درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت

88/01/22

بسم الله الرحمن الرحیم

(استاد در اين درس عبارات درس 27/12 و صفحه 117 كتاب الجهاد را بيان مي‌فرمايند)

الفصل ( الثاني ) في الجعالة ، لا خلاف كما اعترف به الفاضل بل ولا إشكال في أنه ( يجوز لوالي الجيش ) إماما أو غيره ( جعل الجعائل لمن يدله علي مصلحة ) من مصالح المسلمين ( كالتنبيه علي عورة القلعة وطريق البلد الخفي) تحري مصالح شأن والي است هركه باشد. اينها يك چيزي است كه امام تنهايي اين كاري مي‌كند غير امام هم. فقط اختصاصاتي دارد امام مزايايي دارد علمهايي دارد مأذون است به آن علمش عمل كند. اين مختصات خود امام است كلام در اين است كه والي جيش در وقتي كه كار به جهاد برسد بايد مصالح را ملاحظه كند بايد فطن باشد بايد اغوا و تطميعات آنهايي كه فسق آور است كه جاي خودش بايد خرابكاري در امور غلبه‌ي جيش اسلام نكند. خوب جعل جعائل هم مي‌تواند بكند. فلان قدر مي‌دهيم. به حسب ظاهر جعل جعائل بر بيت‌المال است مگر تبرع كند والي از مال شخصي خودش. خوب حالا ببينيم اگر كسي به امان داخل شده است و جعل شده بوده است كه دفع كند اين را براي كسي كه فلان مصلحت را مثلا مخفي را براي والي آشكار كند. طريق مخفي. به حسب ظاهر ما نمي‌دانيم اين مطلب را كه مي‌فرمايند كه در صورتي كه فتح شود اين مستحق جعل است. نه خود اين اعلام طريق مخفي خودش عملي است بر له قوت اسلام و جيش مسلمين ولو اينكه هنوز خلف نشده است يا اينكه اصلا خلف نخواهد شد زيرا آنها از راه ديگر مي‌آيند جنگ مي‌كنند. اين حرفها چيست؟ كسي كه اعلام كرده است امر مخفي كار خودش را كرده است. حالا ديگران شرايط ديگري لازم دارد داشته باشد. موقوف به فتح نيست. نمي‌دهند جعل اين را تا اينكه ببينند آنها استفاده كردند از اين راه يا نه؟ نه خود اين كار برله اسلام بوده است. مادامي كه وضع حرب به اين وضع رسيد.

حالا اگر دخولش به امان بوده است. جعل هم متعلق بوده است به همين جاريه يعني هركسي يك راهنمايي بكند همين جاريه را بهش مي‌دهيم. اين درصورتي است كه والي اختيار اين جاريه را داشته باشد و الا ،خير، از بيت المال است يا بر خود والي است اگر بخواد تبرع كند يا بيت المالي نباشد و الا فعلي هذا نبايد. خوب آخر امان داشته است و آمده همين جاريه به امان داخل شده است حالا شما مي‌خواهيد اين را بگيريد بدهيد به مجعول له؟ جواب، امان حربي چه مي‌كند؟ من جهت كونه حربيا در امان است شد غير حربي مسلمان اگر كاري كرد استحقاق اجرت ندارد؟ چرا به اذن اگر بود استحقاق اجرت دارد يقينا بلكه به غير اذن هم اگر بود و بعد والي مطلع شد مي‌تواند اجرة المثل او را بدهد. پس فعلي هذا مزاحمتي نيست بين اين مطلب كه به امان داخل شده و همين هم جعل است علي الفرض به امان داخل شدن بلاي حربي بودن را فقط دفع مي‌كند. شد غير حربي. خوب مسلمان اگر جعل واقع شد چه بايد بكنند؟ بايد بگيرند؟ نه، آن كسي كه جاعل بوده است بر اوست كه از بيت‌المال اجرة المثل اين عمل را بدهد و اين را ديگر حالش حال ساير مسلمانان است. مي‌شود كسي مسلماني را جعل قرار دهد مگر اختيار آن مسلمان را دارد پس قهرا به حسب ظاهر متعين مي‌شود اجرة المثل بر ولي جيش از بيت‌المال. اگر نشد از همان جايي كه خودش بايد دفع كند مالي را. خصوص اين، اين مسلمان است اين اختيار دارش نيست والي جيش كه او را جعل قرا دارد. به چه مناسبت او شخص معيني را جعل قرار دهد. نه قبول نداريم. تعاسرا فسخت الهدنه. جاي تعاسر نيست اينجا. كاري كرده مزدش را مي‌خواهد. آمده به امان. يعني ديگر حربي نيست مسلمان است. مسلمان اعمالش محترم نيست؟ بايد اجرة المثل بگيرد. حق ندارد والي شخص اين مسلمان را جعلا به مجعول به بدهد فعلي هذا به حسب ظاهر تعاسر جايش نيست فسخت الهدنه جايش نيست. نخير هدنه سرجاي خودش. و اين ديگر از قبل اينكه حربي هست بلايي به سرش نمي‌تواند بياورد.

