوم داشته باشد و از شغل دوم زندگی را بچرخاند، عرض کردیم حال شغل دوم یا مطابق با شأن است یا مطابق نیست و این تفصیلات را دادیم، این مسئله مربوط بهآنجاست. وقتی اینها منظم شود میتوان درست جواب داد وقتی منظم نشود اشتباه میشود)
شخصی پس از چند سال - به واسطه كسب يا زراعت - داراى علاقه (زمین و دارایی و املاک) شد، بدون تعيين سال، و نظر به ربح؛ مؤونۀ خانه و اثاثيه و باغات آن خمس دارد يا نه؟ (سوال خیلی فنی نیست، امّا خمس به مؤونۀ بیت و اثاث را کسی نمیگوید تعلق پیدا میکند امّا باغ مهم است) يا مستثنى است؟ كه چون معاش آن منحصر است به اين چند قطعه باغ، اگرچه مىتواند اداره امر معاش بنمايد، ولو به فعلگی(کارگری و عملگی)، و در ضمن معاملهی باطل هم نموده؟ (میتواند با شغل دوم مؤونه را به دست بیاورد، همان مسئله است که چهار صورت کردیم میتواند شغل دوم داشته باشد، زندگی الان به این باغها متوقف است، این سرمایه باغ را مثل سرمایه حساب کنید، فرض کنید مثل سرمایه است، برخی میگویند مثل رأسالمال امّا ما نمیگوییم مثل رأسالمال است، این باغی که شخص دارد و برخی میگویند مثل رأسالمال است میتواند شغل دوم هم داشته باشد که آبرومندانه زندگی را بچرخاند امّا صاحب عروه چه جوابی داده:)
جواب محقق حائری
خانه و اثاثيه اگر از ربح سال خريده شود، خمس ندارد و امّا باغ چون فرض شده بدون آن ادارۀ معاش ممكن است؛ به نظر حقير خمس آنها را بايد بدهد، مگر در بعض موارد كه باغ به مقدارىكه صرف ميوه آن بنمايند جزء مؤونه است ( این همان مسئلهای است که میگفتیم از باغ برای مصرف زندگی شخصی استفاده کند اگر مقداری از میوههای باغ استفاده میکند)، كه در اين صورت اينمقدار اصلاً خمس ندارد و امّا معاملۀ باطل؛ اگر يقين ندارد به اينكه مال حرام در مال او هست، فعلاً تصرف در اموال بىاشكال است و اگر يقين دارد، از اين جهت هم يک خمس بايد بدهد.[2]
تحقیق در جواب
ما میگوییم: مؤونۀ بیت و اثاث که خمس ندارد، امّا بستان دو وجه دارد:
وجه اول: برای کسبش استفاده میکند که در این صورت ملحق به محل کسب میشود همراه اینکه احتیاج بهآن دارد همانطور که مفروض سوال این بود که معیشتش متوقف بر این بستان است، میگوییم خمس ندارد چون به این احتیاج دارد. صاحب عروه میگوید: چون میتواند شغل دوم داشته باشد خمس تعلق نمیگیرد.
در مسئلۀ گذشته ما دو فرض کردیم: با بالفعل شغل دومی دارد، یکوقت شغل دومی ندارد و میتواند داشته باشد، در جایی که میتواند داشته باشد ابداً این حرف را نزنید که صاحب عروه میزنند، بازاری با سرمایه کار میکند و احتیاج دارد و نیاز دارد، میگوییم: تو که میتوانستی شغل دوم داشته باشی پس خمس را بده، خیر این درست نیست یعنی به شخص میگوییم سرمایه داری میتوانی شغل دوم داشته باشی، میگوید بله میتوانم کارگری کنم، میگویند: پس خمس را بده، الان ایشان به این صورت جواب دادند، این درست نیست و قبول نمیکنیم، اگر سرمایه محل احتیاج شخص است حتی صاحب عروه در اصل سرمایه احتیاطی بودند، امّا اینجا میگویند: چون میتواند شغل دوم داشته باشد باید خمس را بدهد ما میگوییم: ابداً این را قبول نمیکنیم، تازه این شخص شغل دوم ندارد اگر داشته باشد که فیه ما فیه بود، اگر شغل دوم داشت باز هم به این راحتی این حرف را نمیزدیم چه برسد به اینکه شغل دوم ندارد، الان تجارت بالفعل این شخص با این بستان است و زندگی او با این میچرخد چون میتواند بدون سرمایه برای دیگری کارگری کند، تازه اطلاق هم میگذارند نمیگویند آیا شغل دوم مطابق باشأن هست یا خیر این فرق را هم بیان نمیکنند، ما عرض کردیم اگر مطابق با شأن نباشد که اصلاً هیچ، مطابق با شأن هم باشد باز حرف درستی نیست ملاک عرف احتیاج است، ملاک احتیاج عرفی است، این شخص احتیاج دارد و به این سرمایه نیاز دارد وقتی نیاز دارد و زندگی او از این راه میچرخد به این سرمایه خمس تعلق نمیگیرد.
