درس آیات الأبدان استاد رسول باقری‌اصفهانی

1403/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: شرح کتاب طب الأئمة الصادقین (ع)/داروهای مجاز و غیر مجاز /

 

«باب فیما یجوز من شرب الدواء و ما لا یجوز»
باب داروهایی که نوشیدنش جایز است و داروهایی که جایز نیست.

باب جدید در رابطه با داروهایی‌است که نوشیدن آن‌ها جایز است و نیز داروهایی که نوشیدن آن‌ها جایز نمی‌باشد.

روایت هشتاد و سوم:

امام صادق (ع) فرمودند:

«مَنْ وُصِفَ لَهُ شَیءٌ مِنَ اَلْحَرَامِ یُتَدَاوَی بِهِ فَترکُهُ لِلَّهِ تَعَالَی عَوَّضهُ اَللَّهُ تَعَالَی مِنَ اَلصِحَّةِ أکْثَرُ مِمَّا کَانَ یَرْجُوهُ فِی ذَلِکَ اَلدَّوَاءِ لَوْ شَرِبَهُ»[1]

روایت هشتاد و چهارم:

امام باقر (ع) فرمودند:

«نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنِ الدَّوَاءِ الْخَبِیثِ یُتَدَاوَى بِهِ»[2]
رسول خدا (ص)‌ از داروی خبیث نهی کردند که با آن مداوا شود.

جناب شیخ حر عاملی بیان می‌کند که «دواء الخبیث»،‌ «مخصوص بالمحرّمات»[3] یعنی داروهایی که حرام است. پیامبر (ص)‌ نهی کردند از این‌که داروی حرام بخورید؛ مثلا شراب یا خون نوشیده شود یا گوشت خوک خورده شود. یا به عنوان مثال دیگر به کسی گفته می‌شود برای این‌که سنگ کلیه‌ات آب شود، بایستی شراب بخوری؛ در حالی که خداوند در حرام شفا قرار نداده است. پیامبر (ص) از خوردن دوای خبیث و داروهای محرم نهی کردند ولو برای مداوا جستن.

روایت هشتاد و پنجم:

امام صادق (ع) فرمودند:

«قَدْ جَعَلَ اَللَّهُ تَعَالَی فِی اَلدَّوَاءِ شِفَاءٌ وَ خَیْراً کَثِیراً وَ مَا عَلَی اَلاِنْسَانِ اَنْ یَتَدَاوَی بِدَوَاءٍ وَ أنْ لاَ بَأْسَ بِهِ»[4]
خداوند در دوا، شفا و خیر کثیر و فایده‌ی زیاد قرار داده است و هیچ اشکالی برای انسان نیست که با دوا [چیزی که خدا آن را دوا قرار داده] مداوا بجوید و هیچ اشکالی ندارد.

منظور روایت، دواهای حلال است. حرام اصلا دوا نیست؛ نه این‌که دوا باشد اما حرام باشد. به صورت کلی خدا در چیزی که حرام است، دوا، شفا و خیر قرار نداده است. برای درمان نمی‌توان از حرام استفاده کرد البته ممکن است منافع دیگری داشته باشد، مثلا ممکن است از خون به عنوان رنگ استفاده شود ولی به عنوان دوا نمی‌تواند مورد استفاده قرار گیرد؛‌ زیرا خداوند در نظام تکوین حرام را دوا قرار نداده است.

چرا روایت این‌طور سخن می‌گوید؟ این ناظر به کسانی است که پیش خود تصور می‌کنند که مداوا جستن با توکل منافات دارد. روایت می‌فرماید:‌ منافاتی ندارد؛ چون همان خداوند است که دارو را دوا و شفا قرار داده است، بنابراین منافاتی با توکل ندارد.

روایت هشتاد و ششم:

«وَ سُئِلَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلنَّبِیِذِ فِی الدَّوَاءِ؟ فَقَالَ: مَا یَنْبَغِی لِأحِدٍ أنْ یَسْتَشْفِیَ بِالْحَرَامِ»[5]
از امام معصوم در رابطه با آب‌جو و شراب در دوا سوال شد؟ [که آیا شراب دوا است؟] حضرت فرمودند: جایز نیست با حرام شفا جسته شود.

