درس خارج فقه حضرت مرحوم آیت الله بهجت

87/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

( ويجوز محاربة العدو بالحصار ومنع السابلة دخولا وخروجا وبالمناجيق ) والتفنك و القنابر والأطواب والبارود

ورمي الحيات القاتلة والعقارب وغيرها من الحيوانات عرض کرديم تا ممکن است بايد راهي پيدا کند که لولا المحاربه و ما وردت فيها من الخصوصيات جايز باشد تا ممکن است راه ديگر حتي قاعده‌اش اين است که اينکه دعوت به مزاياي اسلام و دفع و رفع اشکالات مؤثره‌ي در جاهلين بالحصار ومنع السابلة دخولا وخروجا شايد منظور اين باشد که کساني را بگذارند که نگذارند وارد در جيش مسلمانان بشوند مي‌خواهند خبر بگيرند يا خارج از جيش مسلمانان بشوند و براي آنها خبر ببرند و جاسوس باشند. نه بايد کسي در اين جيش داخل نشود مگر اين که خود رئيس بگويد مثلا با دخول زبير مثلا کار نداشته باشيد راه را برايش باز کنيد.  

ورمي الحيات القاتلة داشته باشند راهش را بلد باشند که خودشان را قتل نکنند بيندازند اينها را در دشمنان عقربها را در آنها بيندازند. اينها چه مفسدهايي باشند که کارشان به اينجا برسد.

( وهدم الحصون والبيوت ) وقطع الأشجار والقذف بالنار وإرسال الماء اينها را غرق کند يا اينها را بيچاره کند تا بروند

لينصرفوا به ومنعه عليهم ليموتوا عطشا (و كلما يرجي به الفتح) بلاخلاف أجده فيه، للأصل و إطلاق الأمر بقتلهم، علي الضعف باشد و فلان باشد. اينطور چيزها اين مطلقات را تقييد مي‌کند و المروي عن النبي صلي الله عليه و آله) أنه نصب علي أهل الطائف منجنيقا و كان فيهم نساء وصبيان و خرب حصون بني النضير وخيبر و هدم دورهم، همه‌ي اينها قضايا في وقايع نمي‌شود از اينها اطلاق فهميد بايد کمال مراقبت کرد که مبادا بي‌گناهي کشته شود. تترس کردند به بچه‌هايشان تترس کردند به کساني که جايز القتل نيستند مثل مجانين تترس کردند به اسراي مسلمين در خودشان. مع ذلک اگر شرايط اتلاف اينها به ايّ طريق موجود بود. لابد رئيس معصوم از خطا در فکر و معصوم از خطا در عمل او اين مطلب را اگر تجويز کرد ما ناچاريم قبول کنيم و الا نه. همين قدر مي‌دانيم که

بل في الدروس والروضة أنه صلي الله عليه وآله حرق بني النضير ، وفي خبر حفص بن غياث " كتب بعض إخواني إلي أن أسأل أبا عبد الله عليه السلام عن مدينة من مدائن أهل الحرب هل يجوز أن يرسل عليهم الماء أو يحرقون بالنار أو يرمون بالمنجنيق حتي يقتلوا وفيهم النساء والصبيان والشيخ والأساري من المسلمين والتجار فقال : تفعل ذلك ولا تمسك عنهم لهؤلاء ، ولا دية عليهم ولا كفارة " مضافا إلي قوله تعالي " وما قطعتم من لينة أو تركتموها قائمة علي أصولها " وقوله تعالي " وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة ومن رباط الخيل " بله اين مطلقات را نمي‌شود ما به اينها حتي به اينطور چيزها بگوييم اطلاق دارد اينها تنصيص مي‌خواهد تنصيص‌ها هم وقايع خاصه است و نمي‌توانيم تعديه کنيم. چه بسا بعضي‌ها هم موافق با تقيه بوده است که فرموده بودند علي اي حال بايد انسان نگذارد که مسلمانها شکست بخورند و ديگر لا الي فئة نتوانند ديگر فتح کنند در اينجايي که محاربه برش واجب شده است تا فتح شود.

وقوله تعالي : " واقعدوا لهم كل مرصد " وأنهم شر الدواب وأشدها أذية ، وغير ذلك ، فما عساه يظهر من الشهيد في الدروس من حرمة قتلهم بمنع الماء مع الاختيار حال مع الاختيارش هم شايد يک اختيار مخصوصي مقصودش بوده است نه اينکه همين براي از بين بردن آنها في غير محله ، وكذا ما في الروضة من اعتبار توقف الفتح في جواز هدم الحصون والمنجنيق وقطع الشجر . نعم (يكره قطع الأشجار ورمي النار وتسليط المياه إلا مع الضرورة ضرورت هم به اينکه به حسب ظاهرش شکست مي‌خورند مسلمانها قطعا. اينطور است و به فتح، ديگر نمي‌رسند.)

ففي خبر جميل ومحمد بن حمران عن أبي عبد الله عليه السلام قال : " كان رسول الله صلي الله عليه وآله إذا بعث سرية دعا بأميرها فأجلسه إلي جنبه وأجلس أصحابه بين يديه ، ثم قال : سيروا بسم الله وبالله وفي سبيل الله وعلي ملة رسول الله صلي الله عليه وآله ، لا تغدروا ولا تغلوا ولا تمثلوا ولا تقطعوا شجرة إلا أن تضطروا إليها ، شايد همين شجره را خودشان في ما بعد به آن منتفع شوند.

