درس آیات الأبدان استاد رسول باقری‌اصفهانی

1403/08/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: شرح کتاب طب الائمة الصادقین (ع)/مرگ ناگهانی و آنچه نزد محتضر گویند /

 

دیروز، روایت پنجاه و نهم از قلم افتاد.

روایت پنجاه و نهم:

«اِنَّ مِنْ خِیَارِ اُمَّتِی الْعِوّادُونَ اَلْمَرْضَی اَلْمُعِزُّونَ الثَکلَی اَلْمُشَّیِعُونَ اَلْهَلَکِی»[1]
از جمله بهترین افراد امت من، عیادت‌کنندگان از مریضان و محترم شمرندگان زنان بچه مرده و مشایعت کنندگان اموات هستند [کسانی که در تشییع جنازه اموات شرکت می‌کنند].

روایت شصتم را دیروز خواندیم منتها مختصری توضیح نیاز دارد. یک بار دیگر آن را می‌خوانم.

امام صادق (ع) فرمودند:

«مَرِضَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَرْضَة فَعَادَهُ اَصْحَابَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالُوا: یَا ابااَلْحَسَنِ! لَوْ تَدَاوَیْتَ! فَقَالَ لَهُم: إنْ کَانَ اَللَّهُ تَعَالَی قَدَّرَ عَلَیَّ مَرَض تِسْعَةَ اَیَّامٍ أکَانَ الدَّوَاءُ یَبْلُغُ بِهِ عَشَرَةَ اَیَّام ، فَقَالُوا: لاَ، قَالَ: فَاِنْ کانَ اللَّهُ قَدَّرَ عَلَیَّ مَرَض عَشَرَةِ اَیَّامٍ کَانَ اَلدَّوَاءُ یَرُدُّهُ الیَّ تِسْعَةَ اَیَّامٍ؟ فَقَالُوا: لاَ! قَالَ: فَإِنّی اُخْبِرُکُمْ حَدِیثَ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: مَا مِنْ دَاءٍ اِلّا وَ لَهُ دَواءٌ فَاِذَا کَانَ ذَلِکَ یَبعَثَ اَللَّهُ مَعَهُ مَلَکاً مَعَهُ سِتْرٌ فَجَعَلَهُ بَیْنَ الدَّاءِ وَ الدَّواءِ فَکُلَّما شَرِبَ مِنَ اَلدَّوَاءِ لَم یَنفَعَ عَلَی الدَّواءِ فَاِذا أرَادِ اَللَّهُ تَعَالَی بُرْءُه امر المَلِکِ یَرفَعُ اَلسِّتْرَ ثُمَّ یَشْرَبُ اَلدَّوَاءَ فَیَنْفَعُهُ اَللَّهُ تَعَالَی»[2]
مقدر کند که نه روز بیمار باشم، اگر ده روز دوا بخورم، آیا دوا به آن مریضی می‌رسد؟ گفتند: نه! حضرت فرمودند: اگر خداوند بر من بیماری را در طی ده روز مقدر کند، آیا دوایش آن را تا نه روز رد می‌کند؟ گفتند: نه! حضرت فرمودند: من به شما خبر می‌دهم حدیثی را که از رسول خدا (ص) شنیدم که آن حضرت می‌فرمودند: هیچ بیماری نیست مگر این‌که برای آن دوایی وجود دارد. خدای متعال ملکی را مبعوث می‌کند که با او سرپوشی وجود دارد و آن را بین درد و دوا قرار می‌دهد و هر زمانی که از دوا بنوشد، نفعی نبرده است. اگر خداوند تعالی سلامتی او را اراده کند،‌ به آن ملک امر می‌کند که سرپوش را کنار بزند، سپس دواء‌ می‌نوشد و خدا او را عافیت می‌دهد.

«إنْ کَانَ اَللَّهُ تَعَالَی قَدَّرَ عَلَیَّ مَرَض تِسْعَةَ ایام أکَانَ الدَّوَاءُ یَبْلُغُ بِهِ عَشَرَةَ اَیَّام» یعنی اگر خدا مقدر کرده که من نه روز بیمار باشم و من ده روز دارو بخورم [یعنی بیشتر از تعداد روز مقدر شده برای مریضی‌ام، دارو بخورم]، آیا روز اولی که شروع به خوردن دوا کردم باید خوب شوم؟
خدا مقدر کرده من نه روز مریض باشم و من به جایش ده روز دارو می‌خورم، آیا از همان روز اول که دارو بخورم، دارو اثر می‌گذارد؟ نه! چون مقدر شده من نه روز مریض باشم.

