درس آیات الأبدان استاد رسول باقری‌اصفهانی

1403/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: شرح کتاب طب الائمة الصادقین (ع)/تب و ثواب آن /

 

«باب الحُمّی و ما فیها من الثواب»

روایت بیست و چهارم:

عبد الرحمان بن کثیر از امام صادق (ع) نقل می‌کند که آن حضرت فرمودند:

«طَرَقْتِ الْحُمَّى رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَتْ: اَنَا أُمِّ مِلْدَم،‌ قَالَ: وَمَا حاجَتُکِ؟ قَالَتْ: اِشْفَقْتُ اِلَیْکَ، قالَ: انْصُرفِی یَا أُمِّ مُلْدَم اِلیَ اَلاِنْصَارِ فبِیتِی بِهِم اَلْیْلَةَ قَالَ: فَمَضَت اِلَیْهِمْ فَافْزَعْتُهُم حَتَّی اَشْرَفَ بَعْضُهُم علَیَ بَعْضِ، فَشَکَوْا مَا نَزَلَ بِهمِ فَاجْتَمَعُوا فَأَتَوُا اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالُوا: یَا رَسُول اَللَّهِ طَرَقَنَا فِی هَذِهِ اَللَّیْلَةِ اَمْرٌ عَظِیم فَقَالَ: تِلْکَ أُمَ مُلْدَم اَرْسَلْتُها اِلَیْکُم تُمَحّصُ ذُنُوبُکُم فَاِنْ اَحبَبتُم تَرَکْتُها وَ إنْ کَرِهْتُم صَرْفَتُهَا عَنْکُم فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اَللَّهِ دَعْهَا»[1]
تب درِ خانه‌ی رسول الله (ص)‌ را زد. حضرت فرمودند: چه کسی پشت در است؟ تب گفت: من هستم مادر خون! حضرت فرمودند: چه حاجتی داری؟ گفت: دلم برای شما سوخته و می‌خواهم به شما مهربانی کنم. پیامبر (ص) فرمودند: از من منصرف شود [و دور شو] و به سمت انصار برو و یک شب با آن‌ها بیتوته کن. تب به سمت آن‌ها رفت و آن‌ها را ترساند تا حدی که بعضی مشرف بر مرگ شدند و به هم پناه بردند. از آن‌چه بر آنان نازل شده، شکایت کردند و اجتماع کردند. محضر حضرت پیامبر (ص)‌ آمدند و گفتند: یا رسول الله! در این شب در خانه ما به امر بزرگی کوبیده شد. حضرت فرمودند: آن ام ملدم و تب بود که من به سوی شما فرستادم برای این‌که گناهان شما را پاک کند؛‌ اگر دوست دارید آن را نگه دارم و اگر کراهت دارید او را از شما منصرف کنم. گفتند: ای رسول خدا! رهایش کن.

می‌دانید که بیماری یک موجود زنده است. برای همین در روایات اهل بیت (ع) خودِ بیماری مورد خطاب قرار می‌گیرد.

وقتی تب وارد بدن می‌شود، خون را می‌خورد و کم‌خونی به همراه دارد. «أُمِّ مِلْدَم» کنیه تب است.

روایت بیست و پنجم:

امام کاظم (ع) فرمودند:

«حُمَّى لَیْلَة کَفَّارَةُ سَنَة»[2]

روایت بیست و ششم:

«عَنْ الزَّهْرِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: قَالَ: نِعْمَ الْوَجَعُ الْحُمَّى تُعْطِی کُلَّ عُضْو قِسْطَهُ مِنَ الْبَلَاءِ وَ لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یَبْتَلَى»[3]

وقتی تب وارد بدن می‌شود همه بدن را درگیر و دچار حرارت می‌کند و به تعبیر این روایت همه بدن برخوردار از بلا می‌شود.

چرا تب درد و بیماری خیلی خوبی است؟ چون همه اعضای بدن انسان را درگیر و از بلا بهره‌مند می‌کند و این بلا خیر است و به آن عضو خیر می‌رساند و آن را از گناهان و بیماری‌ها پاک‌سازی می‌کند.

روایت بیست و هفتم:

روایت مرفوعه‌ای است از حسن بن یاسر بصری که این روایت را به امام صادق (ع) می‌رساند. حضرت فرمودند:

«سَهَرُ لَیْلَة یَعْدِل عِبَادَةِ سَنَة»[4]

پس وقتی انسان دچار تب شد، نباید ناسزا بگوید، ناشکری کند و از خداوند گله‌مند باشد؛ بلکه باید بگوید چه خداوند مهربانی که می‌خواهد با یک تب مختصر دنیایی ما را از گناهان‌مان پاک کند و دیگر احتیاج نباشد ما را با آتش جهنم پاک کند.