حربي شد مسلمان. حربي كه داخل بلد اسلام شد مثل اين است كه مسلماني داخل بلد اسلام شده. كاري باهاش نمي‌توانند بكنند. خوب حالا كاري كه كرده هدر شد؟ يا خودش را مي‌گيرند. خودش را ميگيرند به چه مناسبت؟ به چه مناسبت خودش را والي جيش جعل قرار مي‌دهد. مي‌تواند بگويد من اين جاريه را به او مي‌دهم؟ شما چه كاره‌ايد نسبت به مسلمانان و همچنين حربي با امان به منزله‌ي مسلمان است اختياردار خودش است چطور مي‌توانيد او را به ديگران بدهيد؟ فسخت الهدنه اگر تعاسر كردند قبول نيست. نخير جاي تعاسر نيست. آن بر بيت المال است اجرة المثل و آن هم كسي نمي‌تواند بگويد تو حربي هستي زود برو از بلاد اسلام و الا تو را ذمي مي‌كنيم مثلا. مجعول له شرطش نيست كه مسلمان باشد. كافر هم باشد كاري كرد بر له اسلام بايد اجرت المثل بگيرد. از آنجايي كه اختيار والي جيش است. اختيار والي جيش چيست؟ از همان اول نمي‌تواند جعل را يكي از اين مسلمانان قرار دهد. نه، به چه مناسبت؟ چكاره ايد شما. شما هم مثل يكي از همين مسلمانان هستيد فقط اختيار بيت‌المال داريد، اين نداريد. در دست شما بيت‌المال ممكن است باشد اين نباشد. بيت‌المال هم نباشد از اول بايد بدانيد اين اجرت المثل را خارج است. بدهكار است بيت‌المال يا مسلمان يا اسلام يا والي جيش بدهكار است نسبت به اين. اينكه چون به امان آمده ديگر نمي‌شود اين جعل بشود. بله به امان آمده از قبل خطر حربي و اينها بايد محفوظ باشد نه اينكه اگر يك كاسه‌اي را شكست در امان است. در حال حرب يك كاسه‌اي را شكست آن وقت به امان است؟ اين مربوط به حربي بودن نيست.فعلي هذا به حسب ظاهر چه نفع باشد و چه به ضرر باشد مربوط به امان نيست. امان فقط مي‌گويد كه نمي‌توانند بهش بگويند اي حربي و اي كافر برو از اينجا چرا اينجا هستي. خصوصا اگر لحاجة مانده است و گفت حاجت من هنوز برآورده نشده من مريضم و دكتر ماهر در اينجاست و در آبادي ما نيست. مسموع است قولش در صورتي كه اگر احتمال اينكه خيال فاسد دارد تحقيق كنند و تفتيش كنند كه اين هم همه جا هست در همه‌ي حربي‌ها هست در همه ي امانها هست. امان باطل مي‌شود اگر معلوم شود اين جاسوس است مي‌خواهد اينجا بيايد يك چيزهايي را بلد شود و به آنها خبر دهد كه راه مغلوبيت اينها اين است. أو نحو ذلك ، ويستحق المجعول له الجعل بنفس الفعل كغيره من أفراد الجعالة ، سواء كان مسلما أو كافرا لعموم الأدلة ،

وليس للجيش الاعتراض وإن كانت الغنيمة لهم ، لعموم الولاية ، ولفعل النبي صلي الله عليه وآله كه نخير مي‌تواند هركاري را بكند فقط در اختصاصات اشخاص حق ندارد. فقط بيت‌المال و بدهي بيت‌المال. هر وقت بدست ما بيت‌المال آمد بايد به شما اين مقدار را بدهيم. غلبه اي بشود يا نشود. راه ديگري دشمن پيدا كند يا نكند. همه‌ي اينها بدهكاري ها را بايد نوشت و ثبت كرد در زمان تمكن از ادائش از بيت المال يا غير بيت‌المال. متبرعي آمد

وقد استوفينا الكلام بحمد الله تعالي في أحكام الجعالة في محلها ، فلاحظ ( و ) إن قال المصنف وغيره هنا