«فَاِنْ کانَ اللَّهُ قَدَّرَ عَلَیَّ مَرَض عَشَرَةِ اَیَّامٍ کَانَ اَلدَّوَاءُ یَرُدُّهُ الیَّ تِسْعَةَ اَیَّامٍ؟» اگر خداوند بر من مقدر کرده باشد، ده روز مریض بمانم و من نه روز دارو بخورم، آیا روز نهم من خوب می‌شوم؟ نه! چون قرار است من یک روز دیگر مریض باشم.

آیا منظور امیرالمؤمنین این است که نباید دارو بخوری؟ امام در مقام واقع دارند سخن می‌گویند؛ روح کلام امیرالمؤمنین (ع) این است و می‌خواهند بفرمایند: فکر نکن که دارو صددرصد اثر می‌گذارد که به آن اعتماد کنی که صددرصد مؤثر است. اگر مقدر باشد، میزان مریضی من بیشتر باشد و من شروع به خوردن دارو کنم؛‌ درست است دارو، داروی همان مریضی است ولی تا خدا نخواد اثر نمی‌گذارد؛ چون بنا بر این است که من بیش از این مریضی بکشم. پس من از واقع خبر ندارم، لذا موظفم دارو را بخورم ولی این تلقی را داشته باشم و انتظار نداشته باشم که دارو خوردن صددرصد اثر بگذارد؛ شاید اثر بگذارد و شاید هم نگذارد. من که نمی‌دانم مریضی من چقدر مقدر شده است؟ من موظفم دارو بخورم، اینجا حضرت دارو هم استفاده کردند، ولی منظورشان از بیان این جمله آن است که به اصحاب بفرمایند که توجه به این نکته داشته باشید که مقدر من چیست؛ شاید امام بر حسب مقدری که می‌دانستند، دارو استفاده نکردند.

چون هر مریضی یک دوایی دارد، خداوند در هنگام مریضیِ مریض، ملکی را مبعوث می‌دارد که پرده‌ای به همراه دارد. وقتی که قرار است فرد مریضی را بیش از اندازه تحمل کند، خدا بین مریضی و دوا فاصله می‌اندازد یعنی «فَکُلَّما شَرِبَ مِنَ اَلدَّوَاءِ لَم یَنفَعَ عَلَی الدَّواءِ»؛ هر چه دارو بخورد آن هنگامی که مقدر است مریض باشد، دارو نفعی برایش ندارد. زمانی که خداوند خوبی مریض را اراده کند، به ملک امر می‌کند که مانع و حاجب را کنار بزند. بیمار دوا را می‌نوشد و خداوند به حال آن بیماری نفع می‌رساند.

«باب فی موت الفجأة»
باب مرگ‌های ناگهانی

روایت شصت و چهارم:

امام صادق (ع) فرمودند:

«مَنْ مَاتَ فِی أَقَلّ مِنْ أَرْبَعَةَ عَشَرَ یَوْماً کَانَ مَوْتُهُ فَجْأَة»[3]
کسی که مریض شد و چهارده روز طول کشید و بعد فوت کرد، چنین مرگی مرگ ناگهانی است.

پس مرگی که بر فردی برسد در حالی که بیماری‌اش کمتر از چهارده روز طول کشیده باشد، از مصادیق مرگ‌های ناگهانی است. البته مصادیق مرگ‌های ناگهانی زیاد است، این، یکی از مصادیق آن است. سکته‌های قلبی، مغزی و این‌که فرد ناگهانی فوت می‌کند، این‌ها از مصادیق مرگ‌های «فجأة» یا ناگهانی است.

روایت شصت و پنجم:

«سُئِلَ ابی عَبْد اللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ مَوْتِ الْفَجْأة؟ فَقَالَ: هُوَ رَاحَةٌ لِلْمُومِنِ وَ أسَف عَلَی اَلْکَافِر»[4]
از امام صادق (ع) در رابطه با مرگ ناگهانی سوال شد، حضرت فرمودند: برای مؤمن راحتی است و برای کافر مایه تأسف و درد و رنج است.

مرگ ناگهانی برای مؤمن راحتی است. منظور روایت این است که مرگ ناگهانی چیز بدی نیست و منظور این نیست که مرگ ناگهانی نوعی عذاب است، بلکه برای مؤمن راحتی است اما برای کافر مایه تأسف است.