روایت بیست و هشتم:

سعدان بن مسلم می‌گوید:

«سَمِعْتُهُ یَقُول: الْحُمَّى رَائِدُ الْمَوْتِ وَهِیَ سِجْنُ اللَّهِ فِی الأَرْضِ وَهِیَ حَظُّ الْمُؤْمِنِ مِنَ النَّار»[5]

تب زندان خدا برای مؤمن بر زمین است. تب برای مؤمن حکم زندان را دارد؛ به جای این‌که در زندان‌های جهنم عالم مثال یا قبر محبوس شود، خدا به او لطف می‌کند و بر او سخت می‌گیرد و او را دچار تب و خانه‌نشین می‌کند و در زمین و در خانه‌اش زندانی می‌کند تا او را پاک کند.
مؤمن به هر حال ممکن است گناه کند. خدا برای پاک‌سازی او لطف می‌کند و او را در دنیا از آتش مختصری به نام آتش تب، بهره‌مند می‌کند تا دیگر از آتش جهنم به دور باشد.

روایت بیست و نهم:

محمد بن مروان از امام صادق (ع) روایت می‌کند:

«حُمَّى لَیْلَة کَفَّارَةٌ مَا قَبْلَهَا وَ مَا بَعْدَهَا»[6]
یک شب بیداری کشیدن به خاطر تب کفاره گناهان قبل و بعد از آن است.

تب به نوعی فرد را پاک می‌کند و زمینه معنوی را برای او فراهم می‌کند؛ یعنی اگر مؤمنی توجه کند که خدا می‌خداهد با تب او را پاک کند، سعی می‌کند از آن شب به بعد سراغ گناه نرود.

روایت سی‌ام:

«حُمَّى یَوْم کَفَّارَةُ سَنَةً إِذَا قَبِلَهَا بِقَبولِهَا قیلَ: وَ مَا قبولَهُا؟ قَالَ: أَنَ یَحْمَد الله تعالی وَ یَشْکُرَهُ وَ یَشْکُوَ إِلَیْهِ وَ لَا یَشْکُوَهُ وَإِذَا سُئِلَ عَنْ خَبَرِهِ قَالَ: خَیْرا»[7]

وقتی از حال تب‌دار سوال شد، نباید بگوید: امشب خدا شری به من رساند، بلکه بگوید: خدا به من خیر رساند.

روایت سی و یکم:

امام صادق (ع) فرمودند:

«إِنَّ الْحُمَّى تُضَاعَفُ عَلَى أَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ»[8]
مضاعف و چندبرابر است.

تب بر آن‌ها بیشتر وارد می‌شود و بیشتر به آن مبتلا می‌شوند. منتها برای آن‌ها هم جنبه کفاره گناهان را دارد و هم فرزندان‌شان؛ پیامبران گناه نمی‌کنند اما یک فایده‌ی تب بر آنان این است که امت‌شان آن‌ها را خدا ندانند و بدانند آن‌ها بنده خدا هستند و نشانه‌اش این است که مریض می‌شوند. از طرفی می‌تواند عامل ارتقاء درجه انبیاء باشد.

روایت سی و دوم:

سعید بن سیار گوید:

«دَخَلْتُ عَلَی اِبی عَبْدِ اللَّه عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ مَحْمومٌ فَقَالَ لَه رَجُل: یٌضَاعِفَ عَلَیْکَ الْوَجَعُ؟ قَالَ: نَعَم وَ یُضَاعِفُ لَنَا الِاجْر»[9]
بر امام صادق (ع) وارد شدم و در حالی که تب کرده بود. مردی به او گفت: شما بیشتر تب می‌کنی. فرمودند: بله! و اجر ما بیشتر است.

پس تب کردن اهل بیت (ع) برای پاداش بیشتر و ارتقا درجه است و نه برای کفاره گناهان.