در سوال فرض شد که معیشتش متوقف بر این باغ است پس خمس به آن تعلق نمیگیرد اگرچه بتواند با عمل دیگری مثل کارگری تحصیل مؤونه کند، امّا الان با این سرمایه کار میکند اگر عائلش از این ثمر استفاده کند این مؤونۀ شخصی است و خمس بهآن تعلق پیدا نمیکند. این هم فرمایش صاحب عروه بود و ما در این قسمت این حرف را قبول میکنیم، امّا در قسمت اول که فرمودند: به سرمایه خمس تعلق میگیرد این حرف را قبول نداریم.
فرع یازدهم: بذر
این فرع مربوط به کشاورز است و خیلی مهم است و اختلاف فتواء وجود دارد، این بذری که کشاورز استفاده میکند خمس بهآن تعلق میگیرد یا خیر؟ خود بذر خمس دارد یا خیر؟ بعضاً بذر را میگویند سرمایه است، سرمایۀ کاری چیست؟ یک زمینی است که خریده است و یک بذری که در این زمین میکارد، بذر را باید خریداری کند و بکارد تا بیشتر شود، الان مثال نهال را نزدند گاهیاوقات نهال است امّا اینجا مثال بذر را زدند، این بذر در ذهن أعلام سرمایه میشود میگویند: سرمایه است و سرمایه را به کار میگیرد بیشتر میشود، رشد میکند و بیشتر میشود لذا این را به عنوان سرمایه حساب کردند.
برخی دیگر نقطه مقابل فرمودند: خیر این حرف غلط است به این دلیل که بذر در زمین کاشته میشود و تلف میشود، این شخص کار میکند این زمین مثل سرمایه است و این بذر را در زمین پخش میکند تا بتواند چیزی را برویاند، این بذر مثل سرمایه نیست که تصور کنی مثل دانۀ گیاه که تبدیل به درخت شد خیر به این صورت نیست، بذر را در زمین میکارد و مثل مؤونۀ تحصیل ربح است، یا به تعبیر برخی تلف است، چون وقتی میخواهد کار کند چطور پول کارگر میدهد این بذر هم باید خریداری کند سرمایه نیست مثل پول کارگر است، پول کارگری پولی است که باید بدهد، بذر را که نمیخواهد نگاهداری کند بلکه مصرف میکند، در عرف بذر را مصرف شده میگویند: مثل پول کارگری مصرف شده، پول کارگری که از سرمایه میدهد و مصرف میکند، جزء مؤونۀ تحصیل ربح است پولی است که مصرف شده و علیالظاهر از بین میرود، حال به چی تبدیل شود این امر دیگری است و الّا خود بذری که هزینه میشود صرف شده، ببینید دو مبناء متفاوت است.
مسئلۀ سی و هشتم
فرض جدیدی باید اینجا تصور کرد در خود بذر اختلاف است یک سوال دیگر: فرض کنید در بذر گفتیم بذر خمس ندارد، بذر تلف میشود یا گفتیم بذر مثل پول کارگر است و مؤونۀ تحصیل ربح است و باید از فائده کم شود، چون اگر این را بگوییم خمس باید داد به شخص مراجعه کند سخت میگذرد چون این بذر از بین میرود، بذر در زمین پخش میشود بعد حال تبدیل به گیاه میشود، میگویند: خمس بذر را بده بعد سود هم که به دست آوردی خمس سود را هم بده.