«باب فیما یقال عند المحضور»
باب آن‌چه لازم است نزد محتضر [فرد در حال احتضار] گفته شود.

راوی می‌گوید:

«رَأَیْتُ أَبَاالْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ لِلْقَاسِم: قُمْ یَا بُنَیَّ فَاقْرَأْ عِنْدَ رَأْسِ أَخِیکَ - وَالصَّافَّاتِ حَتَّى تَسْتَتِمَّهَا فَقَرَأَ فَلَمَّا بَلَغَ- أَ هُم أَشَدُّ خَلْقاً أَ مَنْ خَلَقْنا قَضَى الْفَتَى فَلَمَّا سُجِّیَ وَ خَرَجُوا أَقْبَلَ عَلَیْهِ یَعْقُوبُ وجَعْفَر فَقَالَا: کُنَّا نَعْهَدُ الْمَیِّتَ إِذَا نُزِلَ بِه یُقْرَأُ عِنْدَهُ یس صِرْتَ تَأْمُرُنَا بِالصَّافَّاتِ فَقَالَ: یَا بُنَیَّ لَم تُقْرَأْ عِنْدَهُ مَکْرُوبٍ قَطُّ إِلَّا عَجَّلَ اللَّهُ تعالی رَاحَتَهُ»[5]

روایت شصت و هفتم:

«لَم تُقْرَأْ عِنْدَ مَکْرُوبٍ مِنْ مَوْتٍ قَطُّ إِلَّا عَجَّلَ اللَّهُ رَاحَتَهُ»[6]
سوره صافات نزد محتضر خوانده نمی‌شود مگر این‌که خداوند در راحتی او تعجیل می‌کند.

در این روایت آمده است که این سوره برای هر مکروبی خوانده نمی‌شود، بلکه برای فرد محتضر که در آستانه مرگ قرار گرفته، خوانده نمی‌شود مگر این‌که خدا در راحتی برای او فراهم کردن عجله می‌کند.

وقتی انسان در آستانه مرگ قرار می‌گیرد، ترس از مرگ دارد؛ زیرا می‌خواهد وارد عالم جدیدی شود و دچار ترس، هول و اضطراب می‌شود. بنابراین بایستی فرد محتضر را آماده کرد و از این جهت سوره صافات تناسب بیشتری دارد.

برای کسی که فوت کرده، سوره یس خوانده شود، اما برای فردی که در حال احتضار و آستانه مرگ است، سوره صافات خوانده شود.

روایت شصت و هشتم:

امام جعفر (ع) از پدرش نقل می‌کنند:

«کَانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا حَضَرَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِه جاءه فقَالَ: قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیم الْکَرِیمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِین - فَإِذَا قَالَهَا الْمَرِیضُ قَالَ: اذْهَبْ فَلَیْسَ عَلَیْکَ بَأْسٌ»[7]
حضرت امیرالمؤمنین (ع) هنگامی که یکی از اهلش حاضر می‌شد [یعنی زمانی که موت بر یکی از اهلش حاضر می‌شد و فرد محتضر می‌شد]، بر او وارد می‌شدند و می‌فرمودند:‌ بگو: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیم الْکَرِیمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِین» اگر مریضی که در حال احتضار است، این جملات را بگوید. حضرت می‌فرمودند:‌ از این عالم بیرون برو که بر تو بیم و مشکلی نیست.

بنده خدایی تعریف می‌کرد که به مداحی گفتند رب تو کیست؟ دیدند چیزی نمی‌گوید. گفتند: پیغمبر تو کیست؟ باز جواب نداد. گفتند امام تو کیست؟ باز جواب نداد. گفتند: چرا جواب نمی‌دهی؟ گفت: مگر نمی‌دانی ما مداح‌ها باید میکروفون دست‌مان باشد.

روایت شصت و نهم:

امام صادق (ع) فرمودند:

«إذا اشْتَدَّ عَلَی الرَّجُلِ النَّزعُ وَضَعَ عَلَی مُصَلّاَهُ الَّذی یُصَلِّی عَلَیهِ فَإِنَّهُ یُخَفَّفُ عَلَیهِ ذَلِکَ»[8]
زمانی که بر انسانی جان کندن شدید شد، او را بر مکانی که نماز می‌خواند، قرار دهید؛ چرا که جان‌ دادنش را سبک و آسان می‌کند.

 


[1] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص46.
[2] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص46.
[3] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص48.
[4] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص48.
[5] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص49.
[6] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص50.
[7] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص50.
[8] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص51.