درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت
87/12/27
بسم الله الرحمن الرحیم
كلام در جعاله است. مربوط به باب جهاد.
الفصل(الثاني)فيالجعالة،لاخلاف كما اعترف به الفاضل بل ولا إشكال في أنه(يجوز لوالي الجيش)إماما أو غيره(جعل الجعائل لمن يدله علي مصلحة)بفلان مصلحت هركس راهنمايي كرد چيزي معين يا غير معين براي او داده ميشود.من مصالح المسلمين(كالتنبيه علي عورة القلعة يك راهي كه قلعهي خصم مخفي است كسي را ياد نميدهند اين ياد بدهد براي اوجعلي قرار دهند. قبول به اين عقد لازم نيست. تعبير به عقد كردهاند بدون اينكه قبول شرط باشد و شئ معيني هم جعل شده باشد. بله اگر آمد و راهنمايي كرد و همهي اين كارها را كرد. ممكن است بگوييم اگر اين را كه ميخواست بدهد و داد كمتر از اجرت المثل است شايد بگوييم اجرت المثل را بده. و ذكر شد كه ميتواند كم و زياد كند. مثلا بگويد ده دينار ميدهيم به كسي كه فلان كار را بكندبعد علاوه بر اينكه آن كار را كرد يك راهنمايي ديگري هم كردكهبا او ميشودبيست دينار مثلا. مانعي ندارد زيادتربدهد.وطريقالبلدالخفي يك راهي اين بلدي كه ما ميخواهيم داخل شويممخفي كردهاند اين يكي از آنهاست و ميگويد من راهنمايي ميكنم به اين طريق ديگر بالاخره آن حكمي را آنها دارنددر مقامش درمحاربه قتل ميشونداسترقاقميشوند.)أونحوذلك،ويستحقالمجعولله الجعل بنفسالفعل كغيرهمن أفرادالجعالة،جعاله همان است كه اين گفته استمنفعل كذا فله كذا.بنفس فعل وبنفس آن عملي را كه جاعل برايش جعلي قرار داده مستحق ميشود. ميخواهد مسلم باشد يا كافر.بله كافر حربي باشدودر حال حرب باشد بتواند ندهد يا اينكه نه بايد بدهد ولو او اهل وفا نيست تا اينكه مبادا اين راه را يك راهي كفار براي مسلمانان حساب كنندسواءكانمسلماأوكافرا لعموم الأدلةوليس للجيش الاعتراض وإن كانت الغنيمة لهم،لعموم الولاية،ولفعل النبي صلي الله عليه وآله كه هرچه رييس بكند اينها نبايد اعتراض كنند. بله اگر يك خلاف شرعي بوده است ممكن است به مافوق او اطلاع بدهند كه او اين كار را اينطور كرد. حالا مثلا در جعاله ميفرمايد كه شروط ندارد. جعل را معين كند لازم نيست. قليل باشد كثير باشد اهميت ندارد فقط چيزي كه هست ممكن است در بعضي موارد اجرة المثل را عامل به رد آن مطلب و به عمل آنچه كه او گفته بوده مستحق باشد.وقد استوفينا الكلام بحمد الله تعالي في أحكام الجعالة في محلها،فلاحظ(و)إنقال المصنف وغيره هنا إن كانت الجعالة من ماله دينا اشترط كونها معلومة الوصف والقدر، وإن كانت عينا فلا بد أن تكون مشاهدة أو موصوفة)بما يرتفع به الغرر المنهي عنه( وإن كانت من مال الغنيمة جاز أن تكون مجهولة كجارية وثوب) للحاجة ، ولأن النبي صلي الله عليه وآله قد جعل للسرية من الجيش الثلث أو الربع من الغنيمة المجهولة ، بل في المنتهي لا نعلم فيه خلافا ، ولكن قد ذكرنا في كتاب الجعالة ما يعلم منه تحقيق الحال في ذلك وغيره ، فلاحظ وتأمل . ثم العمل المجعول له إن كان مما لا يتوقف تحققه علي الفتح بايد فتح شود تا اينكه مستحق شود.