1403/08/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرح کتاب طب الائمة الصادقین (ع)/مراحل خلقت جنین در رحم /
بحث ما در رابطه با شرح و بررسی کتاب طب الائمه الصادقین بود به روایت دوازدهم رسیدیم.
روایت دوازدهم:
محمد بن اسماعیل میگوید:
«قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَر جُعِلْتُ فِدَاکَ الرَّجُلُ یَدْعُو لِلْحُبْلَى أَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ مَا فِی بَطْنِهَا ذَکَراً سَوِیّاً؟ قَالَ: یَدْعُو فیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَرْبَعَةِ أَشْهُر فَإِنَّهُ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً نُطْفَةٌ وَأَرْبَعِینَ لَیْلَةً عَلَقَةٌ وَأَرْبَعِینَ لَیْلَةً مُضْغَةٌ فَذَلِکَ تَمَام أَرْبَعَةِ أَشْهُر»[1]
به فدایت، مردی برای زن باردارش دعا کند که خداوند آنچه که در شکم همسرش هست، پسری سالم قرار دهد (آیا این دعا صحیح است)؟ امام (ع) فرمودند: دعا کند تا چهارماهگی [زمانی که روند شکلگیری و تکامل جنین از ابتدا تا چهار ماه است]؛ چرا که چهل شبانهروز طول میکشد تا جنین به نطفه تبدیل شود و چهل شبانهروز طول میکشد که تبدیل به علقه و خون منعقد شود و چهل شب طول میکشد تا به مرحله مضغه (همانند گوشت جویده شده) برسد و این تمام آن چهار ماه است.
روند شکلگیری انعقاد خون و تبدیل آن به علقه و سپس مضغه شدن مجموعا چهار ماه طول میکشد؛ قبل از روند تبدیل به مضغه شدن، شکلگیری استخوان و بعدش رویش گوشت بر استخوانهاست.
«ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ مَلَکَیْنِ خَلَّاقَیْنِ فَیَقُولَانِ: یَا رَبِّ مَا نَخْلُقُ؟ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یا مولانا! فقال: من عند الله الا تری أنّ ملک الموت له اعوان و شرط؟ فیقولان: ذَکَراً أم أُنْثَى؟ شَقِیّاً أَوْ سَعِیداً؟ فَیُقَالُ ذَلِکَ فَیَقُولَانِ: یَا رَبِّ مَا رِزْقُهُ وَمَا أَجَلُهُ وَمَا مُدَّتُهُ؟ فَیُقَالُ ذَلِکَ وَ مِیثَاقُهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ لَا یَزَالُ مُنْتَصِباً فِی بَطْنِ أُمِّهِ حَتَّى إِذَا دَنَا خُرُوجُهُ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَیْهِ مَلَکاً فیَزَجَرَهُ فَیَنْسَى الْمِیثَاق فَیَخْرُجُ»[2]
چهقدر باشد؟ اجلش و مدت عمرش چهقدر؟ خداوند هم جواب آن دو را میدهد و میثاق و تعهدی که جنین در پیشگاه خداوند میدهد، بین دو چشمش نصب شده و به آن نگاه میکند [دائما میثاق بین دو چشم او نصب است و به آن نگاه میکند و متناسب با آن لوح، اقرار میکند] و دائما آن منتصب است در شکم مادرش تا زمانی که خارج شدنش نزدیک شود، پس خداوند عز و جل فرشتهای را نازل میکند که به مادر درد و به جنین ترس میدهد و جنین آن میثاق را فراموش میکند و از رحم مادر خارج میشود.
خداوند جایی میفرماید: ما جان انسانها را میگیریم و جای دیگری میفرماید: ملک الموت میگیرد و جایی دیگر میفرماید: ملائکه جان انسان را میگیرند؛ این ملائکه ذیل مدیریت جناب عزرائیل کار میکنند. یعنی همه اینها به اذن خدا است و خداوند هنر خلق کردن را به دو ملک خلاق داده است.
همیشه خداوند در دنیا برای فرد شرایط اضطراری فراهم میکند تا در آن شرایط میثاقش یادش بیاید. درروایت آمده که کسی آمد و گفت از کجا میتوانیم وجود خدا را ثابت کنیم؟ امام (ع) فرمودند: تا به حال شده که به دریا بروی و سوار کشتی و شرایط برای غرق شدنت فراهم شود، آیا شده از همه ناامید شوی و از همه اسباب قطع امید کنی؟ آنجا متوجه میشوی در درونت روزنهی امیدی باز است. آن روزنهی امید، امید تو به خداوند است که از تو دستگیری کند و به او خدا میگویند. پس تو خداگرا، خداشناس و خدادوست هستی منتها حجاب علل، اسباب، گناه، معصیت و غفلت موجب شده که قول و قرارت را با خدا فراموش کنی.
«باب الأعمار و ما یزید و ما ینقص منها»
باب طول عمر و عوامل افزایش و نقصان طول عمر
روایت سیزدهم:
ابی بصیر میگوید:
«قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: إِذَا بَلَغَ الْعَبْدُ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً فَقَدْ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ إِذَا بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً فَقَدْ بَلَغَ مُنْتَهَاهُ فَإذِا ظعَنَ فی إحِدىَ وأرْبَعِینَ سَنَةً فهُوَ فِی النُقْصَانِ وَ یَنْبَغِی لِصَاحِبِ الْخَمْسِینَ أَنْ یَکُونَ کَمَنْ کَانَ فِی النَّزْعِ»[3]
از سن هجده تا سی و سه سالگی اوج قدرت، قوت و نیرومندی انسان است. خداوند در قرآن فرمود: ﴿حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ﴾[4] ؛ روایت اینها را توضیح میدهد که فرمایش خداوند، ﴿حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ﴾[5] یعنی زمانی که به اوج نیروی جوانی میرسد. زمانی که جنین به زمین میآید و به صورت انسانی کامل قرار میگیرد، نوزاد و طفل است و بعد نونهال، نوجوان میشود. جوانی تا زمانی است که ﴿حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ﴾[6] ، به سی و سه سالگی برسد.
انسان بعد از چهل سال آرام آرام قوتش را از دست میدهد و رو به نقصان میرود.
شایسته است کسی که پنجاه ساله شده، روش کار و عملش مانند کسی باشد که میخواهد جان بدهد؛ یعنی بایستی همیشه آماده شرایط اضطراری باشد و خودش را آماده کرده باشد؛ نگوید: نصف عمرمان رفته و قرار است صد سال عمر کنیم و هنوز نیم قرن دیگر مانده است. بلکه باید مانند کسی باشد که در حالت احتضار است. فرد در حالت احتضار یادش میآید که به چه کسانی بدهکار است و فکرش را نمیکرد به این زودی جناب عزرائیل جانش را بگیرد و متوجه میشود چقدر نقصها و کارهای عقبمانده دارد که نتوانسته است انجام دهد؛ اینها را باید قبل از پنجاه سال انجام میداد. پنجاه سال وقت تمام شدن عمر است و اینطور باید حساب کنید. «وَیَنْبَغِی لِصَاحِبِ الْخَمْسِینَ أَنْ یَکُونَ کَمَنْ کَانَ فِی النَّزْعِ»: یعنی فرد پنجاه ساله باید به قدری هول و اضطراب تهذیب نفس و پاک شدن را داشته باشد و خودش را در حالت احتضار ببیند.