درس خارج فقه حضرت مرحوم آیت الله بهجت

87/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

مرجحي براي ترجيح ذکوريت بر انوثيت يا عکس نيست. آيا حرام است قتل اينها و لو مقاتله بکنند يا نه؟ زن  هم سابقا گفته شد که اگر مقاتله کرد و خودش را مثل مردها در صف قتال آورد يا تترس به آنها شد يا ضرورت اقتضاي اين را کرد که بخاطر التحام حرب مي‌شود. حالا اينجا خنثاي مشکل در صورتي که رأي يا قتال داشته باشد آيا با زهم حرام است؟ يا اينکه خير چون معلوم نيست خطاب به مذکرهاست؟ اقتلوا المشرکين حيث ثقفتموهم به مردها خطاب است نه به زن ها. چه کنيم؟ ترجيح دهيم جانب حرمت را يا جانب حليت را؟ مثل اينکه روايت هم هست اذا اجتمعا الحلال و الحرام بايد حرام را ترجيح دهد و حرمت را ترجيح دهد. بگويند دفع مفسده اولي از جلب منفعت است. اين معنا کليت براي اين اولويت معلوم نيست داخل در مستثنيات نباشد آيا ترجيح دهيم حرمت را يا ترجيح دهيم وجوب را؟ آن يکي واجب است و آن يکي حرام است در همه جهات وجوب و حرمت متساوي باشند. بعيد نيست کسي ادعاي ارتکاز کند از اينکه در شرع تستر از جميع جهات براي زن معلوم است. و اين خلاف شرع کرده است که شروطش با شروط مرد يکي شده است. بله خلاف شرع شده است. يک زني آمد کشف حجاب کرد بايد کشتش يا بايد حبسش کرد؟ که نتواند تظاهر به اين حرام کند؟ از جمله‌ي ادله عقل است. متشرعه که عاقل باشند سزاوار نمي‌دانند ولو خودش خلاف شرع کرده است و تکشف کرده است ولي به حسب ظاهر شرع اين خلاف شرع را درباره‌ي او با اينکه محتمل است و مقطوع نيست شايد مرد باشد. مع ذلک شرع مي‌گويد بايد پنهان باشند تا در اين مستثنيات داخل شود و مرد در آن مستثنيات داخل نشود.

و ألحق الفاضل و الشهيدان أيضا الخنثي المشكل بالمرأة، و لعله لترجيح مراعاة مقدمة الحرام علي مقدمةالواجب، شرط وجوب و شرط حرمت متکافئ‌اند و مرجحي براي احدهما نيست. مگر اينکه متشرع و عاقل به زن بگويد برو پشت پرده و مرد را بگويد چرا نمي‌روي کفر را ابطال کني؟ در صورت تساوي در همه‌ي مرجحات و موانع و مستثنيات و استثنائات بگوييم که کانه جزو ذاتش است و زن براي پنهان شدن. بگوييم زن متدين است چه مانعي دارد بگوييم زن وکيل شود يا وزير شود و بلکه شاه بشود. هرچه مي‌خواهد بشود. مگر متدين بود اين منصب را قبول نمي‌کرد. دارد بالخصوص لاتشاور. لاتول القضاء. ولو اينکه سالم مفروض است لکن کلام در اين است که سلامتي اين راحج است يا سلامتي او راجح است. هيچکس توقف نکرد و هيچکس اسمش را نياورد.  

ضرورة وجوب قتل المشركين وحرمة قتل النساء ، أو لدعوي عدم اندراجها في أدلة الوجوب باعتبار كون الخطاب به للمذكرين ، وعلي كل حال فلا ريب في التقييد بعدم الضرورة نحو ما سمعته في النساء ، هذا .