روایت سی و سوم:

«وَ قیلَ لِأبی عَبْدِ اللَّه عَلَيْهِ السَّلاَمُ: مَا أَصَابَ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَلَاءٍ فَبِذَنْب؟ قَالَ: بِذَنْب وَ غَیْرِ ذَنْب لِیَسْمَعَ الله تَعَالَی أَنِینُهُ وَ شَکْوَاهُ وَ یُکْتَبُ لَهُ بِها الْحَسَنَاتِ وَ یُحَط عَنْهُ بها السَّیئَاتُ وَ یَرْفَعُ لَهُ بِهَا الدَّرَجَات»[10]

ممکن است خدا به خاطر گناهان مؤمن، او را با بلا پاکسازی کند و هم ممکن است گناهی نکرده باشد و با بلا و تب درجه‌اش ارتقا یابد؛ اصلا خدا این صدا را دوست دارد. بنابراین تب می‌تواند به علت گناه یا غیر گناه باشد. پس این‌طور نباشد که وقتی به دیدار مؤمنی که تب دارد، رفتید، بگویید: خدا به خاطر گناهانت تو را تب‌دار کرد. بعضی از مؤمنین بدشان می‌آید. یادم می‌آید فردی به عیادت پیرمردی رفته و به او گفته بود: خدا با این بیماری گناهانت را پاکت می‌کند. آن پیرمرد ناراحت شده و گفته بود: من پیرمرد زورم به چه کسی می‌رسد که حالا به من می‌گوید: خدا می‌خواهد گناهانت را پاک کند. بنابراین در بکار بردن این جملات دقت کنید. گاهی خدا به مؤمنی تب می‌دهد چون از صدای او خوشش می‌آید و می‌خواهد به او ارتقا درجه دهد.

روایت سی و چهارم:

از امام صادق (ع) روایت شده است:

«أنّهُ إذا أرادَ اَللَّهُ تَعَالَی- اَوْ قَالَ: إنَّ اللَّه إِذَا أَحَبَّ عَبْداً نَظَرَ إِلَیْهِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْهِ أَتْحَفَهُ بِوَاحِدَةٍ مِنْ ثَلَاث أمّا حمَّى أوْ وَجَع عَیْن أوْ صُدَاع»[11]
زمانی که خداوند می‌خواهد به بنده‌ای نظر کند - یا به این صورت نیز آمده است: زمانی که خداوند بنده‌ای را دوست داشته باشد، به او توجه ویژه می‌کند، یکی از این سه تا را به او تحفه می‌کند: تب یا چشم‌درد یا میگرن.

چون می‌خواهد صدای او را بشنود یا می‌خواهد پاکش کند و حظ او را از آتش جهنم در همین دنیا به او بچشاند که در قیامت پاک وارد عرصه محشر شود.

روایت سی و پنجم:

راوی می‌گوید:

«سَمِعْتُ أَبُاعَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: إنَّ الْمُؤْمِنُ إِذَا مَرِضَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى صَاحِبِ الشمَالِ لَا تَکْتُبْ عَلَى عَبْدِی مَادَام فِی حَبْسِی وَ وَثَاقِی وَ یُوحِی إِلَى صَاحِبِ الْیَمِینِ أَنِ: اکْتُبْ لِعَبْدِی مَا کُنْتَ تَکْتُبُ له فِی صِحَّتِهِ مِنَ الْحَسَنَاتِ»[12]
از امام صادق (ع) شنیدم که فرمودند: زمانی که مؤمن مریض می‌شود خداوند به صاحب الشمال [مصاحب الشمال یا‌ فرشته سمت چپ] وحی می‌کند که بر بنده‌ی من ننویس مادامی که در زندان و غل و زنجیر من قرار دارد و به فرشته سمت راست وحی می‌کند: حسناتی که در تندرستی برای بنده‌ام ثبت می‌نوشتی، اکنون نیز بنویس.

خدا به فرشته سمت چپ مومن بیمار می فرماید: ممکن است بنده‌ی من در اثر درد حرفی بزند اما آن‌ها را ننویس. او محبوس شده و من او را زندانی و خانه‌نشین کردم. همچنین به فرشته سمت راست می‌فرماید: همان‌طور که وقتی بدنش سالم بود و در حال کار خیر بود، حالا همان خیرات را برایش بنویس؛ در یک ماهی که نتوانسته به مسجد یا نماز جمعه برود، رفتن به مسجد و نماز جمعه را بنویس و کارهای خیری را که در زمان تندرستی انجام می‌داده، همه را برایش بنویس. این لطفی به او، به برکت ایمان است. ﴿بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ﴾[13] ، خدا هست که باید بر شما منت بگذارد که شما را اهل ایمان قرار داده است؛ چون همه چیز به برکت ایمان است.

 


[1] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص28.
[2] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص28.
[3] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص29.
[4] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص30.
[5] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص30.
[6] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص31.
[7] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص32.
[8] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص32.
[9] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص33.
[10] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص33.
[11] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص33.
[12] طب الائمة الصادقین علیهم السلام (مجمع الامام الحسین علیه السلام)، اسکافی محمد بن همام، ج1، ص34.
[13] سوره حجرات، آيه 17.