روایت هشتاد و هفتم:

«وَ سُئِلَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلدَّوَاءِ یُعْجَنُ بِالنَّبِیِذِ؟ فَقالَ: ما اُحِبُّ اَنْ اَنْظُرُ اِلَیْهِ فَکَیْفَ أتداوی بِهِ؟ وَ إنَّه بِمَنْزِلَةِ شَحْمِ الْخِنْزِیرِ وَ إنَّ النَّاسَ یَتَدَاوَوْنَ بِه»[6]

گاهی پیش خود فکر می‌کنیم چیز حرامی دوا است و خدا آن را حرام کرده است، این اشتباه است. این روایات می‌فرماید: حرام اصلا دوا نیست و خدا در حرام، دوا قرار نداده است. برخی با حرام مداوا می‌جویند و پیش خود فکر می‌کنند درمان شدند؛ این تلقین و نوعی خیال و وهم است؛ مانند کسی که شب‌ادراری دارد و بیضه گوسفند را مصرف می‌کند، در حالی که جزو محرمات ده‌گانه گوسفند است و خوردنش جایز نیست. فرد می‌گوید: من بیضه گوسفند به بچه‌ام دادم و او خورد و خوب شد؛ این نوعی تلقین است وگرنه واقعیت ندارد.
انسان نمی‌تواند هیچ کدام از اعضا و جوارح خوک را استفاده کند؛ گوشت و شحمش حرام است.
بنابراین نباید به رفتار مردم استناد کرد و گفت: مردم با شحم خوک غذا و دارو درست می‌کنند؛ کار آن‌ها اشتباه است و نه تنها درمان نمی‌شوند که مریض هم می‌شوند.

روایت هشتاد و هشتم:

«سُئِلَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلرَّجُلِ یُبْعَثُ لَهُ الدَّوَاءُ مِنْ رِیحِ اَلْبَوَاسِیرِ یَشْرَبُهُ بِالنَّبِیِذِ وَ قُلْتُ: لَیْسَ یُرِیدُ بِهِ اَللَّذَةُ وَ إنَّما یُرِیدُ بِهِ اَلدَّوَاءَ؟ فَقَالَ: لاَ وَ لاَ جُرْعَةً وَ لَمْ یَجْعَلِ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی شَیْءٍ مِمَّا حَرَّمَهُ دَوَاءً وَ لاَ شِفَاءً»[7]
سوال شد که دارویی برای باد بواسیرش فرستاده شده که باید آن را با شراب بنوشد؛ من به حضرت گفتم: آن مرد نمی‌خواهد از خوردن آن لذت ببرد و فقط می‌خواهد با آن [شراب اضافه شده به داروی باد بواسیر] درمان بجوید؟ حضرت فرمودند:‌ نه و نه حتی یک جرعه از آن جایز نیست؛ خداوند در چیزی که آن را حرام کرده، دوا و شفا قرار نداده است.

خداوند جعل نکرده است که در حرام، دوا و شفا باشد؛ نه این‌که در حرام درمان هست اما آن را حرام کرده باشد، بلکه خدا اصلا در چیزی که حرام کرده، دوا و شفا قرار نداده است.

روایت هشتاد و نهم:

«وَ سُئِلَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَشْرَبُ بَوْلَهُ مِنَ الدَّوَاءِ؟ فَقَال:‌ لاَ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مُضْطَرّاً فَأَمَّا بَوْلُ غَیْرِهِ فَلا»[8]
و از امام صادق (ع) درباره مردی سوال شده که ادرار خودش را برای درمان می‌نوشد؟ حضرت فرمودند: نه! [به هیچ وجه جایز نیست] مگر این‌که مضطر باشد اما ادرار دیگری را نه!

آیا کسی که مضطر باشد، می‌تواند ادرار خودش را بنوشد با وجود این‌که یکی از اضطرارها درمان برای بیماری است؟ منظور از اضطرار، بیماری نیست بلکه برای زنده ماندن است؛ مثلا فردی در بیابان گیر افتاده است اما مریض نیست بلکه آب گیرش نمی‌آید که بنوشد. کلاغی هم نیست که آن را سر ببرد و کمی از خونش را بخورد تا زنده بماند. بحثِ زنده ماندن است نه بحث مداوا جستن؛ وگرنه خداوند در حرام اضطرار قرار نداده است. البته ما در روایات چیزی داریم که عنوان مضطر فقط به شراب تعلق نمی‌گیرد ولی به بقیه محرمات تعلق می‌گیرد. آن‌جا توضیح دادیم که منظور از اضطرار، درمان نیست؛ چون اساسا خدا برای درمان در حرام شفا و درمانی قرار نداده است. اگر در روایتی آمده که اضطرار دیگر حرام‌ها غیر از شراب را در بر می‌گیرد؛ منظور برای حفظ حیات است. فرد در شرایطی قرار گرفته که فقط قرار است زنده بماند اگر ادرار خودش را استفاده نکند یا خون استفاده نکند، می‌میرد؛ چنین فردی بیمار نیست. ولی در عین حال در همان شرایط اضطرار اگر مقداری شراب داشته باشد، حتی جایز نیست که آن را بنوشد؛ چون شراب عطش را بیشتر می‌کند و در این صورت زودتر می‌میرد. در حالی که قرار است جان و حیات حفظ شود برای همین شراب عنوان اضطرار را هم در بر نمی‌گیرد اگر فرد در حالت اضطرار آن را بنوشد، زودتر می‌میرد.

 


[1] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص57.
[2] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص57.
[3] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص57.
[4] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص58.
[5] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص58.
[6] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص58.
[7] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص59.
[8] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص59.