وفي القواعد يقتل الراهب ولكن في التحرير : الرهبان وأصحاب الصوامع يقتلون إن كان لهم رأي و قتال " پس معنايش اين است که اگر رأي و قتال نداشته باشند لايقتلون. و حال اينکه رهبان و اصحاب صوامع ممکن است از طرف والي جور يک بسيج عمومي داده شود که شما هم که متمکن‌ هستيد داخل کار شويد. به جهت اينکه يکي محبوس شده است اگر مأمور به جهاد نشده‌اند و اگر مأمور به جهاد مأمور شدند خدا مي‌دانند هزاران نفر از شرک نجات مي‌يابند.

وفي التذكرة " الرهبان وأصحاب الصوامع يقتلون إن كان لهم قوة ورأي أو كانوا شبانا " اما قوة را بيت‌المال بايد تهيه کند اگر اسلحه ندارند و متمکن از جهاد با سلاح هستند بيت‌المال بايد تهيه کند. رأي هم که معلوم است که سابقه‌ي اين کار را بايد داشته باشند تا هنرمند باشند و راه و چاه جنگ را بلد باشند يا اينکه نخير معلوم است که او متمکن است. شاب متمکن از جهاد است ولو فعلا نه قتالي دارد و نه اسلحه دارد و نه سابقه‌ي اين کار را دارد. خوب سابقه اين کار را داشتن و نداشتن به يک دفعه و دو دفعه نمي‌شود. گاهي به بيش از اين هم نمي‌شود و گاهي به کمتر از اين هم مي‌شود. قهرا به حسب ظاهر  قوت اينها به سلاح است و به عالميت مقاتله است و سلاح هم بر بيت‌المال است و اگر نداشت شابي متمکن از جهاد بايد از بيت‌المال بگيرد و به او بدهند. 

وفي المختلف " قال في المبسوط : أهل الصوامع و الرهبان يقتلون ، يعني ظاهرا از طرف والي امر شده است که بيايند در جهاد شرکت کنند.

و قال ابن الجنيد: لا يقتل منهم راهب البته يک نواهي مطلقه‌اي در اين‌ها هست ولا صاحب صومعة حيث قد حبس نفسه فيه درست است که حبس نفسه فيه لکن اگر امر از طرف والي شد ولو والي جور؟ آيا مي‌تواند تخلف کند. خودش را مي‌گيرد يا حبس يا قتل مي‌کند. مگر کسي مي‌تواند از امر او تخلف کند. إلا أن يكون أحد منهم قتل أحدا من المسلمين ، آيا اين قتلي که به سبب خاصي مي‌شود سبب مي‌شود از براي اينکه، غير از قصاص با شروط. آن معلوم است. مسلم را هم اگر مي‌کشد يا قصاص داشت يا فلان. اما کلام در اين است که با اينکه مسلم نيست و با اينکه بايد شکايت کند به ولي اسلام که او بدون عذري مثلا مرا کشته است. يا اينکه خير،‌ اگر مقابله به مثل درباره‌ي او نکنند اينها به مسلمانان حمله مي‌کنند و به قول خودشان و در عقيده‌ي خودشان قصاص دارند.

(بازگشت به عبارات قبل) " وفي المنتهي " الرهبان وأصحاب الصوامع يقتلون إن كانوا شيوخا لهم قوة أو رأي ، اما لهم قوة را عرض کردم اين شرط نيست زيرا اگر قوت يعني سلاح نداشته باشد بيت‌المال بايد اسلحه برايشان تهيه کند. يا اينکه مي‌دانند که او اهل خبره‌ي اين کار است.)