نه كالدلالة علي الطريق ونحوه متوقف بر فتح نيست بلكه شايدفتح متوقف براو باشداستحق المجعول له الجعل بنفس ذلك وإن لم يحصل الفتح،اين راه راه آن بوده است اين راه را دلالت كردمانعي پيدا شد براي همان راه. اين كار خودش را كرده. قبل حصول المانع اين از مقدمات بوده است و اين را بجا آورده است. مستحق جعل است.نه اينكه بايد صبر كنيم كه آيا آخرش نتيجه ميگيرند به اين دلالت و راهنمايي.نتيجهاي كه مقصود است حاصل شد يا نه؟ نه ممكن است يك مقدمهي ديگر پيدا شودويك راه ديگري بعد پيدا شود نه اين كار خودش از مقدمات بوده. وإن كان مما يتوقف علي الفتح كما لو قال من دلنا علي ما نفتح به القلعة فله كذا توقف علي الفتح ، اين متوقف بر فتح بوده. مقدم بودنش براي فتح مسلم بوده است اتفاق افتاده كه راه ديگري پيدا شد اين مقدمه را انجام داد و كارخودش را كرد.ولعل منه ما لو قال:من دلنا علي طريق القلعة فله الجارية المعينة أو مطلقا منها،لأن جعالة شئ منها يقتضي اعتبار فتحها حكما وإن لم يذكر لفظا.آيا جعل متوقف بر فتح است؟ نه همان مقدميتش كافي است. لازم نيست ذوالمقدمه كه فتح هست حاصل شود بعد او مستحق جعل شود.(تفريع لو كانت الجعالة عينا ) كجارية ونحوها (وفتح البلد علي أمان فكانت في الجملة)التي تعلق بها الأمان لم يبطل الأمان لامكان مضيه ، خلافا لأبي إسحاق من الشافعية فأبطله،لاستحقاق المجعول له العين المفروض تعلق الأمان بها ، وفيه أن مجردذلك لايقتضي البطلان(ف)-إنه(إن اتفق المجعول له وأربابها علي بذلها)ولوبدفعالعوضلهم(أوإمساكهابالعوض)له(جاز)الأمان(و)ولايبطل،جعلمالامر مخصوصي است كه حين الجعاله مطلب صحيح است اما آيا فتح شود يا نشود يا بعد يك طريق ديگري پيدا شود اين را باطل نميكند. امان سرجاي خودش است. بلكه به حسب ظاهر مشروعيت جعاله اگر متوقف شد بر اين كه يك پيچ و خمي در طريقش باشد و اين شخص را ببرد به آنجا تا به آنجا برساند و نشان بدهد مانعي نيست و در امان است به جهت اينكه اين جعاله مشروع است و مقتضاي آن اين است كه اين راضي است كه مجعول له اين عمل را بجا بياورد و در واقع يك مسافتي را بايد طي كند و در داخل اين مسافت حق ندارد اگر جعاله را انجام داده حق ندارد او را بكشد و بگويد تو كافر حربي هستي و اماني نداري و تنها چيزي كه شده است جعالهاي بوده است. بله اگر مهادنهاي بود فسخ ميشود اگر با هم نساختند. امان خودش يك اثري دارد جعاله هم اثري دارد هيچكدام مبطل ديگري نيستند. گاهي ميشود به دو سبب يك مسبب محقق ميشود. اگر بنا شد كه بقايش لحاجة نيست بايد رد به مأمن خودش بشود اگر نه جعاله را عملي كرد نه امانش مقتضي اين است كه اين بماند اينجا بدون حاجت يا غرضي يا مصلحتي. پس آنچه در مصالح اسلام و مسلمين و فاتحيت جيش دخالت داشته باشد و مصلحت باشد بذل مال بدون جعاله فضلا از اينكه جعالهاي هم باشد جايز است و گاهي واجب است اگر راه ديگري نيست غير از اينكه اين بذل كند ومتمكن باشد اضرار مجحفي درش نباشد. بله ميدانيم كه اگر مخالف باشد هر جعلي و هر جعالهاي و هر اماني با جب اسلام. جب اسلام