( إن كانت الجعالة من ماله دينا اشترط كونها معلومة الوصف والقدر ، بايد طوري باشد كه راضي بشود مجعول له كه اين جعل در مقابل فلان. مثل اينكه اجير بگيرد چطور بايد معلوم باشد مال الاجارة چيست؟ بله آنجايي كه خود نبي و امام و اينها كرده‌اند ما نمي‌توانيم قياس كنيم به جهت اينكه امتيازات امام يك چيزهايي نيست كه حد و حصري داشته باشد. او به يك علم‌هايي مأذون است و عمل به غيب در آن علوم يك چيزهايي دارد كه ما نمي‌توانيم آنها را بكنيم قياس در فعل او نمي‌توان كرد پس من هم مي‌توانم بكنم؟ نه

وما اصلا جعل‌ها وجعاله‌ها را موقوف بر فتح نمي‌دانيم. خود آن عملي كه فيه قوة للمسلمين و لجيش اسلام. منتظر بشويم كه فتح بشود استفاده بشود از اين طريق خفي. لازم نيست. مانع مي‌شود اين مطالب از اينكه بيايند و اين كارها را باز هم انجام دهند. ايا به من بعد از يك سال كه فتح شد، آيا به من چيزي بدهند يا ندهند. تازه آيا بيت‌المالي باشد يا بايد بنويسند. فعلي هذا به حسب ظاهر اين كلام مشكل است يعني ممنوع است كه اگر تعاسر كردند فسخت الهدنه امان از بين مي‌رود چه حرفهايي. بي‌خود تعاسر مي‌كنند. اين يك چيزي مي‌خواهد اماني كه داشت هدنه‌اي كه داشت يك مطلب ديگري را خواست نمي‌توانند بگويند اي خارجي اي حربي برو از اينجا چرا اينجا مانده‌اي؟ يكسال مانده‌اي اگر يكسال بيشتر بماني ذمي حساب مي‌كنيم تو را جزيه مي‌گيريم از تو. نه چنين كاري را نمي‌توانند بكنند بلكه خودش ابصر است به حاجت خودش اگر قابل حمل بر صحت است اگر قابل حمل بر صحت نيست تحقيق مي‌شود كه آيا خيال فاسدي دارد از ماندنش؟

وإن كانت عينا فلا بد أن تكون مشاهدة أو موصوفة ) بما يرتفع به الغرر المنهي عنه ( وإن كانت من مال الغنيمة جاز أن تكون مجهولة كجارية وثوب ) للحاجة ، ولأن النبي صلي الله عليه وآله قد جعل للسرية من الجيش الثلث أو الربع من الغنيمة المجهولة ، بل في المنتهي لا نعلم فيه خلافا ، ولكن قد ذكرنا في كتاب الجعالة ما يعلم منه تحقيق الحال في ذلك وغيره ، فلاحظ وتأمل .

ثم العمل المجعول له إن كان مما لا يتوقف تحققه علي الفتح كالدلالة علي الطريق ونحوه استحق المجعول له الجعل بنفس ذلك وإن لم يحصل الفتح ، وإن كان مما يتوقف علي الفتح كما لو قال من دلنا علي ما نفتح به القلعة فله كذا توقف علي الفتح ، قبول نداريم همين كار را كه بكند. مخفي را ظاهر كند براي اسلام تقويت اسلام است. او كار خودش را كرده است. بعدها حتي خود ما ها هم اگر تسامح كنيم و تخاذل كنيم و بگوييم اينها از ما بيشترند و نمي‌توانيم با اينها بجنگيم ربطي به اين مطلب ندارد. اين مطلب سرجايش تمام است به دلالت بر مخفي دلالت چيزي كه محتاج به دانستن او هستيم

ولعل منه ما لو قال : من دلنا علي طريق القلعة فله الجارية المعينة أو مطلقا منها ، لأن جعالة شئ منها يقتضي اعتبار فتحها حكما وإن لم يذكر لفظا .