و لاتقتلوا شيخا فانيا معلوم مي‌شود اين شيخ فاني را به زور آورده‌ند و الا شيخ فاني اينجا چه مي‌کند

ولا صبيا ولا امرأة " الحديث ونحوه خبر الثمالي عنه عليه السلام أيضا ، وفي ثالث وهو خبر مسعدة بن صدقة عنه عليه السلام أيضا " إن النبي صلي الله عليه وآله كان إذا بعث أميرا له علي سرية أمره بتقوي الله تعالي في خاصة نفسه ثم في أصحابه عامة ، ثم قال له : اغزوا بسم الله وفي سبيل الله قاتلوا من كفر بالله ، ولا تغدروا ولا تغلوا ولا تمثلوا ، ولا تقتلوا وليدا ولا متبتلا في شاهق اين هم يک قسم است که اگر احتمال مي‌دهد که اگر برود بالاي درختان آن بالاها برود کسي به او دسترسي پيدا نمي کند و يا چون زحمت دارد کسي نمي‌رود آنجا

ولا تحرقوا النخل، ولا تغرقوه بالماء نخل مي‌گويد از صفات حيوانات نخل ده صفت از صفات حيوانات را مي‌گويد دارد از جمله اينکه اگر سرش به زير آب رفت غرق مي‌شود مثل حيوانات بخلاف درختهاي ديگر که اگر سرش زير آب رفت غرق نمي‌شود و از بين نمي‌رود.

ولا تقطعوا شجرة مثمرة، شايد يک روزي محتاج بشوند به همين شجره.

ولا تحرقوا زرعا ، لأنكم لا تدرون ، لعلكم تحتاجون إليه ، ولا تعقروا من البهائم مما يؤكل لحمه إلا ما لا بد لكم من أكله " خوب آن وقت با تذکيه مي‌تواند اکل کند. اينها را هم کراهت فرموده است به حسب ظاهر امر دائر بين وجوب و حرمت است. آن آخرين مفسد اگر محقق شد واجب است اگر محقق نشد نه شبهه‌ي حرمت دارد بلکه اين فرمايشاتي که در وقايع خاصه فرموده‌اند احتمال تعدي نمي‌شود از آن به قاعده‌ي خاصه و نمي‌تواند عموم ازش استفاده کرد.

الحديث ، وعن النبي صلي الله عليه وآله أنه قطع أشجار الطائف ، لكن ليس في شئ منها تعميم النهي عن النار والماء كما عساه يظهر من إطلاق المصنف إلا أن يحمل علي إرادة ذلك بالنسبة إلي الأشجار ، إلا أن الأمر سهل بعد كون الحكم الكراهة المحمول عليها لقصوره عن إفادة الحرمة من وجوه ، والله العالم . ( ويحرم إلقاء السم ) در بلادشان و در محالشان سم‌پاشي کردن. همه جور هستند نساء صبيان اسراء مسلمين. القاء سم غير از اين است که مسموم نمي‌تواند بکند. يک شخصي را يک شربتي را بده. مسموم کردن غير از القاء سم است که اصلا هوا مسموم شود هيچ کوچک و بزرگ و صبي و مجنون و جايز القتل و غير جايز القتل همه‌ي اينها تلف بشوند همه‌ي اينها را مي‌گويد در بسياري از اين کتابهايي که ذکر کرديم مقيد به اين است که اضطرار نباشد توقف فتح بر اين کارها نباشد بلکه توقف انکسار توقف عدم الانکسار به اين کارها باشد و الا از بين رفته است آن هم چه نه تحيز الي فئة ديگر نمي‌شود. نمي‌شود ديگر کاري بکنند.

كما في النهاية والغنية والسرائر والنافع والتبصرة والإرشاد والدروس وجامع المقاصد مع التقييد في كثير منها بما إذا لم يضطر إليه أو يتوقف الفتح عليه ، لخبر السكوني عن جعفر عن أبيه عن علي عليهم السلام " إن النبي صلي الله عليه وآله نهي أن يلقي السم في بلاد المشركين " در بلاد مشرکين زن بچه مجنون همه جور در بلد هست. القاء سم در بلد بکند؟ اهل بلد را بکشد؟ نه اگر يک نفر يک نفر تشخيص داد مفسديتش را به طوري که لاطريق له غير ذلک به کثرت دعوت و براهين قويه قطعيه. نتوانستند شخص واحد ، واحد واحد را بخواهد مسموم کند متوقف است عدم انکسار جيش مسلمين به اين کار اما بلادشان را مسموم کند هوا و فضايي که اينها درش واقع شده‌اند مسموم کند بدون فرق بين بزرگ و کوچک و مجنون و صبي و زن و مرد هيچ نگذارند.

بل في السرائر نسبته إلي الأخبار وإن كنا لم نجد غير الخبر المزبور ( وقيل يكره) اينطور چيزها، القاء سم هم گفته است يکره خيلي عجيب است. به قول نبايد بلکه عرض کرديم به اوامر و نواهي خاص هم نمي‌شود تعميم استفاده کنيم و محمول بر وقايع خاصه است. خيلي بايد احتياط کنند. صحبت وجوب و حرمت است چطور مي‌تواند بگويد بدون تفحص کامل از اينکه هيچ راهي نيست الا به قتلشان. و الا برمي‌گردند به اوطان خودشان و جمع‌آوري مي‌کنند. قصور سند با اينهمه روايات با اينهمه مطالب عنهم لهؤلا قصور سند ديگر بدرد مي‌خورد؟ آن طور. ببينند حضرت اينها رانبيند. وقتي اينطور حرف زدند فرمود کانه داخل در حکومت ما شما نيست. مع ذلک جواب فقهي مي‌دهد به آنها و لکن گفت نهي الحکم يؤتي