وكذا لو كانوا شبانا قتلوا كغيرهم إلا من كان شيخا فانيا بله، شيخ فاني محرز نمي‌شود اگر آمد و متصدي محاربه شد. ولو سنش خيلي بالاست. للعموم ،

قال الشيخ : وقد روي أنهم لا يقتلون " قلت : قد سمعت النهي عن قتل المتبتل في شاهق في‌الجمله يک تحفظي کرده است و آن بالا رفته است لکن ممکن است همان بالا هم تيراندازي بشود و ممکن است آنجا نتواند بماند آنجا از پايين اقرب به حفظ است همين مقدار

في خبر مسعدة بن صدقة إلا أنه غير جامع لشرائط الحجية ، ومن هنا يقوي العمل  بالعموم ، كقوله تعالي : " فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم " و نحوه الشامل للمريض أيضا لکن مريضي که فرض کنيد دندان درد دارد. اين ربطي به قوت مقاتله و غير آن ندارد. علي هذا يأس از برء که نيست. درد دندان است

الذي لم ييأس من برئه ، فإنه حينئذ بمنزلة الجريح الذي يجهز عليه ، جريحي که يجهز عليه ولکن ممکن است که جراحتش معالجه شود. 

نعم لو يئس من برئه ففي المنتهي والتحرير لم يقتل كالنساء، مرد اگر مريض شد و از برء هم مأيوس شد و با آن مرض مقاتله جايز نيست. 

مع أنه لا يخلو من بحث للعموم ، وكونهم شر الدواب ، وفي قتلهم تطهير للأرض منهم اگر اين معنا که تطهير ارض از اينها لازم است. اين اشکال نمي‌شود. و الا بايد هر کافري ولو هيچيک از اين شروط و قيود نباشد و مقعد است و هيچ کاري از او بر نمي‌آيد و زن کافر است و هيچ کاري هم از او بر نمي‌‌آيد. بايد زمين از کفر و اهلش تطهير شود. اين مطلب با اين قيود و شروط منافات دارد.

ومن هنا يقتل الفلاح الذي لم يقاتل ، فلاح چطور؟ خودش مقاتله نمي‌کند ولي استعداد دارد براي مقاتله. مي‌تواند از اين کار دست بردارد. ارباب صنايع هم همين‌طور. از اين کار دست بردارد و مشغول محاربه شوند. زيرا محاربه خواصش اختصاص به يکي ندارد به خلاف اينکه اگر خودش سرجايش بماند خودش را حفظ کرده است و ديگر زمين را پر از عدل و قسط نکرده است.

از خليفه نقل شده است که فلاح اگر مشغول حرب نشد با او کاري نداشته باشيد. خير فلاح روي امر والي مشغول حرب مي‌شود. و الا عمومي نمي‌شود امر والي يا عادل فرقي نمي‌کند. عمومي نمي‌شود به جهاد وقول عمر بن الخطاب " اتقوا الله في الفلاحين الذين لا يبغون لكم الحرب ليس بحجة ، خصوصا مع معارضة الكتاب والسنة كالمحكي عن الشافعي في أحد قوليه من عدم قتل أرباب الحرف والصناعات والسَوَقة الذين لا يتعاطون القتال ولا يمارسون الأسلحة . لکن چيزي که هست قابليت براي قتال دارد يا نه؟ اسلحه ساز باشد يا نباشد.

نعم في التذكرة لا يقتل رسول الكافر ، کافر رسولي را براي مسلمانان فرستاده است..

بله روايت عامي است روي العامة عن ابن مسعود " إن رجلين أتيا النبي صلي الله عليه وآله رسولين لمسيلمة مسليمه پيغام داده بوده است طائف و ماوراي طائف من رسول آنها باشم و مکه و ماوراي مکه را شما رسول آنها باشيد. مي‌خواهد مصالحه کند. 

فقال لهما : اشهدا أني رسول الله فقالا : نشهد أن مسيلمة رسول الله فقال النبي صلي الله عليه وآله : لو كنت قاتلا رسولا لضربت عنقيكما " رسول پيغام آورده است اين را اگر بکشد بايد همه‌ي رسول‌ها را براي همه‌ي امور کشته شود. کسي پيغامي ندهد ولو پيغامش مثلا صلح باشد و مانند اينها.

ومنه يستفاد الأمان للرسل الذي هو مقتضي المصلحة والسياسة ، ضرورة مسيس الحاجة إلي ذلك كما هو واضح ، والله العالم .