مقدم است. نميتوانيم چيزي را در مقابل و مساوي اين ببينيم. بگوييم اين ديگر امان دادند يا جعالهاي محقق شده است. جب اسلام بر همهي اينها مقدم است. بله احكام خاصهاي در موارد خاصهاي باشد و امامي كه ميداند مسايل خاصه و احكام خاصه را. نعم ( إن تعاسرا فسخت لهدنة ) كما صرح به الشيخ منافي المحكي عنه ، والشافعي من العامة ، لتعذر الامضاء حينئذ ، لسبق تعلق حق الدال المفروض تعذر الجمع بينه وبين الأمان المتأخر عنه ( و ) لكن ( يردون إلي مأمنهم ) تجنبا عن الغدر بعد فرض نزولهم علي الأمان بل لهم تحصيل القلعة كما كانت من غير زيادة ، وقد يقال بتقديمم بقاء الهدنة واستحقاق المجعول له القيمة ، كما لو تعذر تسليمها إليه بالاسلام لو كانت جارية ، ترجيحا لهذه المصلحة علي الفسخ المحتمل عدم التمكن من الفتح ، أو توقفه علي قتل جملة من المسلمين أو نحو ذلك مما يدخل به تحت قاعدة الضرر،بل عن الفاضل في المختلف اختياره ، بل مال إليه بعض من تأخر عنه،لكن لا يخفي عليك صعوبة انطباقه علي قواعد الإمامية. (ولو كانت الجعالة جارية فأسلمت قبل الفتح لم تدفع إليه) سواء كان مسلماأو كافرا،لخروجها عن قابلية الاسترقاق(و) لكن(دفعت)إليه(القيمة)عوضا عنها كما صرح به غير واحد ، ولعله لكونه أقرب من استحقاق أجرة المثل،وربما استدل عليه بأن النبي صلي الله عليه وآله صالح أهل مكة عام الحديبية علي أن من جاء منهم رده إليهم،فلما جاءت نساء مسلمات منعه الله تعالي من ردهن إلي أزواجهن وأمره برد مهورهن وفسخ ما وقع من الهدنة احكامخاصهرابايد رعايت بكنند وإن كان هو كما تري(وكذا)الكلام(لو أسلمت بعدالفتحوكانالمجعوللهكافرا)اسلام اثر خودش را ميكند ولو جعاله دركار باشد.لعدم ملك الكافر المسلم ابتداء،ووجوب نقله عنه استدامة،نعم لو كانالمجعول له مسلما دفعت إليه،لأن الاسلام لا يرفع الملك الحاصل بالفتح ، كما لو أسلم المسبي بعد سبيه بعد از اينكه مسلمان شد در هر حالشدديگركسيحق ندارد نه در خودش نه در مالش. اين را ما فهميدهايم كه الاسلام يجب چيزي نيست كه چيزي مقابل اين باشد يا مقدم بر اين باشد. با هم جعالهاي داشتند با هم اماني داشتند. هرچند امان مشروط مثلا. فايدهاي ندارد. جب اسلام همهي اين بدهكاريها را بلكه قصاص را ميبرد. جب اسلام قصاص را ميبرد آنوقت اين اموال را نميبرد؟ همهي اينها را ميبرد. خوب كسي كه بدهكار است قيمتش را ازش بگيرند ولو مسلمان شده باشد؟ جمع بين حقين كنند اين چيزي را كه بواسطهي آن امان يا بواسطهي آن هدنه يا بواسطهي آن جعاله مستحق بود. عوضش را بهش بدهند و خود مسلمان را تسليم آنها نكنند. نه ظاهر جب اسلام اين است كه قصاص را فضلا عن ما دون القصاص. همهي اينها را ميپوشاند و هيچكدام از اسباب ديگر حتي بيع و شراء مانع نيست از جب اسلام. حتي قيمت هم بر او باشد نيست و خودش را نبايد داد به آنها داد مسلمان را جاريهي مسلمان را نميشود به كفار داد خوب قيمتش را بده. نه چون اسلامش اسلام مقبولي است و اسلام مقبول جب همهي قراردادها و طلبكاريها را ميكند و هيچي بر او نفس فضلا از مال بر او مقدم نيست.