اینجا ما میگوییم: بذر خمس ندارد امّا اگر بذر را یکسال نگاه داشت، و در زمین نکاشت این بذر یک سال و نیم بر آن گذشت خریده و استفاده نکرده، به این بذر خمس تعلق گرفته است. یا با پول خمس نداده این بذر را خریده است ما اینجا نمیتوانیم بگوییم بذر خمس ندارد، اینجا خمس به خود بذر تعلق گرفته. سوالی که از ابن ادریس پرسیده شده لعل از این باب است سوال این است: محصولی که بذرش غیر مخمّس باشد، آیا خمس به جمیع محصول تعلق میگیرد یا خمس بذر را بدهد در آنچه اضافه از قوت سال میآید؟ خمس را باید در کدام مورد بدهد؟ هم در بذر بدهد هم در غله خمس در جمیع واجب است؟ آن شخصی که میگوید بذر خمس دارد میگوید به هر دو خمس بده غلهای که به دست آمده میگوید خمس بده بعد بذر را هم میگوید خمس بده، غله که همان بذر بود اینکه درست نیست، در حالی که این بذر در زمین پخش شد و یکمقدار که درآمد تبدیل به غله شد، پس لااقل باید بگویید این ارتفاع قیمت بذر است، محصول آن بذر است، دیگر وقتی میگویید غله خمس دارد دیگر بذر را نباید بگویید خمس دارد (این یک فرض است)، وجه دوم این است که در خود بذر خمس را بدهد، بعد هم هر نتیجهای داد آن مقداری که در قوت سنه صرف شد هیچ، هر مقدار که زائد آمد آن را خمس بدهد.
جواب ابن ادریس
علیالاقتصاد را الان نمیگوییم این تعبیر را الان بهکار نمیبریم معنایش میانه روی است، امّا منظور ایشان این است که شأنش باشد اسراف نکند. میفرماید: در بذر خمس واجب است و خرج زندگی میانهروی کند و هر مقدار که اضافه آمد آن را خمس بدهد[3] . یعنی زیادهروی کند ما این را جزء مؤونه حساب نمیکنیم، با اقتصاد جلو برود، عبارةالاخری در حد شأن است، ما در حد شأن میگوییم ایشان میفرماید علیالاقتصاد. چون برخی شأنشان را به شکلی میگیرند که در عرف میگویند بالاتر از حد اقتصاد است، یعنی حد اقتشادشان را طبقۀ متوسط میگیرند، این تعبیر خیلی مهم است در قدماء مثل ابن ادریس تعبیر در حد شأن که الان ما به کار میبریم ایشان به کار نبردند، یعنی در حد میانهروی بیشتر از این خرج کند جزء مؤونه حساب نمیکنیم.
تحقیق در جواب
ما میگوییم: بذر خمس ندارد الّا زمانی که خمس به نفس بذر تعلق بگیرد یا خمس به پولی که با آن بذر خریداری کرده خمس تعلق بگیرد، در این صورت چارهای نیست که تخمیس کند، و الّا خود بذر خمس ندارد که در آینده میآید.
امّا غله چند وجه دارد:
اول: غله ای که خودش در زندگی خرج کند این خمس ندارد.
دوم: غلهای است که میفروشد و با آن خرج زندگی را به دست میآورد و مثل کسب و کار است، غله را تولید کرد و میفروشد و زندگی را با آن میچرخاند، این مورد هم خمس ندارد.
سوم: غلهای که زائد بر زندگیش باشد باید خمسش را بدهد.
مسئلۀ سی و نهم
در زراعت، خمس بذر و سرمايه واجب است، يا نه؟
جواب محقق یزدی
بذر و سرمايه، داخل در مؤونه نيست. [4]
تحقیق در جواب
بذر خمس ندارد، امّا رأسالمال تفصیل دارد: اگر بهآن احتیاج داشته باشد خمس ندارد، امّا رأسالمالی که بهآن احتیاج نداشته باشد باید خمس را بدهد.