( تفريع لو كانت الجعالة عينا ) كجارية ونحوها ( وفتح البلد علي أمان فكانت في الجملة ) التي تعلق بها الأمان لم يبطل الأمان لامكان مضيه ، خلافا لأبي إسحاق من الشافعية فأبطله ، لاستحقاق المجعول له العين المفروض تعلق الأمان بها ، وفيه أن مجرد ذلك لا يقتضي البطلان ( ف‍ ) - إنه ( إن اتفق المجعول له وأربابها علي بذلها ) ولو بدفع العوض لهم ( أو إمساكها بالعوض ) له ( جاز ) الأمان ( و ) ولا يبطل ،

نعم ( إن تعاسرا فسخت الهدنة ) بعضي‌ها هم گفته‌اند قرعه در كار مي‌آوريم كما صرح به الشيخ منافي المحكي عنه ، والشافعي من العامة ، لتعذر الامضاء حينئذ ، لسبق تعلق حق الدال المفروض تعذر الجمع بينه وبين الأمان المتأخر عنه ( و ) لكن ( يردون إلي مأمنهم ) رد به مأمن درصورتي است كه راهي غير از اين نباشدو. مأمن ندارد بلكه راه هلاكش است. اگر مريض را به آبادي خودش ببرند از پيش دكتر دور باشد. نه اينطورها نيست. تجنبا عن الغدر بعد فرض نزولهم علي الأمان بل لهم تحصيل القلعة كما كانت من غير زيادة ، وقد يقال شايد اين قول به خيال ما بهتر باشد شايد اين همين است كه عرض كرديم. بتقديمم بقاء الهدنة امان سرجاي خودش واستحقاق المجعول له القيمة ، دفع اين نمي‌شود اين تقريبا اين است كه معرف اجرة المثل بوده. ما قيمت اين را تا اجرة المثل ممكن است تشخيص اين را حمل كنيم بر معرفيت نمي‌توانيم. فقط چيزي كه هست بايد ملاحظه كنيم كه صحبت فساد و خيال فاسد نيست و اينكه مي‌گويد اين جاريه‌ را بهش مي‌دهند من الممكن اشتباها اين حرفها را مي‌زند جاريه‌اي كه از خطر محفوظ است شما مي‌گوييد برو از اينجا و اينجا نمان؟ يا نه بگيريد اين جاريه‌ را از باب اينكه جعل شده است؟ تقديم كنيم. تقديم و تأخيري نيست. بلكه آن عمل محترم است از بيت‌المال اجرة المثل لازم دارد. اينكه گفته است اين جاريه را مي‌دهم امام كه نبوده شايد اين هم اشتباه كرده. اين حرفها را زده. حرفي را بزند يا نزند اجرت المثل مال اين است فتحي بشود يا نشود به اين طريق.

كما لو تعذر تسليمها إليه بالاسلام لو كانت جارية ، ترجيحا لهذه المصلحة علي الفسخ المحتمل عدم التمكن من الفتح ، أو توقفه علي قتل جملة من المسلمين أو نحو ذلك مما يدخل به تحت قاعدة الضرر ، بل عن الفاضل في المختلف اختياره ، بل مال إليه بعض من تأخر عنه ، لكن لا يخفي عليك صعوبة انطباقه علي قواعد الإمامية .

( ولو كانت الجعالة جارية فأسلمت قبل الفتح لم تدفع إليه ) سواء كان مسلما أو كافرا ، لخروجها عن قابلية الاسترقاق ( و ) لكن ( دفعت ) إليه ( القيمة ) عوضا عنها كما صرح به غير واحد ، ولعله لكونه أقرب من استحقاق أجرة المثل ،

وربما استدل عليه بأن النبي صلي الله عليه وآله صالح أهل مكة عام الحديبية علي أن من جاء منهم رده إليهم ، فلما جاءت نساء مسلمات منعه الله تعالي من ردهن إلي أزواجهن وأمره برد مهورهن وفسخ ما وقع من الهدنة مهر را دادن اين ربطي ندارد به مسئله جعل و جعاله. اين مطلبي است كه ادم بايد چكار كند كه حالا مسلمان شده است. نبايد برگرداند بلكه مهريه‌اش را بايد بدهد به آنها. اما هدنه فسخ مي‌شود نخير هدنه فسخ نمي‌شود مگر اينكه در خطر باشد اگر بخواهد از اينجا برود و امان را منقضي بداند وإن كان هو كما تري

( وكذا ) الكلام ( لو أسلمت بعد الفتح وكان المجعول له كافرا ) عرض كرديم مسئله‌ي يجب الاسلام ما قبله چيزي نيست كه قابل تخصيص باشد. غلبه‌ي اسلام و الاسلام يعلو و لايعلي عليه نمي‌شود محكوم چيزي باشد لعدم ملك الكافر المسلم ابتداء ، ووجوب نقله عنه استدامة ، نعم لو كان المجعول له مسلما دفعت إليه ، لأن الاسلام لا يرفع الملك الحاصل بالفتح ، كما لو أسلم المسبي بعد سبيه