حال چرا بذر را میگوییم خمس ندارد؟ به سه وجه:
وجه اول: فرض کنید ما اصلاً میخواستیم قائل به این شویم که بذر عین موجودی است که باید خمس را بدهیم و تلف هم نشده و مؤونۀ تحصیل ربح هم نیست، این فرض را هم بگیریم باز هم اگر بهآن برای معاش زندگی احتیاج داشته باشد باز ما میگوییم خمس ندارد. چیزی که احتیاج دارد برای کار، مثل همان سرمایهای که بهآن نیاز داشت میگوییم خمس تعلق نمیگیرد در بذر هم همین حرف را میزنیم. این وجه اول به درد کسانی میخورد که مبنایی مثل این أعاظم دارند و میگویند به بذر خمس تعلق میگیرد، میگوییم علی فرض احتیاج نباید خمس تعلق بگیرد.
وجه دوم: این را برخی از بزرگان دارند وقتی بذر را در زمین میکارند دیگر این بذر تالف است، این بذر دیگر از بین رفت دیگر چیزی وجود ندارد، اگر بذر تبدیل به چیز دیگری شد بحث دیگری است، دیگر این بذر رفت و از بین رفت خرج است که شده لذا برخی جزء وجه سوم میگیرند.
وجه سوم: بذر مؤونۀ تحصیل ربح است و از ربح کسر میشود. وقتی تلف شده یعنی هیچی نیست و از بین رفته بین تلف و اینکه میگوییم «یعدّ مؤونة تحصیل الربح» فرق است، حال فرق تلف و مؤونۀ تحصیل ربح چیست؟ ثمرۀ عملی چیست؟ یکوقت میگوییم بذر تالف است و نمیخواهد خمس بدهد یک وقت میگوییم بذر مؤونۀ تحصیل ربح است چه فرقی دارد؟ در مؤونۀ تحصیل ربح خرجی است که از ربح کسر میشود، وقتی میگوییم تلف میشود مثل سرمایهای است که داشته و میگویند نمیخواهد خمس بدهد، برخی میگویند بذر سرمایه بوده میگویند باید خمس بدهد، میگوید: این تلف شده چطور باید خمس بدهم، امّا در موردی که مؤونۀ تحصیل ربح است وقتی شخص درآمد داشته میپرسند: درآمد از این باغ چهمقدار بود؟ میگوید: مثلاً دویست میلیون درآمد داشته، میپرسند: چهمقدار بذر استفاده کردی؟ میگوید: بیست میلیون بذر در این زمین استفاده کردم میگویند: این بیست میلیون را کسر کن، بیست میلیون خرج کردی تا دویست میلیون به دست بیاوری این را باید کسر کنی، مثل پول کارگری است که کسر میشود، نه تنها خمس ندارد بلکه کسر میشود، در مورد تلف این بذر تلف شده چه چیزی را باید این شخص خمس بدهد؟ هم خمس بیست میلیون را باید بدهد چون این سرمایه بوده و باید خمس بذر را بدهد بعد خمس این دویست میلیون را هم باید بدهد این درست نیست، این دویست میلیون فرض اول این است که تلف شد در صورتی که خمس هر دو را بدهد باید دویست و بیست میلیون خمس بدهد، میگویند: بیست میلیون بذر را خمس بده دویست میلیون درآمد را هم خمس بده این یک نظر. نظر دیگر که یکمقدار منطقیتر است میگویند: این بذر بوده که تبدیل به درخت شده ارباح مکاسب تلف شده، یکسری بذر رشد کرده و دویست میلیون به دست آورده، پس خمس بذر را ندهد چون تلف شده. نظر سوم این است که این مؤونۀ تحصیل ربح است وقتی به این صورت باشد تازه از ربح کسر میشود، چون خرج کرده دویست میلیون درآمد دارد و بیست میلیون در این زمین خرج کرده این بیست میلیون از دویست میلیون کسر میشود، این خرجی است که بابت این کار کرده است و باید از ربح کسر شود.